
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، آنا نیکول اسمیت، مدل، بازیگر و شخصیت تلویزیونی آمریکایی و در یککلام یکسلبریتی بود که عکسش روی جلد مجلات و مطبوعات میخورد و تعقیب حاشیههای زندگی شخصیاش، خیل مخاطبان بیکار و دارای وقت آزاد را مشغول میکرد. سال ۲۰۰۷ هم بر اثر مصرف ترکیبی مواد مخدر، درگذشت.
شبکه نتفلیکس سال ۲۰۰۳ فیلم مستندی درباره آنا نیکول اسمیت ساخت که پوچی زندگی چنینشخصیتهایی را بهتر از هرچیز دیگری نشان میدهد. اینفیلم با عنوان «آنا نیکول اسمیت: شما مرا نمیشناسید» ساخته شد و بازه زمانی زندگی اینمدل را از تولد و کودکی تا مرگ روایت میکند. سلبریتی مورد اشاره که تماشای مستندش، آدم را به یاد مستند دیگری درباره مرلین مونرو (راز مرلین مونرو: نوارهای شنیدهنشده ۲۰۲۲) میاندازد، با وجود اینکه بیانگر یکروند و مسیر مشخص برای ساخت مستند درباره سلبریتیهایی چون مونرو و نیکول اسمیت است، اما یکنکته مهم هم در خود دارد؛ اینکه اینآثار، پوچی و تهیبودن زندگی چنینشخصیتهایی را که بهعنوان سلبریتی علم میشوند تا مدتی جوامع مختلف را مسخ کنند، به خوبی نشان میدهند.
آنا نیکول اسمیت به گواه برادر، دایی و اطرافیانش، از بچگی دوست داشت دیده شود و از اینراه پول دربیاورد. به اینترتیب همینکه مرحله بلوغ را رد میکند، وارد کلوپ و کار رقص و جلوهگری میشود. از ابتدای کار هم برای همه از ناپدری و مادرِ بداخلاقش میگفته که پلیس بوده و او را با دستان بسته به تخت میبسته و کتکش میزده است. بنابراین بهخلاف رویکرد فیلمهای سینمایی هالیوودی که قهرمانانی را برخاسته از طبقات پایین جامعه و مردمان سختیکشیده نشان میدهند، زندگی آنا نیکول اسمیت نشان میدهد اگر او به نان و نوا و شهرت و جایگاه سلبریتیبودن رسید، به معنای موفقبودنش و گذر از سختیهای کودکی نیست؛ بلکه بهمعنای پاسخگویی او به عقدههای درونیاش برای دیدهشدن و شهرت است.
لحظات گذرا و کوتاهی از مستند «آنا نیکول اسمیت» به سخنان رونالد ریگان در تلویزیون درباره رویای آمریکایی اختصاص دارد. به بیان دیگر، حکایت مردم آمریکا و البته مردمان دیگر کشورها که مخاطب فرهنگ سلبریتیسازی و حسرتخوردن به زندگی اینآدمها هستند، حکایت آنفردی است که پوست موز را دید و گفت ایبابا! باز باید بخورم زمین! طرح موضوع رویای آمریکایی هم دربردارنده همیننکته مهم است که همه میدانند سلبریتیها قربانیاند اما باز هم سلبریتیها را بزرگ میکنند و مستند زندگیشان را هم میسازند و بهصراحت میگویند الگوهای فرهنگیشان، از نظر زندگی شخصی چهقدر پوچ و تهی هستند! اما بیخیال! دنیا دو روز است! بگذارید حالشان را بکنند!
از فیلمهای مصاحبه و مستند بهجامانده از آنا نیکول اسمیت، میتوان فهمید چهقدر خام و نادان بوده است؛ بیچاره دختری که بهواسطه زیبایی و جذابیتهای بصریاش، عروسک رسانهها و مجلاتی مثل پلی بوی شد! او با لحن نچسب و لوس خود میگوید همه دخترها رویای این را داشتند مدل مجله پلی بوی شوند و او هم شد. در عین روایت اینبخش از زندگی آنا نیکول اسمیت است که دوستان و اطرافیانش در فیلم، با لحن معنادار میگویند «با شهرت چیزهای دیگری هم میآیند» یا دیگری میگوید «هرچه از سلبریتیها میبینید، یه نوع بازیه! در صنعت سلبریتیها همهچیز دروغه!» و یا اینجمله درباره آنا نیکول اسمیت: «وقتی عکاسها و فیلمبردارها رو میدید، زنده میشد!»
آنا نیکول اسمیت به روایت اطرافیانش، برای اولینبار در ۲۶ سالگی پدرش را شناخت و پدرش که آدم سالمی نبود، سعی کرد به او تجاوز کند. به همیندلیل کار آنا به قرص و مواد مخدر و بیمارستان کشید. البته اینروایتی است که دوستان اینمدل آمریکایی میکنند. شاید هم خواسته باشند پدر بیچاره و بیصاحب او را در عوض خرابکاریهای خود آنا خراب کنند. کسی چه میداند؟ بالاخره نتفلیکس هم برای رضا خدا مستند نساخته و حتما سود و منفعتی پشت اینتلاش برای ساخت مستند خوب و جاندار خوابیده است.
