خستهام از شبای بی غمتوقتی که تو رو ندارمتشبایی که تو نیستی روبروی کی باید بشینم خواهشم همین یه حرفمهاین خودش یه دنیا ماتمهنذاری من بمیرم و محرم تو رو نبینم زندگیم مثل یه ساعتهتلخه و ولی حقیقتهنمیتونی بگیری که جلوی این دقیقه ها رو زندگی یه روز تموم میشهدیدن تو آرزوم میشهچه جوری سر کنم زیر لحد آخه محرما رو لااقل بذار که تو قبرباز تو رو صدا بکنمزیر خاک چه جوری آخهگنبدو نگاه بکنم یا حسین حبیبی حسین ... دلخوشیم فقط امام رضاستآخرش نمیدونم کجاستمنم یادم بره ولی امام رضا یادش میمونه کاش یکی باشه به جای منجای اشک و گریه های منیه خورده روضه رقیه سه ساله رو بخونه وقتی مرگ خبر نمیکنهالتماس اثر نمیکنهچرا به جز حسین آدم رفیق دیگه داشته باشه لااقل یه جوری نوکری میکنمکه آخر سری امام رضا کاری کنهکه مرگ من تو روضه باشه حرف راست همینیه کهسنگ قبر مثل قفسهبعد مرگ نمیذاره کهمن صدام به تو برسه یا حسین حبیبی حسین...