بازدید 6968

بازیگر بی‌رقیب در موج نوی سینمای ایران

دُردانه‌ای دیگر چهره در خاک کشید
کد خبر: ۸۸۹۵۹۹
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۶ 06 April 2019

پرویز جاهد
منتقد سینما
جمشید مشایخی، متعلق به نسلی از بازیگران سینمای ایران بود که از تئاتر به سینما پا گذاشتند و با ورودشان به سینمای ایران، چهره آن را دگرگون کردند؛ بازیگرانی چون علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، عزت‌الله انتظامی، پرویز فنی‌زاده، بهروز وثوقی، سعید راد، فخری خوروش، جمیله شیخی و...

مشایخی از یک سنت بازیگری تئاتری آمده و در تئاتر با کارگردان‌های برجسته‌ای چون علی نصیریان(«لونه شغال» و «افعی»)، عباس جوانمرد(منطقه جنگی)، رکن‌الدین خسروی(کلبه‌ای در جنگل و اسب سفید)، حمید سمندریان(مرده‌های بی‌کفن و دفن)، بهرام بیضایی(میراث و ضیافت)، جعفر والی (آی با کلاه‌ آی بی‌کلاه و گاو) و پرویز تأییدی(پرده‌برداری) کار کرده بود. او بازیگر قدرتمندی بود که در نقش‌های متنوعی از سلطان و شاهزاده قاجاری گرفته تا پهلوان بازنشسته و خوشنویس و نقاش و هفت تیرکش ظاهر شد.

مشایخی طی بیش از 60 سال فعالیت سینمایی‌اش با فیلمسازان برجسته‌ای چون ابراهیم گلستان در «خشت و آینه»، داریوش مهرجویی در «گاو»، مسعود کیمیایی در «قیصر» و «سرب»، ناصر تقوایی در «نفرین»، آربی آوانسیان در «چشمه»، بهمن فرمان آرا در «شازده احتجاب»، «خانه‌ای روی آب» و «یک بوس کوچولو» و علی حاتمی در «سوته دلان»، «سلطان صاحبقران»، «کمال الملک» و «هزاردستان» همکاری کرد. او بازیگر پرکاری بود و در حدود صد فیلم ظاهر شد اما مهم‌ترین فیلم‌هایش متعلق به جریان موج نوی سینمای ایران است و از این نظر او را باید یک بازیگر موج نویی و صاحب سبک به حساب آورد. او همانند بسیاری از بازیگران فیلم‌های موج‌نو، شیوه‌ای در بازیگری داشت که با شیوه‌های معمول بازیگری در فیلم‌های فارسی متفاوت بود. فیلم‌های فارسی با آن حد از سطحی‌نگری و تیپ‌سازی و شخصیت‌های کلیشه‌ای و بی‌هویت به بازیگران اجازه نمی‌دادند تا توانایی‌ها و قابلیت‌های بازیگری‌شان را بروز دهند و این فیلمسازان موج نو بودند که با خلق شخصیت‌هایی متفاوت و باهویت این امکان را به بازیگرانی چون مشایخی دادند تا هنر و استعداد نقش آفرینی‌شان را به نمایش بگذارند. افسر کلانتری «خشت و آینه»، خان دایی «قیصر»، جالیزبان «چشمه»، رضا تفنگچی / خوشنویسِ «هزار داستان»، کمال الملک و حبیب آقا ظروفچی «سوته دلان» و شازده قجری «شازده احتجاب» نقش‌هایی نیست که بسادگی بتوان آنها فراموش کرد.مشایخی در مورد انتخاب نقش‌های خود در جایی گفته است: «در این 35 سال بازیگری‌ام در سینما، جدای از فعالیت‌های نمایشی، انتخابم بر مبنای چگونه بودن فیلمساز یا آدم‌هایی که در کنارم نقش خواهند داشت نبود بلکه هماهنگی و ارائه یک کار شُسته رُفته برایم دلیل بوده و هست.» (سینمای ایران، روزگار نو. سعید مستغاثی)

