کربلا کربلا، وا کن آغوش خودخیز و آمادهی، کاروان باشآب و جارو کن و، طاق نصرت بزنمیهِمان آمده، میزِبان باش مهمان آمد، السلام السلامبگذار اینجا، هرچه سنگ تماماهلا سهلا، سیدی یا حسینقطره شبنمی، طفل ششماهه ایدارد این کاروان، سایهبان باشدختری دارد او، پاک و پاکیزه روکمتر از گل نگو، مهربان باشگلباران کن، خوش تدارک ببیناز حج آمد، عاقبت شاه دیناهلا سهلا، سیدی یا حسینکرده حج را رها، ولی آورده اواز دیار منا، ذبح اعظممشعرش خیمهگاه، کعبه اش قتلگاهزمزم او شده، نهر علقمدر این میقات، بسته احرام خونکامل کرده، حج خود را کنوناهلا سهلا، سیدی یا حسین