صفحه خبر لوگوبالا تابناک
میلی صفحه خبر لوگو بالا
میلی صفحه خبر موبایل

چرا مشاهیر ایران در خاکی دور از وطن آرام بگیرند؟

پرسش اساسی این است که چرا مشاهیر ایران در غربت می‌میرند و در همان خاک آرام بگیرند؟ این پرسشی بود که دو سال و نیم قبل در پی مرگ فخری خوروش هم درانداختیم و به فهرست در غربت مردگان فرهنگ و هنر پرداختیم...
کد خبر: ۱۳۴۹۱۸۰
| |
866 بازدید
چرا مشاهیر ایران در خاکی دور از وطن آرام بگیرند؟

به گزارش تابناک، عصر ایران نوشت: این نوشته در نقد تصمیم مژدۀ شمسایی عزیز نیست که، چون آیدای شاملو بود برای باستان‌شناسِ زبان پارسی و نابغۀ فرهنگ و هنر و بی حضور او بعید بود بیضایی بزرگ و یگانه ۸۷ سال بپاید اگرچه سبک زندگی او از بسیاری پاکیزه‌تر بود و همین هم نقش داشت.

تصمیم اعلام شدۀ یار و همراه و تیمارگر این است که جسد بهرام بیضایی به ایران منتقل نمی‌شود و در همان آمریکا به خاک می‌سپارند. (کلمۀ جسد را از سر ناآگاهی به کار نمی‌برم، چون از بس به جای جسد و جنازه گفته‌ایم پیکر برخی گمان می‌برند اگر بگویی جسد یا جنازه توهین است. درست است که پیکر پارسی است ولی بار معنایی جسد بیشتر است کما این که مسعود کیمیایی برای رمان خود همین واژه را برگزیده است.)

خانم شمسایی گفته به جای تقاضای انتقال پیکر خواستار انتشار آثار در محاق توقیف و منتظر مجوز بیضایی باشید و البته نیاز نبوده توضیح دهد که به دلیل پاره‌ای مسایل فنی، انتقال و تدفین بحث انگیز می‌شد و کیهان هم ول کن ماجرا نبود. (این فقره اگر منتقل نشود شاید بهتر باشد).

پرسش اساسی این است که چرا مشاهیر ایران در غربت می‌میرند؟ این پرسشی بود که خرداد ۱۴۰۲ - دو سال و نیم قبل- در پی مرگ فخری خوروش - بازیگر هنرمند- درانداختم و به بهانۀ اضافه شدن بهرام بیضایی به آن فهرست بخش‌هایی از همان یادداشت را نقل می‌کنم، چون داستان همان است با این تفاوت که دست کم دولتی بر سر کار است که رییس و معاون و وزیر او درگذشت بیضایی را تسلیت می‌گویند و به تهمت زنندگان که به دو رویی متهم می‌کنند باید یادآور شد بیضایی در سال ۸۹ و در دوران معجزه هزاره سوم رفت و گرنه از دست خاتمی جایزه هم گرفته و اگرچه در دولت اصلاحات هم محدودیت داشته، اما "سگ کشی" در جشنواره سال ۷۹ به نمایش در آمد و ۸۰ هم اکران شد. در این زمینه هم چه پیشرفتی کرده‌ایم! از بیضایی و مهرجویی به لودگی‌های امروز رسیدیم که وزیر فرهنگ دولت خالص ساز به آمار کمّی شان می‌بالید.  

به یادداشت و آن پرسش بازگردیم: چرا مشاهیر ما در غربت می‌میرند؟

 این یادداشت دربارۀ بانو «فخری خوروش» و درگذشتِ او نیست. 

