مرور و معرفی کتاب/

رمان جنگی ضدجنگ نویسنده آلمانی که منبع اقتباس آمریکایی ها شد

«مردم زبان ما را نخواهند فهمید، چون نسل پیش از ما، گرچه در کشاکش جنگ با ما شریک بود، پیش از آن خانه و زندگی و پیشه‌ای به هم زده بود. آن نسل سر کارش برمی‌گردد و جنگ را فراموش می‌کند و نسلی که بعد از ما رشد کرده است، با ما بیگانه و ناآشناست و ما را از خود خواهد راند.»
کد خبر: ۱۳۰۸۷۲۲
|
۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶ 31 May 2025
|
1282 بازدید

رمان جنگی ضدجنگ نویسنده آلمانی که منبع اقتباس آمریکایی ها شد

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، ترجمه سیروس تاجبخش از رمان «در غرب خبری نیست» نوشته اریش ماریا رمارک چندی است توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ ششم رسیده است. 

«در جبهه غرب خبری نیست» یا «در غرب خبری نیست» ازجمله رمان های معروف جنگی ادبیات دنیاست که سال 1929 نوشته شده و تا به حال اقتباس های تصویری مختلفی از آن ساخته شده است؛ آخرین شان هم سال 2022 به کارگردانی ادوارد برگر توسط کمپانی نتفیلیکس ساخته شد. به جز این فیلم دو نسخه قدیمی دیگر نیز در سال های 1930 و 1979 از این رمان ساخته شدند. البته توجه و نگاه کمپانی های فیلمساز غربی به این کتاب را نه فقط به خاطر متن و ضدجنگ بودنش، بلکه در شرایط زمانی و مکانی تولد و انتشار آن نیز باید در نظر گرفت. 

«در غرب خبری نیست» اثری ضدجنگ است و نویسنده به واسطه حضور در جنگ جهانی اول، تجربیات خود را در روایت رمان آورده است. او این کتاب را به عنوان مهم ترین اثرش، 10 سال پس از پایان جنگ جهانی اول نوشت و اثر بعدی خود را هم با همین موضوع فرسایش روح و روان سربازان جنگی آلمانی نوشت. به همین دلیل چاپ آثارش در آلمان غیرقانونی و خودش هم از تابعیت این کشور محروم شد. 

کتابی که پیش رو داریم، 12 فصل دارد و فصل دوازدهمش جایی است که آوار جنگ و بار ناشی از آن، کمر سرباز جوان دیروز و سرباز کهنه کار امروز را خم می‌کند؛ تا جایی که به کشته شدن تن داده و جنازه و حالت صورتش هم نشان می‌دهند از کشته شدنش در جنگ راضی است. شخصیت اصلی قصه هم جوانی به نام پل است که به عنوان یک سرباز جوان هنگام ورود به جبهه زیر ۲۰ سال دارد. او همراه با چند تن از همکلاسی‌هایش به جبهه جنگ جهانی اول می رود. به این ترتیب شخصیت های این داستان، از پشت نیمکت درس و مدرسه وارد سنگر جبهه می شوند. تصویری هم که اریش ماریا رمارک از اطراف آن ها نشان می دهد، متشکل از آدم هایی است که خودشان تاب حضور در جبهه جنگ را ندارند اما جوان تر ها را برای حضور در صحنه درگیری و نبرد تهییج و تشویق می کنند. 

به این ترتیب 7 پسر جوان و همکلاسی با محوریت شخصیت پل وارد جبهه می شوند و زشتی های جنگ را می بینند که در نتیجه و انتهای داستان، تاثیر ضدجنگ خود را روی مخاطب خواهد گذاشت. اما اگر پل را از معادله داستان «در غرب خبری نیست» کنار بگذاریم، خود جنگ است که شخصیت اصلی این قصه است و متن هم با وجود روایت اول شخص پل، مثل یک دفترچه خاطرات سربازی جنگی است که جنگ شخصیت و وجودش را تغییر می دهد و از او آدم دیگری می سازد. این مساله را می توان در فرازهای مختلفی از کتاب ازجمله این فراز از صفحات پایانی کتاب مشاهده کرد: «اگر در ۱۹۱۶ به خانه بر می‌گشتیم، شاید به خاطر رنج‌هایی که کشیده بودیم و قدرت تجربه، زمین و زمان را به هم می‌زدیم. حال آنکه اگر امروز برگردیم، موجوداتی خسته، شکسته، سوخته، سست و ناامید خواهیم بود و دیگر نخواهیم توانست راه و رسم زندگی مان را بشناسیم.»

آدم های جنگ از دید اریش ماریا رمارک، اگر زنده بمانند و به زندگی پیشین برگردند، توسط جامعه خود درک نمی شوند چون تجربیاتی را از سر گذرانده اند که مردم با آن ها رو در رو نبوده اند. مساله وجود جنگ و تفاوت بین نسل ها هم از جمله مفاهیم و موضوعاتی است که مد نظر نویسنده این کتاب بوده است. راوی داستان «در غرب خبری نیست» می گوید: «مردم زبان ما را نخواهند فهمید، چون نسل پیش از ما، گرچه در کشاکش جنگ با ما شریک بود، پیش از آن خانه و زندگی و پیشه‌ای به هم زده بود. آن نسل سر کارش برمی‌گردد و جنگ را فراموش می‌کند و نسلی که بعد از ما رشد کرده است، با ما بیگانه و ناآشناست و ما را از خود خواهد راند.»

