
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، فیلم «مجنون» به کارگردانی مهدی شامحمدی که اینروزها روی پرده سینماهاست، سال ۱۴۰۲ توسط سازمان رسانهای اوج تولید شد و در جشنواره فجر آنسال (چهل و دومین دوره) جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بهزاد خلج، جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای شبنم قربانی، جایزه بهترین موسیقی فیلم و جایزه بهترین فیلم را برای عباس نادران تهیهکنندهاش به ارمغان آورد اما وجدانی که به فیلم نگاه کنیم، میبینیم نباید اینهمه جایزه میگرفت!
در هماندوره جشنواره فجر، سجاد بابایی برای ایفای نقش شهید مهدی زینالدین نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مرد شده بود اما جایزه را نگرفت. متاسفانه ایفای نقشش در اینفیلم اصلا قابل قبول نیست و یکفرمانده مهربان و مقتدر را که ایندو ویژگی را بهطور توام داشته باشد، بهطور باورپذیری بازی نمیکند. بنابراین میتوان گفت بازی او در نقش شهید زینالدین، تا حدی بهخاطر بازیاش در سریال «سقوط» و تا حدودی هم بهخاطر شباهتی که به زینالدین ندارد، بوده و خوشاقبالیاش باعث شده ایفای نقش اینپرتره را به او بسپارند. اگر داد و بیدادهای بد پای بیسیم را در نظر نگیریم، تنها لحظهای بنا بود قدرت و کاریزمای زینالدین را بین نیروهایش نشان بدهد، زمانی است که روی پل به نیروی کادر لشکر میگوید پیش از نیروها شیرجه بزند داخل رودخانه تو نیروهای دیگر هم به تبع او بپرند. بعد از نیروی کادر هم خودش و برادرش میپرند داخل آب. اینصحنه میتوانست باشکوهتر و بهتر از کار در بیاید اما بازیگر فقط در یکلحظه میتواند اقتدار شخصیت را نشان دهد و آنهم با دیالوگ «الان داری تمرد میکنی؟» است.
صحنهای هم که بناست فرمانده، پیکر معاونش را ترک موتور خود نشانده و عقب بیاورد؛ در حالی که با پارچه، پیکر را به او بستهاند و پاهای شهید روی زمین کشیده میشود، نمیتواند تاثیر لازم را روی مخاطب بگذارد. چون اولا نمونه اینصحنه را پیشتر در «ایستاده در غبار» دیدهایم و دیگر اینکه در جای درستی قرار نگرفته است. در دههای که در آن قرار داریم، دیگر جای آن نیست که تیر خوردن و شهادت رزمندگان را با موسیقی غمانگیز و لحظات غمافزا همراه کنیم. بلکه باید بیتعارفبودن جنگ و تکهپارهشدنها را به مخاطب نشان دهیم. متاسفانه خیلی از کارگردانهایی که ساخت فیلمهای دفاعمقدسی را به عهده میگیرند، هنوز هم سر اینمساله تعارف دارند و شهادت را سهل و راحت و غلبه بر ترس از مرگ را دم دستی نشان میدهند. به بحث موسیقی فیلم خواهیم پرداخت اما اگر موسیقی فیلم هایی مثل «ایستاده در غبار» یا «دیدهبان» موفق میشوند مخاطب را با لحظات اثر همراه کنند، به ایندلیل است که جای آنکه در پی اشکگرفتن از مخاطب باشند، فضای جنگی و نظامی اثر را در اولویت قرار داده و محترم میشمارند.
به اینترتیب محور اصلی که فیلم باید حول آن بگردد، یعنی شخصیت مهدی زینالدین لنگ میزند. طی چندسال گذشته که ساخت فیلمهای دفاعمقدسی با محوریت شخصیت فرماندهان جنگ مثل «ایستاده در غبار» با محوریت شهید حاج احمد متوسلیان، «اسفند» با شخصیت شهید علی هاشمی و ... رونق گرفته، متاسفانه یکمساله برای مخاطبان جدی اینآثار آزاردهنده است؛ شهیدشدن سوژه! فیلم «اسفند» هم که یکسال بعد از «مجنون» ساخته شد، از نظر بیان مستندات و واقعیتهای جنگ، ارزشمند است. اما هم دانش اقباشاوی در «اسفند» و هم مهدی شامحمدی در «مجنون» در تجربه ساخت فیلم بلندشان خوب ظاهر نشده و مخاطب را خسته میکنند. این دو کارگردان جوان نتوانستهاند اولویتبندی کرده و صحنهها و قصههای اضافه را برای جذابتر کردن روایت قلم بگیرند. بنابراین و متاسفانه، نمیتوانند به جذب مخاطب جوانی که از جنگ و جبهه خبری ندارد، امیدوار باشند. شاهد عینی اینماجرا، نگارنده همینمطلب است که برای هر دو فیلم، تعدادی مخاطب جوان دهه هفتادی و هشتادی را با خود همراه کرد و با اظهار خستگی آنها روبرو شد.