مشایخی همانقدر در نقش خان دایی «قیصر»، مردی سنتی است که در «طلوع» میناسیان، پزشکی مدرن است که در یک مثلث عاشقانه بین دو زن گرفتار شده است. در «خشت و آینه»، افسری هپروتی با دستی شکسته (به‌عنوان نماد و نشانه‌ای از سیستمی معیوب) است که نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای شهروندان گرفتار باشد. در مورد همکاری‌اش با گلستان گفت: «ابراهیم گلستان به همراه فروغ فرخزاد به تماشای نمایشنامه «مرده‌های بی‌کفن و دفن» آمده بودند که توسط حمید سمندریان کارگردانی می‌شد. من نقش یک افسر ژاندارم را بازی می‌کردم و مرحوم فنی‌زاده، محمدعلی کشاورز و منوچهر فرید هم دیگر بازیگران این نمایش بودند. آن زمان گلستان همه ما را برای بازی در فیلم «خشت وآینه» دعوت کرد و نقش افسر پلیس عارف مسلکی را به من داد. این فیلم با کارهای آن روزگار فرق داشت و نگرفت اما فیلم خوبی بود. گلستان به‌عنوان تهیه‌کننده و کارگردان زحمات زیادی کشید. من ابراهیم گلستان را اولین استادم به‌عنوان کسی که بازیگری در سینما را به من آموخت می‌دانم...»

ابراهیم گلستان نیز در یادداشتی به مناسبت ۸۴ سالگی مشایخی در روزنامه ایران درباره او چنین نوشت: «اگر جمشید مشایخی، جمشید مشایخی نبود برای من، دست کم برای من، هرگز میسر نبود که آن بازی بی‌مانند را از او بگیرم. اول هم نگرفتم و از فیلمبرداری بار اول هم اصلاً راضی نبودم ولی می‌دانستم که راه و رسمی که برای بازیگری در ایران به راه افتاده بود و دو جور مشخص هم بود و این دو جور مشخص به درد من نمی‌خورد باید انگولکی کرد تا از آن گیرکردگی بیرون بیاید. همین! خدا قوت! من فقط خواستم جمشید مشایخی از آن رسم بیاید بیرون. آمد بیرون...»
اولین فیلم مشایخی، فیلم کوتاه «جلد مار» بود که هژیر داریوش آن را بر اساس رمان «عاشق خانم چترلی» اثر دی اچ لارنس ساخت که درواقع مقدمه‌ای بود برای ورود او به سینمای هنری و روشنفکرانه ایران دهه 40 که بوسیله نسل تازه‌ای از سینماگران مدرنیست و موج نویی ایرانی راه افتاده بود. او با اینکه در بسیاری از فیلم‌هایش در نقش‌های کوتاه ظاهر شد اما کاریزمای شخصیت او آنقدر قوی و تأثیرگذار بود که نمی‌شد نقش‌های او را نادیده گرفت. خود در این مورد گفته است: «برای ما که تئاتر کار می‌کردیم کوتاه و بزرگ بودن نقش از نظر مقدار معنا نداشت. مهم بازیگر بزرگ و کوچک است.» در فیلم «چشمه» آربی آوانسیان در نقش جالیزبانی عاشق که شمایلی بین مسیح و یهودا بود، یکی از بهترین بازی‌های عمرش را ارائه کرد. او در مورد بازی اش در «چشمه» گفته است: «کارگردان چشمه کار اولش بود. آدم تحصیلکرده و اهل شناختی بود. با حسن نیت از بنده دعوت کرد و البته داستانش نیز جالب و صریح بود. بجز مرحوم آرمان، بقیه همراهان از دوستان جوان‌تر ما در عرصه تئاتر بودند و ما زبان یکدیگر را خیلی خوب می‌فهمیدیم.» و این نکته‌ای کلیدی در فهم شیوه بازیگری بازیگران فیلم‌های موج نویی بود که همه از بازیگر تا کارگردان و فیلمبردار، زبان همدیگر را خوب می‌فهمیدند و می‌توانستند با هم و در کنار هم فیلم بسازند. او در فیلم «شازده احتجاب»، نقش شاهزاده‌ای پیر و آخرین بازمانده اشرافیتی رو به زوال را بازی کرد که مرگ خود را انتظار می‌کشد. در مورد نقش‌اش در «شازده احتجاب» گفت: «داستان پیچیده‌ای داشت. از آن نقش‌ها که دوست داشتم. نقشی که در درونش شخصیتی خاص داشت. در زیر سیمایی رئوف و مهربان مرد خشن و بدی پنهان بود که باعث مرگ همسرش شد. بی‌آنکه مستقیماً دخالتی در مرگ او داشته باشد او را به حدی آزار رساند که از دست رفت.» (سینمای ایران، روزگار نو. سعید مستغاثی)

