خيلي گيج بودم يك دفعه به ياد باجناقم ياسر افتادم، تماس گرفتم و از او خواستم به خانه من بيايد. يك ساعتي طول كشيد تا خودش را برساند. وقتي آمد و جسد را ديد، شوكه شد. به من گفت برو خودت را به پليس معرفي كن. قبول نكردم و از او خواستم كمكم كند جسد را به حمام منتقل كنم. او هم كمك كرد. بعد از خانه بيرون رفت.