بله! فرماندهان جوان جنگ، از حسن باقری، محمدرضا عاصمی، محمدابراهیم همت، احمد متوسلیان و محمود کاوه گرفته تا مهدی زینالدین نابغه و متفکر بودند اما چگونگی به تصویرکشیدن ایننابغگی و تدبیر جنگیشان در عین رعایت اخلاق و رفتار عرفانی و رعایت حال زیردست خیلی مهم است که خیلیها در تصویرکردن اینجامعالاطرافی شخصیت شکست میخورند.
علت جایزهدادن به بهزاد خلج بهعنوان بهترین بازیگر مکمل مرد هم مشخص نیست. چون در طول فیلم لحظه عجیب و غریب و درخشش خاصی ندارد. اینکار را هم میتوان در راستای جهتگیریها و مناسبات بین اهالی سینما دانست که بماند! همانقدر که بازی سجاد بابایی، حسام منظور و بهزاد خلج در قامت فرماندهان جنگ، خوب نیست، بازی بازیگران دیگر فیلم مثل محمد رشنو، مهدی حسینی و افشین حسنلو که نسبتا ناشناختهتر هستند، بهتر از آب درآمده است. محمدرسول صفری هم نقش یکفرماندهگردان اهل قم را با لهجه اهالی اینشهر یعنی زادگاه خودش خوب ایفا کرده است.

خیلی از فیلمهای سینمای دفاع مقدس، اگر ماندگار شدهاند، بهخاطر موسیقی مجید انتظامی بوده است. اما متاسفانه مجید انتظامی و موسیقیاش برای «مجنون» نیست. هرچقدر هم که به او بهخاطر اینکار سیمرغ بدهند. حالا یا استاد انتظامی در روزهای اوج خود نیست، یا فیلم امکان یکهتازی در نوشتن موسیقی به او نمیدهد یا هر دو گزینه! موسیقی «مجنون» سر در گم است. متاسفانه در لحظاتی حضور دارد که نیازی به موسیقی نیست و در لحظاتی هم که نیاز به موسیقی هست، نیست! گاهی نوای سنتور و نی دارد و گاهی هویت خشک نظامی باعث میشود جنس بافتارش یکی نباشد و باعث شود با خاطره خوش موسیقیهای «آژانس شیشهای»، «بوی پیراهن یوسف»، «نغمه»، «از کرخه تا راین»، «حمله به اچ سه»، «هراس»، «دوئل» و ... افسوس بخوریم.
نقطه قوت «مجنون» روایت واقعی اتفاقات تاریخی است. اگر بسیاری از مخاطبان، خیبر را عملیاتی میدانند که عدم پیشروی و نرسیدن به اهداف بوده و فرمانده قدری چون شهیدهمت (فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله) و حمید باکری (معاون لشکر ۳۱ عاشورا) در آن شهید شدهاند، با «مجنون» متوجه پیروزیهای خیبر هم میشود و متوجه میشود همه این عملیات، خسارت و شهادت نبوده بلکه پیروزی هم بوده است.
متاسفانه ضمن گفتن خسته نباشید به عوامل «مجنون» که جایزه هم گرفته، باید گفت فیلم ماندگار و تاثیرگذاری نساختهاند. شخصیت و قصه را هم شهید کردهاند چون بهدلیل تکراری بودن سوژه، تا چندوقت دیگر کسی سراغ شهیدمهدی زینالدین نمیرود. پایانبندی فیلم هم که وقت بروز و ظهور احساسات حماسی و حس غرور است، دیگر نایی برای مخاطب نمانده که بخواهد احساس غرور کند و به قهرمانان ملی خود بنازد چون فیلم از نقطه ابتدا تا اینجا، کلی حرف و لحظه خستهکننده و غیرلازم پیش رویش گذاشته است. اگر «مجنون» و محاسبه و ساخت بهتری داشت، میتوانست ماندگار شود.
صادق وفایی