با اینکه هر انسان موجودی یگانه و بی همتاست ولی میتوان شباهتهای افراد را در تیپها یا قالبی خاص دسته بندی کرد. روانشناسی با توجه به نوع تربیت آدمها آنها را تا حد زیادی در تیپهای مختلف پیشبینی میکند.
در طول مدت زمانی که روزانه با مراجعین بسیاری ملاقات داشتهام دریافتهام در میان آنها جمع کثیری از افراد با شاخص شناسایی نخبه وجود دارد. افرادی با نمره هوشبهر بالا که در دانشگاههای تراز اول مملکت مشغول به تحصیلند و یا درسشان تمام شده است. افرادی که با وجود زندگیهای متفاوت دارای مشکلاتی تقریبا یکسان با ریشههایی شبیه به همند. اینکه ناتوان از حل مسئله با روشی کارآمدند. هر اتفاقی به راحتی تبدیل به فاجعه میشود.
شاید به طورکلی این در میان ما ایرانیها طبیعی باشد، چون آموزش ندیدهایم و حل مسئله نمیدانیم، اما در میان این افراد باتوجه به ضریب هوشی بالایی که دارند این توقع میرود که کمی متفاوت باشند درحالی که این یک توقع کاملا برآورده نشده است.
زن و شوهری که چند سال است ازدواج کردهاند و نمیتوانند رابطه جنسی مناسبی برقرار کنند چرا که هردوی آنها ضرورت انجامش را درک نکردهاند و وقت کافی برای انجامش ندارند. پسری که برای ادامه تحصیل مهاجرت میکند و پیش از آن خانه و زندگی اش را به نام دوست دخترش میکند و بعد از اولین بازگشت با جایتر و بچه نبوده مواجه میشود.
دختر جوانی که استاد دانشگاهش با او وارد رابطه میشود ودر مناسکی مبتذلانه او را دختر خود مینامد ودختر را شیفته خود میکند و بعد از اخاذی از او دختر را به حال خود رها میکند. پسر نخبهای که دوست دخترش را راهی فرنگ کرده دختر به طور کامل بعد از مهاجرت ارتباطش را با او قطع میکند، اما اعتقاد دارد هنوز رابطه مثل قبل است و پسر باید هزینههای زندگی او را بدهد و مبلغی مشخص را هم به حساب دختر به عنوان صدقه این رابطه بپردازد! تا این رابطه فوق العاده توسط دیگران چشم نخورد.
دختر و پسری که برای ادامه تحصیل به خارج از ایران میروند از همان ابتدا در دو شهر جداگانه زندگی میکنند و بعد از مدتی دختر علی رغم موفقیتهای تحصیلی دچار افسردگی میشود و دست به خودکشی میزند. احتمالا دارید تصور میکنید دارم برایتان جوک تعریف میکنم و مگر میشود؟
پاسخ این است که بله و اینها نمونههای اندکی از موارد متعددی ست که با آنها جلسات مشاوره را برگزار کردیم. ابتدا به نظر میرسد این موارد ارتباط معناداری با یکدیگر نداشته باشند. اما اگر شما هم در جلسات درمان حضور داشتید میدیدید که حتی پاسخ این افراد به پرسشها و نوع تحلیل وقایع شبیه به یکدیگر است. عموما رشد شناختی کافیای برای تجزیه و تحلیل مساِیل ندارند. وقتی از آنها سوال میکنم که خودت تصور میکنی چرا این اتفاق برای تو رقم خورد با یک سکوت طولانی مواجه میشوم. این سکوت انگارنشانه این است که اولین بار به فکرشان خطور کرده چیزی در درون خود آنهاست که این وقایع را رقم زده. سپس چالش بزرگ برایشان آغاز میشود. اگر من نخبه هستم چرا متوجه نشدم دارند فریبم میدهند؟ اگر من نخبه هستم چطور نفهمیدم یکی از ارکان ازدواج رابطه جنسی ست و من دوسال است از انجام آن سرباز زدم و ...
انجمن نارسایی هوشی و تحولی امریکا و ویرایش پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM۵) پس از پژوهشهای بسیار متوجه این آسیب جهانی شدهاند و سعی کردند در تعاریف جدید هوش؛ فاکتورهای دیگر را لحاظ کنند. در آخرین ویرایشها IQ اعتبار کمتری دارد و مهارتهای حل مسیله، برنامه ریزی ذهنی، تفکر انتزاعی، فهم افکار پیچیده و یادگیری حاصل از تجربه اولویت بیشتری دارد. مسائلی همچون مدیریت مالی، مراقبت شخصی، مسیولیت شغلی، تفریح و اهمیت بیشتری دارند تا نمرههای هوشبهر (IQ).
جهان متوجه رشد تک بعدی (single task) این افراد شده است. متوجه عذابی که آنها از عدم برقراری ارتباط صحیح با خود و دیگران میکشند. افرادی تک بعدی که سایر پتانسیلهای مهارتیشان خاموش مانده است.
برگردیم به اتاق درمان. اگر از ابتدا هر انسانی به یک جنبه از رشد خود بیش از امر مقدس زیستن متعادل؛ اهمیت بدهد نمیتواند جنبههای دیگر که کارآمدتر هستند را پوشش بدهد. افراد نخبه عموما دارای دستاوردهای مثال زدنی و مورد حسادت سایرین هستند. مدرک تحصیلی، شغل مطلوب، پول و...، اما هیچ کدام از اینها نمیتواند زندگی همراه با رشد را برایشان فراهم آورد.