  «همه می‌میرند» و این قاعده که چند‌‌و‌چون آن در رُمانی به همین نام از سیمون دوبوار توصیف شده مستثنا ندارد و چهره‌های مشهور را نیز در‌بر می‌گیرد هر چند عمر طولانی هنرمندان بزرگ ما اعم از زن و مرد ادعای سال‌های دور دربارۀ نوع زیست هنری را هم باطل کرده و نشان می‌دهد بر خلاف پاره‌ای القائات اتفاقا هنرمندان برجسته و شاخص هم خوب زندگی کردند و هم با احترام چشم از جهان بستند حال آن که زمانه چه بسا این امکان را از برخی مدعیان سلب کرده باشد: 

خدایا چنان کن سرانجام کار  

تو خشنود باشی و ما رستگار 

 خبر این بود: «فخری خوروش در آمریکا درگذشت». بهار پارسال هم با این خبر آغاز شد: رضا براهنی (‌نویسنده و منتقد ادبی) در کانادا در گذشت. و بعد: مهدوی دامغانی (‌استاد ادبیات) در آمریکا درگذشت.

 تابستان پارسال: هوشنگ ابتهاج (سایه)– غزل‌سرای نامدار-  در برلین آلمان درگذشت و عباس معروفی (‌رمان‌نویس) در کلن آلمان درگذشت و در زمستان گذشته: سید جواد طباطبایی (فیلسوف) در آمریکا درگذشت. ( خوش‌بختانه سایه را به ایران/ رشت آوردند و در باغ محتشم آرام گرفته)


 به این نام‌ها سلطان نثر پارسی محمد‌علی اسلامی‌ندوشن را هم باید اضافه کنید که او هم در آمریکای شمالی درگذشت ( البته پیکر استاد هم بعد از این یادداشت به ایران آمد و در نیشابور به خاک سپرده شد ولی به هر حال خارج از ایران چشم از جهان بست).

آخراگر یکی از بیرون نگاه کند نخواهد پرسید: مگر در مملکت شما جنگ است که هنرمند و متفکر و دانشمندتان در بیرون از آن سرزمین زندگی می‌کند تا بمیرد؟

 همین تازگی فیروز نادری اختر‌شناس هم در آمریکا درگذشت.

 نویسنده‌ای مشهور می‌گفت: اگر فرزندم را در جوانی نفرستاده بودم در پیری باید در راهروهای وزارت ارشاد با سانسورچی‌یی که سن او از نوه‌ام هم کمتر است سر‌و‌کله می‌زدم و از پس هزینه لوله‌کشی خانه هم برنمی‌آمدم. او البته خوش‌بختانه زنده است ولی رفته است تا لابد در آن سامان بمیرد.

نمی‌گویم چرا فخری خوروش مرده است اگرچه برای نزدیکان از دست دادن سن وسال نمی‌شناسد. بلکه می‌گویم چرا در آمریکا؟ لابد پاسخ می‌دهند: خوب دوست داشته دوران کهن‌سالی را در آرامش بیشتر و دور از هیاهو بگذراند. بله، اما اتفاقا سابق بر این در کهن‌سالی بازمی‌گشتند تا در ایران بمیرند. برای سیاست‌گذاران و مدیران فرهنگی کشور خوب و زیبنده نیست بگویند ابتهاج و معروفی در آلمان مردند و طباطبایی و خوروش در آمریکا یا براهنی در کانادا. هیچ‌یک البته تبعیدی به مفهوم مصطلح نبودند یا نگران که اگر بازگردند ممنوع‌الخروج خواهند شد و حتی معروفی هم به تبعیدی خودخواسته رفته بود.

سال ها قبل‌تر احمد شاملو البته نرفت و در ایران ماند. شاید گفته شود چون اینجا آیدا را داشت یا رابطه‌اش با فرزندان مقیم خارج از کشور چنان نبود که بتواند با آنها به سر کند اما پیشتر راز آن را خود چنین گفته بود: من اینجایی هستم، چراغم در این خانه می‌سوزد. آبم از این کوزه ایاز می‌خورد…

اما مگر براهنی و طباطبایی و مهدوی دامغانی و معروفی و ابتهاج و خوروَش، اینجایی نبودند؟

این که چرا مشاهیر ما دور از این آب و خاک‌اند و در آنجا زندگی می‌کنند و وقتی به پایان عمر می‌رسند در همان سرزمین‌ها چشم از جهان می‌بندند، مایه تأسف و تحسر است.

