
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، با یکی از دوستان رسانهای گپ میزدیم که میانههای صحبت گفت «ایکاش طرح ترور ترامپ جواب میداد! حیف که گلوله از کنار صورتش عبور کرد!» گفتم «سادهای؟ واقعا فکر کردی ترامپ رو ترور کردن؟» گفت «بحث چندسانتیمتر مطرحه! یککم اینطرفتر بود، تموم بود و دنیا از دست اینبابا راحت میشد!»
شاید ایندوستمان زیاد فیلم نمیبیند. چون همانطور که پیشتر درباره کرونا گفتیم (جادهصافکنهای کرونا در سینما/فیلم را از روی واقعیت ساختید یا واقعیت را براساس فیلم رقم زدید؟)، خیلیاتفاقات هست که آمریکا و طلایهدار فرهنگیاش یعنی کمپانیهای خبری و سینمای هالیوود (تحت حاکمیت یهود بینالملل) تیزر و آگهی آنها را از قبل به سمع و نظر مردم دنیا میرسانند؛ ازجمله ترور رییسجمهور یا سیاستمداران آمریکا که البته فقط یکیشان جواب داد و بقیه در حکم نمایش و خبرسازی بودند. آنیکی هم که جواب داد، مربوط به جان اف کندی بود که ترورش در زمانی اتفاق افتاد که مساله سلاح اتمی و کشاکشهای یهودیان شرق و غرب عالم بر سر آن خیلی داغ بود. مرلین مونرو هم آنطور که مستندها و گزارشهای جدید میگویند، سر همینقضیه قربانی شد.
بههرحال بهجز ترور جان اف کندی که موفقیتآمیز بود، تنور بخشی از فیلمهای هیجانانگیز و امنیتی هالیوود، با موضوع ترور آدمهای مهم و تاثیرگذار صحنه سیاست اینکشور ازجمله رییسجمهور ایالات متحده گرم شده و میشود.
آندوستمان که فکر میکرد صحنهسازی ترور ترامپ، یکاتفاق واقعی بوده، بهاحتمال زیاد فیلمهایی چون In the Line of Fire (1993) و The Jackal (1997) و ... را ندیده چون اگر یکفیلمبین حرفهای بود، مثل قضیه کرونا که فیلمهای outbreak (1995) و Contagion (2011) جادهاش را صاف کردند، همانروزی که خبر سوءقصد به ترامپ منتشر شد، میفهمید با یکصحنهسازی و بهقول قدیمیها شامورتیبازی مضحک روبرو بوده که تاریخمصرفش در همانروز انتشار خبر و حداکثر چندروز بعدش خلاصه میشود.
در فیلمهایی که نام بردیم و نمونههای مشابه دیگری هم دارند، همیشه تعدادی تروریست یا یکتروریست خیلی قدرتمند و تاثیرگذار از شوروی سابق یا کشورهایی که متحد استراتژیک آمریکا نبوده و نیستند، وارد خاک آمریکا میشوند و نقشه ترور و خرابکاری دارند. دستگاههای امنیتی آمریکا هم باید با جانفشانی اینتوطئههای غیرانسانی را خنثی کنند. در همین In the Line of Fire (1993) که نقش آدمخوبهایش را کلینت ایستوود و رنه روسو بازی میکنند و آدمبدش هم جان مالکوویچ است، کارگردانی به عهده ولفگانگ پترسون بوده است؛ همانکارگردانی آلمانی که outbreak را ساخته، Troy را ساخته و از همه مهمتر فیلم خاطرهانگیز Das Boat (زیردریایی) را ساخته.
قصه «در خط آتش» چیست؟ یکتروریست که جانمالکوویچ نقشش را ایفا میکند، میخواهد رییسجمهور ایالت متحده را ترور کند؟ زهی خیال باطل! مگر کلینت ایستوودی که اینهمه با فیلمهای وسترن و پلیسیاش خاطره داریم میگذارد؟ نه خیر! پدرش را در میآورد. مگر آمریکا شهر هرت است که تروریستها بخواهند رییسجمهورش را ترور کنند؟ فقط خودش با کمک اسراییل باید چهرههای تاثیرگذار سیاسی و نظامی دیگر کشورها را ترور کند و اینجایگاه و مقام برای دیگران قفل است! دیگران و غیر آمریکاییها اگر بخواهند، فقط میتوانند تخیل کنند و نقشهاش را بکشند، اما موقع اجرا حتما بچههای بالا از سرویس مخفی و اف بی آی سر خواهند رسید و سینهشان را مثل کلینت ایستوود سپر بلای رییسجمهور میکنند.