در سریال «هزار دستان» حاتمی، در نقش مردی با دو هویت متفاوت ظاهر شد. خوشنویسی چیره دست که با جوهر و قلم سر و کار داشت اما حوادث روزگار او را به سمت خشونت و مبارزه مسلحانه راند؛ قلم را زمین گذاشت و طپانچه به دست گرفت و به ترور دشمنان آزادی و خائنان به ملت ایران پرداخت. از نگاه او؛ «حاتمی هنرمند توانایی بود که به تاریخ و ادبیات اشراف کاملی داشت و اثر را از فیلتر ذهن خود خارج و روایت می‌کرد. من در «داستانهای مولوی»، «سلطان صاحبقران»، «سوته‌دلان»، «کمال‌الملک» و «هزاردستان» با او همکاری داشتم. ضمن اینکه قرار بود در «دلشدگان» هم حضور داشته باشم و حتی تست گریم دادم و قرارداد بستم.» «نفرین» تقوایی، فیلمی جنایی و اروتیک به سبک «پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند» بود که مشایخی در آن نقش مرد الکلی و متمولی را بازی می‌کرد که به‌خاطر رابطه همسرش با کارگری جوان و خوش قیافه، دست به قتل می‌زد و بعد به دست زنش کشته می‌شد.

مشایخی همانند نصیریان، کشاورز، انتظامی و چند نفر دیگر از معدود بازیگران سینمای پیش از انقلاب بود که به اعتبار بازی در فیلم‌های موج نوی پیش از انقلاب، اجازه یافت که بعد از انقلاب به فعالیتش در سینما ادامه دهد. هرچند او سعی کرد رویکرد و شیوه بازیگری گذشته‌اش را بعد از انقلاب نیز ادامه دهد اما جز کمال‌الملک، سرب و چند فیلم دیگر، بیشتر عمرش صرف بازی در فیلم‌ها و سریال‌های پیش پا افتاده و نقش‌هایی سطحی شد. با این حال تاریخ سینمای ایران همیشه او را به خاطر حضور مؤثر و زیبایش به‌خاطر خواهد داشت. آخرین نقش آفرینی او در سینما بازی در فیلم «بن‌بست وثوق» ساخته حمید کاویانی بود. بزرگ‌ترین آرزوی مشایخی این بود که با نام نیک از دنیا برود. باید گفت که با نامی از این نیک‌تر نمی‌شد از دنیا رفت آقای مشایخی. روحت شاد و یادت گرامی باد.