یک قاعده قابل ملاحظه تربیتی وجود دارد که میگوید فرزندان زندگی زیست نشده والدینشان را زندگی میکنند. عقدهها و آرزوها را. به طور مثال والدین دهه شصت علاقه زیادی به کلاس پیانو برای فرزندانشان داشتند. چرا که ساز پیانو برای عموم افراد با بنیه مالی متوسط از آرزوهای دوران کودکی بود. بچه بیچاره مهدکودکی میرود که حتما آموزش پیانو در راس امور باشد. خانواده به طور ناخودآگاه تصور میکند اگر نداشتههای خودش را فرزندش داشته باشد او یک والد مهربان و وظیفه شناس است. تحصیلات هم یکی از همین آرزوهاست وتنها شاخص مورد تایید تمام افراد جامعه برای شناسایی فرد موفق (به غلط) ایران در حالی از شاخص رشد فزاینده تحصیلات تکمیلی در میان عموم مردم بهرهمند است که کشوری همچون آلمان در میان این اولینها جایی ندارد.
فکر میکنم تنها همین مثال آماری بیانگر این باشد که ما در کجای موفقیتهای جهان ایستادهایم و کسب تحصیلات صرف تا چه میزان اهمیت دارد. آن هم با سیستم آموزشی نارسا و بی اعتبار ما. اگر قرار بود تحصیلات جامعهای را نجات دهد وضعیت ما این نبود. نگاه نابخردانه نهاد خانواده، آموزش و پرورش و ... به امر تحصیل سلول به سلول مغز افراد جامعه را خراب کرده است. روزانه بارها و بارها با پدرومادرهایی مواجه میشوم که فرزند درس نخوانش را آورده تا من به او کمک کنم با طناب پوسیده "درس بخوان تا موفق شوی" به چاه برود و وقتی مخالفت من را میبیند به تلخی میرود سراغ مشاوری دیگر. دوست دارم دست این آدمها را بگیرم و سرنوشت ناعادلانه نخبهها را نشانشان بدهم. اما آنقدر کورند که فایدهای ندارد. دوست دارم به آنها بگویم این افراد فاقد قوه تشخیص بحران را ببینید. ببینید که فاقد رشد عاطفی، هم دلی و رشد هستند انا بله ایشان استاد دانشگاهند. اما پزشکند. اما متخصص و تکنیسیند.
وقتی در جلسات درمان با یک سوال ابتدایی مواجه میشوند برای آن پاسخی وجود ندارد. مباحث ابتدایی با سپری شدن زمان طولانی جلو میرود. وقتی سوال میشود برای چه مدیرت روز جمعه در حالی که عقد خواهرت است تو را برای کار به شرکت میکشاند؟ پاسخ این است: نمیدانم
وقتی سوال میشود چرا دوستت زندگیت را بالا کشید پاسخ این است: نمیدانم
وقتی سوال میشود چرا خطر را تشخیص ندادی و با وجود نشانههای فراوان پی به متاهل بودن طرف مقابلت نبردی؟ پاسخ یک بهت بزرگ است. انگار دارم با زبان مریخیها صحبت میکنم.
مردمکهای خیره شان به نقطهای نامعلوم میخکوب است انگار دارند تازه جهان واقعی را میبینند. تازه متوجه میشوند ماجرا مربوط به خود آنهاست و عدم مهارت کافیشان در مدیریت امور زندگی.
اما در میان تمام این امور مایوس کننده در جلسات درمان چند نکته قابل توجه وجود دارد. این افراد اگر پایشان به جلسات درمان باز شود در اغلب موارد شگفتی خلق میکنند. پشت کار و میل آنها به دانستن دو فاکتور نجات بخش آنهاست. مداومت در کار درمان و اشتیاق به کشف مشکلات. اشاراتی کوچک میتواند آنها رابه جلو براند. درجلسات درمان فروتن هستند. خوب گوش میدهند. تادرست دریافت نکرده باشند جلسات را ترک نمیکنند. همکاری دارند.
تمام آنچه از آنها خواسته شده را انجام میدهند بعد از چند جلسه سیستم تحلیلی آنها شروع به حرکت میکند و مدام قوت میابد. از آنجایی که سیستم مغزی و نورولوژی ما همچون سیستم ذهنی از قوانین "تکرار و بازتولید" تاثیر میگیرد و. سعی میکند خود را طبق برنامه منطبق کند این افراد اهل برنامه ریزیاند. پشتکارشان برایشان دستاوردهای مهمی را در این فرآیند به همراه دارد وبه عنوان پاداش موجب تقویت آنها میشود. پس از گذشت مدت زمانی مهارت کافی را کسب میکنند و نجات میابند
پ. ن نخست: تحلیل زندگی نخبهها وبیان این ناتواناییها بدان معنی نیست که سایر افراد جامعه وضعیت بهتری دارند
پ. ن دوم: قاعده ذکر شده دارای استثنائاتی ست که نگارنده دلیلی برای پرداختن به آنها ندارد و فقط میتواند بگوید خوش به حالشان
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.