صحنهای از فیلم در خط آتش که کلینت ایستوود جلوی گلوله جان مالکوویچ میپرد تا جان رییسجمهور را حفظ کند
بگذارید قصه فیلم شغال (Jackal) را هم باز نکنیم؛ همانکه نقش آدم خوبش را ریچارد گییر بازی میکند و تروریستش را بروس ویلیس! چه ترکیب سَمای! نه؟ بگذارید این را هم نگوییم که تروریست اینفیلم یکسلاح خیلی خطرناک دورزن کالیبر سنگین دارد که از جای دیگری کنترل میشود و قاتل با استفاده از قلم نوری و یکتبلت از مکانی امن و دورتر، بهسمت سیاستمدار آمریکایی شلیک میکند! خیلی هم سنگدل و قسیالقلب است و وقتی شخصیت زن فیلم را با تیر میزند، بالای سرش میایستد و جان دادنش را تماشا میکند و میگوید «خونت سیاه است! پس گلوله به جگرت خورده!» خب معلوم است که باید آمریکا و رییسجمهور خدومش را از دست چنینجانیان خطرناکی نجات داد! پس خوشچهرههای خوشهیکل هالیوود چهکارهاند؟
یکنکته مهم درباره رییسجمهورهای آمریکا [بهویژه اینآخری که خیلی خودش را در رسانهها درشتنمایی کرده و هر روز به آنها خوراک جدید میدهد] هست که اگر درک شود، نصف راه را رفتهایم؛ اینکه اینجایگاه و اینآدم، یعنی رییسجمهور آمریکا یکسلبریتی است و باید مردم آمریکا و جهان را سرگرم کند. دونالد ترامپ قبل از اینکه رییسجمهور شود، یکسلبریتی بود (هنوز هم هست) و تمام زندگی و منفعتش هم در همینسلبریتیبودن است. قبل از اینکه رییسجمهور شود، کتابهای رازهای موفقیت و میلیونرشدنش در همینایران خودمان فروش میرفتند و عناوین محبوب بودند.
اگر دقت داشته باشید، همانطور که حیات سلبریتیها در فضای مجازی، در حضورشان در اینفضا خلاصه میشود و هر روز باید به بهانهای چون طلاق از همسر، دعوا با فلانی یا رسوایی در مهمان، در صدر توجه و عناوین خبر باشند، حیات ترامپ هم در حضورش در رسانههاست و روزی که در رسانه نباشد، مرده محسوب میشود. نباید فراموش کنیم که ماجرای ترور صوری ترامپ، فقط یکی از اینبهانههای دیدن بود. البته اینبهانهها مصارف سیاسی هم دارند و میتوانند مثل حملات ۱۱ سپتامبر، بهانه حمله به یککشور را جفت و جور کنند. بهانه جدیدتر اگر یادمان باشد، ماجرای خبرسازی بیماری و بادکردن دست و پای ترامپ بود که میگفتند در حال مرگ است و یکهفتهای است کسی او را ندیده! اما در نهایت در قامت یکقهرمانِ از مرگ برگشته، در زمین گلفش حاضر شد و به ریش آنهایی که آرزوی مرگش را داشتند، خندید. مگر الکی است؟ رییسجمهور ایالات متحده برای خودش یکپا ظلالله و قبله عالم است! حادثه ترور مصنوعیاش هم همین بود! چون در حالیکه محافظانش مثلا در حال حفظ او از صحنه سوءقصد بودند و به او آویزان، با مشت گرهکرده و در حالیکه خود را نماینده خدا و یکرویینتن معرفی کرد، به ریش همه خندید!

صحنه آزمایش سلاح مرگبار تروریست فیلم (بروس ویلیس)
پس دوستان عزیز! یک خواهش! میبینید که خبر ترور ترامپ چهقدر در ذهن امروز شما کمرنگ و بیاهمیت است؟ یادتان نرود، واقعیاتی که گردانندگان پشت پرده در آمریکا تقدیر میکنند، گاهی بر اتفاقات سینمایی تقدم دارند و گاهی هم تاخر! چون آمریکا کلا فیلم است و عادت دارد شما را سر کار بگذارد. لطفا اگر چنیناتفاقات یا موضعگیری عجیب و غریبی دیدید، حتما به حافظه رمانخوانی، گنجینه فیلمدیدنها یا خبرهایی که قبلا در رسانهها شنیدهاید رجوع کنید. شاید همانطور که در زندگی تجربه کردهاید، اینصحنه را هم قبلا جایی دیده باشید!
صادق وفایی