
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، فیلم «همه ی تو» (All of You) سال گذشته میلادی توسط ویلیام بریج بهعنوان یککارگردان جوان ساخته و اکران شد. داستانش هم تلفیقی از موضوعات روز و آینده هستند؛ زمانی که هوش مصنوعی و تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده و شرکتی هست که با دادن مشخصات و هزینه و شرکت در آزمونش، نیمه گمشده افراد را پیدا میکند.
با توجه به روزگاری که در آن هستیم و ویژگیها و مشخصات هوش مصنوعی بیش از پیش عمومی شده و در دسترس مردم دنیا قرار گرفته، ساختن چنینفیلمهایی منطقی به نظر میرسد اما همچنان هسته مرکزی آنها، عشق بین زن و مرد است؛ هرچند که چاشنی پیشرفت و تکنولوژی هم به آن اضافه شده باشد. در این داستان هم دختر و پسر جوانی حضور دارند که به هم علاقهمند هستند اما عشقشان ناگفته و مکتوم است و دختر تصمیم میگیرد در آزمون شرکت مورد نظر حضور پیدا کرده و نیمه گمشدهاش را پیدا کند.
یکی از ظرفیتهای داستانی اینفیلم، حضور صریح عشق و انکارش توسط طرفین است. البته دو طرف در فرازهایی عشق خود را نشان میدهند اما مرد قصه است که به عشق خود باور دارد و زن قصه هم به انتخاب نیمهگمشدهاش توسط آنشرکت علمی. شرکت مورد، نظر نیمه گمشده دختر را پیدا و او ازدواج میکند و بچهدار میشود اما عشق بین دو دلداده قدیمی ادامه پیدا میکند و با وجود شیرینیهایش، تبدیل به رنج و زجر میشود. در پایان داستان هم جدایی قطعی و تلخ رقم میخورد.
ظاهرا هوش مصنوعی و امکانات تکنولوژی هرچهقدر هم پررنگ و قدرتمند شوند، هنوز نمیتوانند جای جذابیتهای عشق و داستانهای رمانتیک را بگیرند. اگر «All of You» دنباله منطقی و نسخه امروزی فیلمهای رمانتیک و عاشقانه سینمای انگلیسیزبان آمریکا و بریتانیا از دهههای ۱۹۸۰ تا امروز باشد، باز هم جلوه عشق در آن بیشتر از مولفههای علمی تخیلی قصه است. چون همانطور که میدانیم اینفیلم را در گروه آثار رمانتیکِ علمی تخیلی جا دادهاند. خلاصه کلام آنکه ظاهرا زور عشق بهعنوان یکپدیده خدایی بر ساختههای دست انسان میچربد و عشق هنوز هم مهمترین عامل برای کشاندن مخاطب به سالن سینما یا صندلی منزل برای دیدن نمایشگر خانگی است. یعنی هرچهقدر هم که هوش مصنوعی و موضوعات علمی را وارد فیلمهای عاشقانه کنیم، باز هم باید قصه عاشقانه بگوییم.
«All of You» یکفیلم ویژه و بهخصوص نیست. اثری معمولی و گذراست که با وجود قاببندیهای خوب و نگاههای عمیق شخصیتهایش به یکدیگر، نمیتواند برای تماشای دوباره ترغیبمان کند.
صادق وفایی