فیلم سینمایی «شب بخیر و موفق باشید»، ساخته جورج کلونی روایتی از دوران سیاه مککارتیسم در آمریکاست که یک تفتیش عقاید مدرن بوده است؛ برشی از این دوران که سقوط سناتور جوزف مککارتی را از اریکه قدرت شامل میشود و یک روزنامه نگار مککارتی را به پایان مسیر میرساند.
به گزارش «تابناک»؛ «شب بخیر و موفق باشید / Good Night, and Good Luck» فیلمی درباره یک گروه از خبرنگاران حرفهای است که سعی دارند یک سرطان را با دقتی در اندازه یک عمل جراحی از تن جامعه بردارند. آنها به آزادیهای بنیادی باور دارند و سناتور «جوزف مککارتی» را کسی میبینند که توانایی نابود کردن این آزادیها را به اسم دفاع از آنها دارد، چون «مککارتی» انسان دروغگو و شیادی است و اطرافیانش را نیز افراد «بله قربان گو» پر کردهاند و هر که مخالف او باشد، نیز خائن میپندارند.
او برای مدتی قدرت بسیاری را تحت کنترل خود دارد و دیگران را با قدرت نابود میکند و در نهایت نیز خودش زیر بار حقیقت خرد میشود. عامل نابودی او خبرنگار تلویزیونی به نام «ادوارد آر. مورو» است؛ کسی که خبررسانیهای رادیوییش از لندن باعث شکلگیری دوران کاری بزرگی به عنوان معروفترین خبرنگار بستر جدید تلویزیون شد. «مک کارتی» بارها به «مورو» توهین میکند. «مورو» جرات این را دارد که نه بگوید و همچنین سوال بپرسد. او پشتش به تهیهکنندگان و خبرنگاران دیگر گرم است و همچنین مدیریت شبکهاش یعنی CBS نیز او را حمایت میکند، حتی اگر به این قیمت باشد که اسپانسرهای خود را از دست بدهند. حتی کار به جایی میرسد که «مک کارتی» ادعا میکند خود «مورو» عضو یک بنیاد تبهکارانه است.
گاه در بین خود افراد شبکه CBS این ادعا مطرح میشود که «مورو» بیطرف بودنش را از دست داده و حقیقتهای هر دو طرف ماجرا را بیان نمیکند. او میگوید که تنها در حال گزارش دادن حقیقتهاست و اگر این حقایق با دنیای فانتزی و زیبای ذهنی «مک کارتی» تضاد دارند، به هیچوجه جانبدارانه نیستند. در سالیان اخیر خبرنگاران کمی جرئت این را داشتهاند که چنین موضعی بگیرند.
«دیوید استراتایرن» شخصیت «مورو» در «شب به خیر و موفق باشید» را ایفا کرده است؛ بازیگری با سکوت درونی بسیار دقیق. او توانسته تا بر خلق و خو و رفتار «مورو» تسلط کامل پیدا کند. نگاه گوشه چشمی از زیر ابروهایی که پایین آورده شدهاند، نحوه نشستن کاملاً ثابت و بدون ذرهای تحرک و گوش دادن و دیدن دیگران، هوش بالای مخفی شده و قدرت و ارادهای که شکننده نیست. او به لحاظ ظاهری و چهره شباهت زیادی به «مورو» ندارد؛ همانطور که «فیلیپ سیمور هافمن» چندان شباهتی به «ترومن کاپوتی» ندارد اما هر دوی این بازیگران شخصیتهای خود را از درون میسازند؛ مخفی شدن پشت رفتار مشهوری که قدرت و اراده آنها را نشان میدهد. در این مورد در واقع آنها شبیه به یکدیگرند.
«جورج کلونی» در نقش «فرد فرندلی»، تهیه کننده «مورو» حضور دارد؛ کسی که حتی مدت زمانی در دهه 90 نیز فعالیت خود را ادامه داد. «کلونی» همچنین وظیفه کارگردانی و نویسندگی مشترک این فیلم را نیز بر عهده داشت. با توجه به این نکته که پدر «کلونی» خود یک اخبارگوی تلویزیون بوده، «کلونی» آشنایی زیادی با شکل و سر و ظاهر استودیوهای خبری آن زمان دارد و دیدن اینکه مکان اجرای «مورو» تا چه اندازه کوچک بوده شما را شگفت زده خواهد کرد. او خیلی نزدیک به دوربین مینشیند و «فرندلی» نیز پشت دوربین و به حدی نزدیک به «مورو» مینشیند که در صورت لزوم میتواند با پا به او ضربه بزند.