 بار دیگر می‌توان به یاد پرسش معلم نوۀ جهان پهلوان تختی که افتاد که سال‌ها‌ست به خاطر مهاجرت پدر و مادر (بابک تختی و منیرو روانی پور) در آمریکا زندگی می‌کند.

معلم از غلامرضا تختی نوجوان می‌پرسد: این غلامرضا تختی که این همه در اینترنت اسم و عکس او هست چه نسبتی با تو دارد و کیست؟ غلامرضا تختی نوجوان  پاسخ می‌دهد: پدربزرگ من است. قهرمان ملی و محبوب ایران.‌ معلم با شگفتی می‌گوید: غلامرضا تختی در ایران این قدر شناخته شده و محبوب است و آن وقت تو در اینجایی؟

 برخی به دلایل سیاسی رفته‌اند، بعضی به خاطر محدودیت‌های فرهنگی. شماری به خاطر فرزندان تا در ساختار فرسوده آموزش و پرورش ایران گرفتار نشوند، کسانی به قصد فرار از یک جامعه طبقاتی که پول در آن حرف اول و آخر را می‌زند. هر که  انگیزه‌ای دارد و مجموع این آدم‌ها به گفته مقامات رسمی سر به 5 میلیون نفر می‌زند.

موضوع این نوشته اما بررسی دلایل این کوچ‌ها نیست اگرچه روشن است که آدمی در پی رشد و بالیدن و شادی است. می‌رسد یا نه بحث دیگری است. اما امثال خانم خوروَش به قاعده باید سال‌های پایانی را در همین سرزمین می‌گذراندند و نه انگیزه سیاسی داشتند نه فعالیت هنری.   احتمالا رفتند چون دوستان و بستگان در آن طرف بیشتر بودند و مجال مراقبت افزون‌تر فراهم بود.

با نگاه احسان یار‌شاطر که می‌گفت «وطن من زبان فارسی است» مادام که چهره‌های فرهنگی اعم از فارس‌زبان یا غیر فارس‌زبان در خارج از کشور رابطه خود با زبان فارسی را نگسسته‌اند پیوند آنها با وطن برقرار است ولی شما هم تصدیق می‌کنید که این خبر (فخری خوروش در آمریکا درگذشت) اگرچه همراه با تأسف است اما این پرسش را برنمی‌انگیزاند که چرا درگذشت، چون مرگ حق است و همه می‌میرند و همه می‌میریم. بلکه این سؤال شکل می‌گیرد که چرا در آمریکا؟ جا تنگ شده یا افق، تار یا هیچ‌یک و مجال ندارند؟

* حال بر آن یادداشت می‌توان افزود همه نکاتی که دربارۀ آن بازیگر آمد برای بیضایی به طریق اولی صادق تر است و چه بسا کسی ازفرزندان و نواده های بیضایی بپرسد آخر چرا دوست دار ایران باید بیرون ایران بمیرد؟ همان پرسشی که معلم از نوه تختی از غلامرضا تختی پرسیده بود که هفته دیگر پنجاه‌و‌هشتمین سال‌مرگ اوست و باز اینجا بر سر خاک او می‌روند (در ابن بابویه) در حالی که یادگار او -بابک- و همسرش و البته غلامرضا تختی دوم در آمریکا هستند!

میلی صفحه خبر موبایل
اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# جنگ ایران و اسرائیل # آژانس بین المللی انرژی اتمی # نرخ سوم بنزین # قیمت دلار # قیمت سکه # ونزوئلا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟
مرجع جواهرات