اگر جنگ را از دید فرماندهان پشت جبهه یا مردمانی که کیلومترها با جنگ فاصله دارند ببینیم، احتمالا تلخی آخرین فراز کتاب را درک نمی کنیم. اما هدف نویسنده اثر این بوده که مخاطب را از مسیر 239 صفحه قطع رقعی به این جا برساند که تلخی این واقعیت را در کام سرباز جنگی درک کند: «و او در یکی از روزهای ماه اکتبر سال 1918 از پای درآمد. روزی که سراسر جبهه آن قدر ساکت و آرام بود که در گزارش نظامی تنها به یک جمله اکتفا شده بود: در جبهه غرب هیچ خبری نیست. او به رو افتاده و صورتش را طوری بر خاک گذاشته بود که انگار خواب است. وقتی که او را به پشت برگرداندند صورتش نشان می داد که دیگر تاب تحمل شکنجه را نداشته است. قیافه اش آرام بود و گویی از مرگ خوشحال و راضی است.»

این فراز پایانی همان طور که مشخص است، توسط راوی دانای کل یعنی خود نویسنده روایت می شود نه شخصیت اصلی قصه اش. 

رمان جنگی ضدجنگ نویسنده آلمانی که منبع اقتباس آمریکایی ها شد

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

به خود تلقین می کنم که ترسم بیجاست و شاید اصلا هیچ کس این طرف ها نیست که مواظب من باشد وگرنه بمب این طور بی خاصیت پهلوی من نمی افتاد. 

اما چه فایده سرم از فشار افکار و خیالات درهم و برهم به دوران افتاده – گوش هایم سوت می کشند – صدای نگران مادرم را می شنوم؛ اسیران روسی را می بینم که به دیوار سیمی تکیه داده اند و ریششان بر اثر وزش باد تکان می خورد. منظره روشنی از بوفه سربازخانه و چارپایه های آن و سینماهای والنسین جلو چشمم مجسم می شود. در این شکنجه و عذاب روحی لوله تیره رنگ و خیالی تفنگی را می بینم که به طرفم نشانه رفته است. به هر طرف سرم را می گردانم، آرام و بی صدا به طرفم می چرخد و وسط چشم هایم را هدف می گیرد. تنم از عرق خیس شده است.

مثل صاعقه زده ها خشکم زده و در کف چاله کم عمق فلج شده ام به ساعتم نگاه می کنم؛ فقط چند دقیقه گذشته است. پیشانیم خیس شده و کاسه های چشمم نمناک است. دست هایم می لرزند و آهسته نفس نفس می زنم. می دانم که این تشنج کثیف نتیجه ترسی است که سراپایم را گرفته، ترسی که از فکر سر بلند کردن و جلو خزیدن عارضم شده و مو به تنم راست کرده است. 

تصمیم می گیرم راه بیفتم، اما تلاش هایم چون یک توده کف فرو می نشیند و به صورت یک قشر آرزو ته نشین می شود – آرزوی این که بتوانم همین طور که هستم بی حرکت بمانم و زنده بمانم. دست و پایم از زمین کنده نمی شود، انگار آن ها را با سریشم به زمین چسبانده اند. باز تقلا می کنم – اما فایده ندارد. آن ها نمی خواهند حرکت کنند. خودم را بیشتر به زمین می چسبانم، نمی توانم جلوتر بروم. تصمیم می گیرم همانجا بمانم. 

***

نویسنده «در غرب خبری نیست» سال 1939 به آمریکا مهاجرت کرد و تابعیت این کشور را پذیرفت. کتاب های دیگرش هم مثل «سه دوست»، «آب آورده» و «طاق نصرت» که به ترتیب در سال های 1937، 1941 و 1946 نوشته شدند، همگی درباره حوادث اروپا هستند و سیل پول و ثروت را به سمتش سرازیر کردند. با اقتباس از این رمان ها و «در غرب خبری نیست» فیلم های سینمایی مختلفی ساخته شد که رمارک را به شهرت و ثروت زیادی رساندند. او سال 1970 درگذشت. 

«در غرب خبری نیست» به گفته منتقدان غربی که پیروزی های آلمان را بر نمی تابیده و برنمی تابند، نهایت قدرت انسانی در نوشتن داستان های جنگی در قرن بیستم بوده است. این کتاب به 25 زبان ترجمه شده و بیش از 5 نسخه هم فروش داشته است. 

تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

اشتراک گذاری
برچسب ها
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت طلا # مذاکره ایران و آمریکا # قیمت سکه # کالابرگ # حقوق بازنشستگان # انفجار بندرعباس
نظرسنجی
عملکرد کدامیک از وزرای دولت که در آستانه استیضاح هستند، ضعیف تر است؟
الی گشت