آنها همچنین به عنوان اصحاب رسانه حرفهای بسیار به یکدیگر نزدیک هستند و عقاید یکسانی نیز درباره «مک کارتی» دارند و از این نکته مطلع اند که خطر ترور از سوی سناتورِ «ویسکونتین» آنها را تهدید میکند. دیگر شخصیت کلیدی این اثر مشخصا خود «مک کارتی» است و «جورج کلونی» حرکت بسیار ماهرانهای را در اینجا پیاده کرده است. او از تصاویر خبری واقعی «مک کارتی» استفاده میکند، به همین دلیل گویی که او نقش خود را در این فیلم بازی کرده است.
ترسناک است که وقتی او را در مواقع توپ و تشر زدنش میبینیم و همچنین رقت بار است هنگامی که خرد شدن او را هنگام تنشهای بین ارتش و وی میبینیم؛ جایی که رئیس ارتش، «جوزف ولش» در جمله مشهوری از او پرسید که: «تو اصلا شرافت حالیت میشه؟». حملات سنگین «مک کارتی» به «مورو» گاه عنصر طنز را در نیز خود دارد؛ او ادعا میکند که این اخبارگو عضو جامعه «کارگران صنعتی جهان» است؛ گروه آنارشیستی که تا آن زمان عملا تنها دستمایه آهنگهای محلی نوستالژیک بودند تا اینکه بخواهید ارگانی عملیاتی باشند.
فیلم کاملاً و تمام درباره سیاست و کار خبری است. حتی خردهپیرنگهای آن نیز در این باره هستند. برای مثال ما با «شرلی و جو ورشبا» آشنا میشویم؛ افرادی که برای تلویزیون CBS کار میکنند اما ازدواج خود را مخفی نگه داشتهاند چون که طبق سیاستهای این شرکت استخدام زوجها ممنوعیت دارد. ملاقاتهای کوتاه و ارتباطات جزئی آنها شک خود ما را نیز برمیانگیزد و به گونهای بسیار دقیق نشان میدهد که «مک کارتینیسم» چگونه عمل میکند.
جدا از مساله زوج این فیلم، کلیت آن درباره شرکت خبری CBS است. اغلب صحنههای فیلم در محیط این شبکه اتفاق میافتند. «مورو» و «فرندلی» بیشترین حضور خود را در سه مکان مختلف دارند؛ دفتر کار خود، استودیوی تلویزیونی و دفتر کار رئیسشان یعنی «ویلیام پلی»(فرانک لانگلا). او کسی است که این شبکه را از ابتدا و با بودجه شخصی راه انداخته است اما آزادی عمل کاملی به «مورو» داده است.
فیلم شبیه به یک نمایش اخلاقی است؛ نمایشی که طی آن یاد میگیریم خبرنگاران چگونه باید رفتار بکنند. این فیلم «مورو» را انسان نترسی نشان میدهد اما به هیچوجه چهره پاک و بینقصی از او ترسیم نمیکند. «پلی» این نکته را درمییابد که وقتی که «مک کارتی» اعلام کرد «آلگر هیس» به خیانت متهم شده بود، «مورو» میدانست که جرم او در واقع شهادت دروغ بوده اما حرف «مک کارتی» را اصلاح نکرد. «پلی» که به نظر جواب درست را میداند، از او سوال میکند که آیا از ترس اینکه به حمایت از یک کمونیست متهم شود حقیقت را نگفت؟ او در اینجا نکته خوبی را بیان میکند.
«جورج کلونی» در نقش کارگردان این فیلم کارهای جالبی انجام داده است. یکی از اینها فیلمبرداری اثر در فرمت سیاه و سفید است که مشخصا تصمیم درستی برای این محیط و اتمسفر بود. از سوی دیگر نیز به نظر استفاده از تصاویر سیاه و سفید کار غیر قابل اجتنابی به نظر میرسد چرا که هم اخبارگوییهای «مورو» و هم تصاویر «مک کارتی»، هر دو در فرمت سیاه و سفید بوده اند. «کلونی» سعی کرده تا از نزدیک فیلمبرداری کند و مردان و زنان را در لباس کاری نشان بدهد که در اتاقهای نامشخصی مشغول صحبت با یکدیگر هستند.