مدل عکاسان و فیلمبرداران آمریکایی، پس از یکازدواج ناموفق که حاصلش یکپسر بود، با هاوارد مارشال یکپیرمرد مولتیتیلیاردر که صاحب کمپانی نفتی بود ازدواج کرد. اخبار و رسانههای فضای مجازی میگویند آنا توانست در دادگاهی که پس از مرگ شوهر جدید و ۹۰ ساله برپا شد، محکمه را از پییرس پسر آنپیرمرد ببرد اما در فیلم مستندی که درباره آنا نیکول اسمیت ساختهاند، روایت میشود او دادگاه را باخت و به خاک سیاه نشست. بحران شخصیتی ناشی از اینشکست و اخبار رسانهها هم باعث شد بیش از پیش به مواد مخدر پناه ببرد. سازندگان اینمستند سراغ وکیل پییرس رفتهاند و او هم پای مصاحبه نشسته و میگوید «اون دادگاه رو بهخاطر طلاخور بودنش نباخت! به ایندلیل باخت که خودش بود!»
اطلاق عبارت «طلاخور» به آنا نیکول اسمیت، مثل همان «چترباز» خودمان است. یعنی به تعبیر پییرس و وکیلش، اینزن جوان در حالی که ادعا میکرد عاشق و کشتهمرده مردی است که ۶۰ و چندسال از او بزرگتر است، آدمی فرصتطلب بوده و میخواسته مال و اموال شوگرددی را بالا بکشد! هرچقدر هم که در دادگاه صحبت کرد و از خودش دفاع کرد، بیشتر ایننیت را آشکار کرد و بهجای ترمیم چهره خود، بیشتر تخریبش کرد. بیسوادی و خام یکسلبریتی آمریکایی مثل آنا نیکول اسمیت، ما را یاد نسخههای وطنی مثل مهناز افشار و نمونه مشابه میاندازد که به محض دهنبازکردن و چندکلمه صحبتکردنشان، متوجه میشویم تا چه حد تهی و عاری از تفکر هستند. به همیندلیل هم بازی میخورند و میسوزند. مرلین مونرو هم از اینقاعده مستثنی نبود.
آنا نیکول اسمیت بهخاطر تاکیدهای مجله پلی بوی بر اینکه بهخاطر تناسب اندام باید مرتب وزن کم کند، مبتلا به اختلال تغذیه شد. به گفته دوستان و اطرافیانش، درگیر یکبیماری روانی و وسواس هم بود؛ اینکه هیچوقت خود را زیبا نمیدانست و حتی در اوج زیباییاش درگیر ایناحساس بود. اختلال تغذیه و ایناحساس باعث شد آنا نیکول اسمیت از بورس بیافتد و به اصطلاح در سرازیری سقوط بیافتد. اما مدتی بعد با تبلیغ قرصهای لاغری توانست توجه از دسترفته در رسانهها و لنز عکاسهای عامهپسند را به خود جلب کند و به میدان برگردد!
دکتر اینمدل آمریکایی گفته او به دلیل درد و بیماریهای مختلف، متادون مصرف میکرد و چیزی که مخاطبان از او، در جلوی صحنه میدیدند با واقعیتش در پشت صحنه خیلی تفاوت داشت. آنا نیکول اسمیت در سال آخر زندگیاش باردار شد که ۳ مرد ادعای پدری فرزندش را کردند و در نهایت پس از مرگش با حکم دادگاه و آزمایش دی ان دی، مشخص شد کدامشان پدر بچه است.
از ابتدای مستند آنا نیکول اسمیت تا نزدیکیهای پایان، اینجمله زیاد تکرار میشود که او نمیخواست از کودکی تلخش حرف بزند و تنفرش از خانواده و مادرش حد نداشت. اما مستند مورد اشاره برگ برندهاش را در دقایق آخر رو میکند و ساختار خوبش را با این غافلگیری به رخ مخاطب میکشد؛ با بیان اینواقعیت از زبان اطرافیان مدل درگذشته که تنها کسی که در زندگیاش با او مهربان بوده و میتوانسته به او پناه ببرد، مادرش بوده است. بنابراین مشخص میشود هرچه آنا نیکول اسمیت در مصاحبهها یا گفتگویش با دوستان و آشنایان درباره خانواده و حیوانبودن مادرش گفته، همه و همه دروغ بوده است؛ چیزی مثل زندگی پوچ خودش! به اینترتیب مشخص میشود رسانهای بهنام آنا نیکول اسمیت یکعمر مردم و مخاطبانش را بازی داده و به آنها دروغ گفته است. چون تنها کسی که به او اهمیت میداده، مادرش بوده است. خود مادر نیز در دقایق آخر وارد مستند میشود و میگوید یکبار از آنا پرسیده چرا اینهمه دروغ میگوید؟ مدل فقید هم که امروز دستش از دنیا کوتاه است، میگوید «مامان! نمیدونی من چقدر از داستانهای دروغ پول در میآرم تا داستانهای راست!» مادر آنا به او میگوید «تو داری با دروغهات آبروی خانواده و منو میبری!» که او در پاسخ میگوید این، زندگی خود اوست و «هر وقت اسمم بیرون (روی جلد و در رسانهها) باشد، پول درمیآورم که هدفم توی زندگیه!»
بهتر است دیگر چیزی نگوییم! همینجمله آخر و حماقت نهفته در آن، بهخوبی نتیجه قرار گرفتن در جریان موافق صنعت سلبریتیسازی را نشان میدهد. ۳۹ سال زندگی با هیاهو و بودن در مرکز توجه رسانهها و روی جلد مجلات، اینگونه پوچ اندر پوچ است. پسر ۲۰ ساله آنا نیکول اسمیت به دلیل زیادهروی در مصرف مواد مخدر در گذشت و خودش هم مدت کوتاهی پس از به دنیا آوردن فرزند دومش، در اتفاقی شبیه به مرگ پسرش، به دلیل مصرف مخلوط مواد مخدر درگذشت! به همینسادگی و همینپوچی!
صادق وفایی