هنرمند با هنرش زنده است

محمدعلی کشاورز

اینکه بخواهی در سوگ رفتن یک رفیق یادداشت بنویسی کار ساده‌ای نیست و سخت‌تر از آن است که بخواهی در آن یادداشت رفاقت و همکاری شصت ساله‌ای را هم بگنجانی...
جمشید را از دهه سی می‌شناختم، از روزگاری که او در اداره هنرهای دراماتیک کار می‌کرد. کم کم به تئاتر علاقه‌مند شد و در یکی از نمایش‌ها با نقشی کوتاه خوش درخشید. حلقه وصل ما اهالی تئاتر، دکتر فروغ بود. به‌همین خاطر ما عین دانه‌های تسبیح بواسطه این نخ به هم چسبیده بودیم. جمشید هم مثل ما عاشق تئاتر بود، شاید او زودتر از سایرین به سینما پیوست اما هیچگاه از ارادتش به عرصه تئاتر کم نشد. او در آثار درخشانی حضور پیدا کرد که هر کدام از آنها به تنهایی می‌توانست برای کارنامه هنری یک بازیگر کافی باشد، او از جوانی نقش افرادی را بازی می‌کرد که سال‌ها از او بزرگ ترند اما این کار را باورپذیر انجام می‌داد و مردم او را در این نقش‌ها باور می‌کردند. وقتی در «قیصر» در نقش خان دایی ظاهر شد ماندگارترین نقش خان دایی را در سینما ایفا کرد، در «سوته دلان» هم در کنار بهروز وثوقی درخشید، او درخشش را همچنان در آثار علی حاتمی ادامه داد. کمتر کسی است که بازی او را در نقش «کمال الملک» از یاد ببرد. به هر حال جمشید از میان ما رفت اما نقش‌هایش همچنان در میان ما به یادگار مانده است و نشان می‌دهد یک هنرمند با هنرش زنده است.

از بهترین‌ها بود

محمود دولت آبادی
بنا بر درگیری‌ها و مشغله‌های کاری سالیان سال بود که زنده یاد مشایخی را نمی‌دیدم، مگر یکی- دو مرتبه. با این حال هنوز دورانی را که تئاتر بازی می‌کردیم به‌خاطر دارم، استاد مشایخی دوستی مهربان، با اخلاق و از سویی هنرمندی بسیار دوست داشتنی بود، از بحث ویژگی‌های اخلاقی او که بگذریم تردیدی نیست که در عرصه بازیگری هم یکی از بهترین‌ها بود. ایفای نقش‌های بسیار هنرمندانه‌اش بویژه در کارهای زنده یاد علی حاتمی یادگارهای خوبی برای علاقه مندان به آثار این هنرمند سینما، تلویزیون و تئاتر کشورمان به حساب می‌آیند. از صمیم قلب درگذشت او را به همسر و فرزند ایشان، نادرمشایخی عزیز تسلیت می‌گویم.

جز تواضع و فروتنی از او هیچ ندیدم

منوچهر اسماعیلی
جز تواضع و فروتنی از جمشید مشایخی هیچ ندیدم و خاطرات بسیاری در فعالیت‌های حرفه‌ای که در سینما و تلویزیون با هم داشتیم برای من به جا مانده است. یادم هست که در فیلم «قیصر» مدیر دوبلاژ بودم و قرار بود دوست دیگری صدای خان دایی را دوبله کند و اساساً کار من نبود. اما جمشید از این موضوع ناراحت بود و می‌خواست که نقش خان دایی را خود من دوبله کنم و روی این موضوع پافشاری کرد و در نهایت خود من در این فیلم هم جای خان دایی با نقش آفرینی جمشید مشایخی و هم جای قیصر با نقش آفرینی بهروز وثوقی صحبت کردم که انصافاً تجربه‌ای سخت اما ارزشمندی بود.

تجربه ارزنده دیگر من در فیلم «کمال الملک» به‌کارگردانی علی حاتمی و بازی درخشان جمشید بود که در آن نقش هم بسیار خوش درخشید و توانستیم با همراهی هم نقش ماندگاری را به جای بگذاریم. همه این تجربه‌های همکاری را گفتم تا به این مطلب برسم که مشایخی انسان فروتن و متواضعی بود و من جز اخلاق نیکو از او چیزی ندیدم هروقت کارما تمام می‌شد جمشید اغلب سکوت می‌کرد و عکس‌العمل نشان نمی‌داد که امیدوارم حق مطلب را بخوبی ادا کرده باشم. بعد از اینکه صدای صحنه به سینما آمد همکاری ما با دوستان کم رنگ و در نهایت قطع شد ولی افتخار این را داشتم که در کنار ستارگان ارزشمند سینمای ایران از جمله جمشید مشایخی حضور داشته باشم. یادش گرامی و روحش شاد.

این مطالب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل