بازدید 33890
آغازی بر یک حماسه جاویدان

تقدیم به همه بچه‌هایی که صبح اول مهرشان خونین شد

وطنم ای شکوه پابرجا، در دل التهاب دوران‌ها، کشور روزهای دشوار، زخمی سربلند بحران‌ها، ایستادی بر جنگ رو در رو، خنجر از پشت می‌زند دشمن، گویی از ما در نهان بر ما، وطنم پشت حیله را بشکن…
کد خبر: ۲۷۳۸۹۷
تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۰ 22 September 2012
هر بار که اول مهر می‌شود، یاد اول مهری می‌افتم که بچه مدرسه‌ای‌های خوزستان می‌خواستند راهی مدرسه شوند؛ اما نشدند!

چه آن زمانی که خود دانش‌آموز بودیم و چه سال‌های بعد، هر وقت مهر می‌آمد و شور حال خاصی داشت، یاد شور و حال بچه‌هایی می‌افتم که خود را برای یک سال تحصیلی آماده کرده بودند و به یکباره هواپیماهای عراقی را بالای سرشان دیدند، بچه‌هایی که در ماه مهر کسی برایشان «همشاگردی سلام» نخواند؛ بچه‌هایی که کسی با گل راهی دبستانشان نکرد و جلوی در مدرسه ازشان عکس یادگاری نگرفت؛ عکس هم اگر بود، عکسی بود با تفنگ‌هایی که از قدشان بلندتر بود؛ بچه‌هایی که روز اول مهر، زوزه گلوله را به جای سرود «بوی ماه مهر» در گوش داشتند؛ بچه‌هایی که دیگر خواب نداشتند، خوراک نداشتند، دفتر و کتاب نداشتند، پدر و مادر نداشتند؛ بچه‌هایی که دیگر نبودند؛ بچه‌های که یک شبه بزرگ شدند.

خیلی‌هاشان شاید نخستین بار بود که به مدرسه می‌رفتند و تا از خواب بیدار شدند، دیدند خودشان هستند و یک خانه دود گرفته، در و دیوار فرو ریخته و مرزی که باید از آن دفاع کنند، خاکی که باید پاس بدارندش، خانه‌ای، مزرعه‌ای، باغچه‌ای، گاومیشی، شطی که باید برایش جان بدهند. پدری، برادری، عزیزی که باید به خاک بسپارندش، آنقدر سریع که حتی مجال سوگواری و آنقدر ناگهانی که فرصت تصمیم گیری هم نداشتند.

امیر حسین را من می‌شناسم؛ دزفولی بود و پی کاری با مادرش به تهران آمده بود. قطاری که او را به دزفول بازگرداند، یکراست بردش سر قبر پدرش. هر بار که این خاطره را تعریف می‌کند، مو بر اندامم سیخ می‌شود. از ایستگاه روی دست خاله‌ها و عمه‌هایش رفت تا گذاشتندش روی قبری که پدرش را تازه در آن خاک کرده بودند.

او هم اکنون عکاس قابلی است؛ یکی از کسانی است که مهر 59 برایش به اندازه همه عمر ما گذشت. همیشه به من می‌گوید، در بیست و چند سالگی دچار بحران میانسالی شده است. همه ما در کنارمان یکی مثل امیر حسین را داریم؛ یکی از آن بچه‌هایی که مهر 59 خوزستان، زندگی‌شان را تغییر داد. آدم‌هایی که اکنون به مانند ما از دلار و سکه و گرانی و هزار و یک چیز دیگر می‌نالند. آدم‌هایی که مثل ما در روزمرگی‌ها گم می‌شوند. آدم‌هایی که مثل ما غم دارند. آدم‌هایی که هیچ گاه خودشان نشدند!

جنگ زشت‌ترین چیزی است که تا کنون درباره‌اش خوانده‌ام و دیده‌ام. سنم به جنگ قد نمی‌دهد و از این بابت خوشحالم؛ اما همیشه رخدادهایی هست که من را یاد آدم‌هایی می‌اندازد که داشتند زندگی‌شان را می‌کردند و به یکباره همه چیز تغییر کرد. آدم‌هایی که تا دیروز، گاومیش‌هایشان را به شط می‌بردند و فردایش بین جنازه‌های جزغاله شده آدم‌ها و گاومیش‌ها، جانبازی کردند تا ذره‌ای از خاک خانه و کاشانه خود را با بیگانه‌ای سهیم نشوند.

اول مهر امسال، وقتی لای کیف‌های باربی‌نشان و تی‌شرت‌های اسپایدرمنی که بچه‌های عزیزتان را به مدرسه می‌برید، در خلال این که بهای دلار را لحظه به لحظه چک می‌کنید، وقتی با لبخند با معلم کودکتان عکس یادگاری می‌گیرید، یادی کنید از همه کودکانی که اول مهر 59 به خون نشستند و حتی مادری نبود که برایشان زاری کند.

به احترامشان می‌ایستیم و بر آنان درود می‌فرستیم؛ همه کسانی که جان باختند و همه آنهایی که در میان ما هستند و ما نمی‌دانیم.
 
 
تعداد بازدید : 719
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۳
در انتظار بررسی: ۷۹
انتشار یافته: ۴۴
خدا این فرشتگان بهشتی را رحمت کند
خیلی مطلب جالب و پر شوری بود امیدوارم یاد اوری خوبی باشد برای نگاه به گذشته و درس اموزنده ای باشد برای دانش آموزان امروزی که با چه امکاناتی راهی مدرسه هایشان می شوند.
بسیار خوب بود.
مطلبتون خیلی جالب و در عین حال متاثرکننده بود.من از بچه های جنگ و دزفول هستم دقیقا فضایی که در آن درس می خواندم رو توصیف کردید.درس خواندن ما سر کلاس همش با استرس همراه بود.آن روزها کسی از ما عکس نمی گرفت و خبری از تی شرت اسپایدرمن و باربی و ... نبود.همه مثل هم بودیم.همه خواهر و برادر یک خانواده بزرگ بودیم.زندگی ما در سطح هم بود به هم فخرفروشی نمی کردیم.همدل و همصدا بودیم متحد و بی ریا.یاد معلم عزیز کلاس دومم خانم رضوانی بخیر که یک سال بعد در سال 63 در یک حمله موشکی در سر کلاس درس به همراه چند دانش آموز به شهادت رسید.یاد دوستان عزیزم بخیر که ناجوانمردانه،حین بازی در کوچه ها در حملات موشکی رژیم بعث و در جلو دیدگان من به خاک و خون کشیده شدند.یاد دایی و خاله و مادربزرگ عزیزم بخیر که در حملات موشکی ما را تنها گذاشتند و رفتند یاد عمویم بخیر که در جبهه به شهادت رسید.
براستی ما را چه شده است؟داریم به کجا می رویم؟چرا ارزشها رنگ باخت؟فاین تذهبون...
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
اشکمو درآوردی امید ، هموطنم ، با این مطلبت منو یاد همون سادگی انداختی که هممون داشتیم. یادمه حتی بچه مایه دارها هم دور کتاباشون کش می بستن تا مثل هم باشن نه مثل حالا که همه پز مارکت های مختلف کالاو پوشاک می دن ، خدا را شکر توانسته ام پسرم را بی توجه به هر چه پز و مد بزرگ کنم.
حمیدرضا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
خداوندبه شماهاصبرعطافرمایدوبه ماوفای به عهدعهدی که شهدابامابستندورفتندمادرشهرکوچکی زندگی می کردیم (فامنین همدان)همه به نوعی درخدمت جنگ وجبهه بودندزنهادرپخت نان والبسه کمک می کردند وجوانهاباحضوردرجبهه یادم هست هرروزمی گفتندپسرفلانی شهیدشده ودارندجنازش روازجبهه می آورند یادهمه شهدابخیرخداکندماپیروراهشان باشیم ویادمان نرودچه عزیزانی راازدست دادیم تاماندیم وکشورواستقلالمان ماند.
بیاد همه دلاورها و دلاوری ها همه مظلومیت هایی که کشیدیم برای سربلندی ایران زمین
خوشا به حال آنان که رفتند وبدا به حال ما که جا ماندیم ازین قافله نور
خدایا رحمت کن آنهایی که با زیباترین احساس پاک در راه کشور ما جان سپردند
دورود بر مردان خدايي
کجایند مردان بی ادعا.... واقعا نمیتوانم جلوی اشکم را بگیرم
من هنوز پا به دنیا نگذاشته بودم که طعم تلخ جنگ به کام هموطنانم ریخته شدبعدها فیلم و عکس و خاطره از جنگ دیدم ولی تلخترینش را در کتاب "دا"تجربه کردم آنقدر تلخ بود خیلی دوست دارم به خرمشهر و گلزار جنت آباد بروم قبرستان خلوتی که یک شبه گلستان و خوابگاه زن و مرد و بچه بی گناه شد
سلام و درود و صلوات بر همه غیور مردان و شیر زنانی که با نثار خون پاکشان از ناموس و خاک ایران پاسداری کردند
کلاس اولیهای گل گون کفن پائیزتان مبارک
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۱ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
من هم دا را خواندم آدم خیلی متاثر وغمگین
چه دفاع جانانه ای کردند با حداقل امکانات و اسلحه،چه مظلومانه به شهادت رسیدند
ياد شهيدان خرازی و کاظمی گرامی باد
من هم يكي از دانش آموزاني هستم كه با شوق وسايل مدرسه را آماده كردم ولي با شروع جنگ همه را رها كرده واز شهر وديار خود دور شديم در آن سال براي من اول ديماه حكم مهر را داشت چون ديماه به مدرسه رفتم.
سلام .امروز صبح بچه ام را بردم مدرسه زنگ مدرسه خورد یاد کلاس اول دبستان تا اول دبیرستانم خودم افتادم گریه ام گرفت و همیشه اول مهر گریه ام می گیرد اون موقع خونه امون آبادان بود بابام شرکت نفتی داشتم با مادرم می رفتم مدرسه با چه ذوقی که ناگاه هواپیماهای عراقی مدرسه را بمباران کردند یاد همه هم کلاسیهای شهیدم که در کودکی دل و رده اشان بر روی تخته سیاه آن روز مدرسه امان ریخت گرامی باد یاد همه دانش آموزان شهید دبستان و مدرسه راهنمایی شهید محمود کاوه پیشه یاد مدرسه های بهبهان و همه استان خوزستان تا چشم باز کردیم کودکی و نوجوانی امان در جنگ و خون گذشت جوانی با سختیهای دوران بازسازی اکنون با تورم و خرج سنگین زندگی ولی با همه این سختیهایی که کشیدم گدایی در وطن را به پادشاهی در غربت ترجیح می دهم و براستی جنگ به من آموخت تا درس بخوانم و الان خوشحالم که تا بالترین سطوح علمی پیشرفت کرده ام و فرزندم را نیز به امید خدا چنین تربیت خواهم کرد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
درود برهمه شیرزنان و دلاورمردان ایران زمین
دیشب به یاد همان کسانی بودم که مهر آن سال شروع جنگ و سالهای بعد از آن آن طور گذشت که ما هیچ وقت نمی توانیم بفهمیم و درک کنیم. قلبم هزار تکه شد.
امروز هم با خواندن این نوشته زیبا و این یادآوری به موقع دگرگون شدم
مهربود . مثل همه مهر های دیگر. اما انگار جنسش فرق میکرد . هوایش فرق میکرد . حتی کیف و دفتر ومداد و پاک کنش فرق فرق فرق میکرد . زنگ که خورد سر کلاس رفتیم . با تعدادی که اصلا نمیشناختمشان . غربتی خاص حاکم بود بر احوال ما .صحبت از بمباران دیروز زمزمه سنگین کلاس را به هم میزد . او در کنار من ساکت و آرام نشسته بود . آرامشش از جنس آب دریا ها بود از جنس سفیدی پر پرواز .معلممان که آمد شروع کردبه احوالپرسی و بقیه امور جاری آنروز . اما انگار او اصلا در زمان ما سیر نمیکرد . نگاهش هنوز نقش بسته در نگاه من ...
ساعتی نگذشته بود که زمین و آسمان برهم تپید . صدای انفجار و فریادهای بچه ها در هم پیچیده بود . تازه فهمیدم ایکاش آن سکوت معنا دار ادامه مییافت . اما...
آن سکوت پس از لحظه باز ادامه گرفت ..
اما میز ما همان میزی که برای تقسیم بندی اش نقشه ها داشتیم همه را نقش بر خون کرد . همانی که حس دنییایی در وجودش نبود به وصل جانان رسیده بود . میز خونین شد . همانند وجود و قلب من . همشاگردی در همان اولین روز دکترا گرفت . دکترای عاشقی از دانشگاه خمینی . آنهم در واحد جنون . اما آرام . همانی که نمیشناختمش.....
همانی که یار دبستانی من بود .
یار دبستانی من با من و همراه منی .....
پاسخ ها
ف
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
خیلی زیبانوشتی .خدا به همه ما توفیق پیروی و ادامه راه شهدا را عنایت فرماید.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
مدتها بود اینطوری گریه نکرده بودم بابا دمت گرم!
درود خداوند بر تمام زنان و مردانی که در راه دین و میهن آسمانی شدند
با اینکه امروز خودم مادر دو بچه ام وآنهارا به مدرسه بردم ولی هنوز هم هر سال ماه مهراحساس غم و غربتی عجیب دلم را می گیرد.هنوز هم هر سال این روزها به یاد بچه های مناطق مرزی که در خاک و خون تپیدند دلم عزا می گیرد.لعنت خدا تا قیام قیامت بر جنگ افروزان عراقی و امریکایی
یاد کرمانشاه و مقاومت مردم زیر بمبارانهای شدید و موشک باران دشمن زنده شد ممنون
ما برای ایران اسلامی همه جوره ایستاده ایم و می ایستیم
باز غنچه خاطرات مرا شکفتید و باز لحظه ای که درب منزلمان را زدند و هنوز درب باز نشده مادرم در حیاط نشست و با چشمان پر از اشک و صدایی غم بار فریاد زد : میدانم ... محمودم شهید شده است ... یادم امد و چشمانم را از اشک پر شد . براستی مادر چگونه صدای ناله در را شناختی ؟! .
به خاطر می اورم که چگونه پدرم مردانه تا دو روز اشک نریخت ولی ایکاش بعد از دو
روز در آن اطلاق خالی و در کنج خلوتش کسی هق و هق او را نشنیده بود . اه قلبم به در امده و دلم اتش گرفته .
محمود عزیزم در آن سالها با نقاشیهایم برایت نامه مینوشتم ولی اکنون با قلمم مینویسم و با تو عهد میبندم و قسم یاد میکنم به وضوی قبل از شهادتت و به سه ترکشی که فخرشان این بود که به قلب تو نشسته اند و به لحظه جان دادنت و به بدن به خون تپیده ات که هرگز از ارمانهایت دست بر ندارم و همیشه جان ناقابلم در راه و دین و وطنم بر کف دستانم باشد ... شادی روح تمام شهدا صلوات
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
خداوند به شما سلامتی و توفیق عنایت کند وبه همه ما که راه شهدای عزیزمان را ادامه دهیم .
اللهم صل علی محمد و آل محمد
به راستي بعد از شما چه كرديم

خدايا اشك امانم نميده ما چقدر شرمنده ايم..........
عکس شهدا می بینیم، عکس شهدا عمل می کنیم
در گمنامی هم مشترکیم ای شهید، تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را . . .
به واقع نسلی تکرار ناپذیر بودند.
با صبا در چمن لاله سحر می گفتم که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
تابناك عكسى كه استفاده كردى متعلق به يكى ازجانبازان جنگه كه متولدشهركهنوج وساكن شهر مقدس قمه پيشنهاد مى كنم باايشان مصاحبه اى ترتيب بديد چون مردم اين تصوير را زياد ديدن اگه بتونيدعكاسش راهم پيداكنيد جالب ترمىشه
دست شان بوسیدنی است
یاد دزفول در جنگ به خیر مردمانش زیر موشک در شهر مقاومت میکردند وفرزندانشان خط شکنان جبهه دشمن بودند.
سلام بر انسان های میهن دوست. یادشان گرامی باد
خیلی مطلب جالب و مفیدی بود روح تمام ان عزیزان شاد
خیلی متن زیبایی بود . یادآور حماسه مردان ایران زمین .
خداوند به همه کسانی که در راه دفاع از وطن و ارزشهای اسلامی جانبازی کردند خیر کثیر عطا فرماید.
تقدیم به همه بچه‌هایی که صبح اول مهرشان را خونین كردند
عزیز دلم شهداء مظلوم
یادش بره که بر نگرده......الان بعضی ها بدو بدو میرن که از همون دشمنها مراقبت کنن برق بهشون بدن ....گاز بدن وما فقط نگاه......
عراق همین الان هم تهدیدی بالقوه برای ایران است. این همه خسارات مادی و نیز کشتن و شهید کردن هزاران ایرانی مظلوم را چه کسی باید پاسخ دهد؟ به چه جرمی این همه به ایران خسارات زدید؟ بعد هم هیچی به هیچی؟ تکلیف غرامت جنگ چه شد؟
یک پرسش ساده: از مسئولین پس از صدام در عراق تا همین الان، کدامیک بابت این همه خسارت که به ایران زدند یک معذرت خواهی ساده کردند؟ (کاری که مسئولین آلمان یا ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی انجام دادند). یک سئوال هم از مسئولین ایرانی، چرا پیگیر دریافت عرامت جنگ که سازمان ملل هم تایید کرد نبودید و نیستید؟
یاد شهیدان عاشق مهر بخیر
پر پر شدن اين گلها بسان بال زدن ققنوس در آتش بود زيرا دوباره متولد شدند
اين دردانها يك شبه ره صد ساله را رفتند گرامي باد يادشان و پر ره رو باد راهشان
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها