"ناگفته هایی از کفش های یک خبرنگار"

کد خبر: ۶۴۳۶۵
|
۲۴ شهريور ۱۳۸۸ - ۲۰:۴۳ 15 September 2009
|
8706 بازدید
یکی از کاربران "تابناک" در مطلب ارسالی خود آورده است:

به امید آزادی خبرنگار منتظر الزیدی دست به قلم می برم:

بعد از یک روز کاری پر دردسر ،بالاخره رسیدیم خانه،پاهای خیس و گرمش را در آورد و من را در جا کفشی کوبید. تمام بدنم درد می کرد امروز حسابی زیر دست وپا له شده بودم همیشه آرزو داشتم کفش یک سیاستمدار با شخصیت یا یک سوپر استار سینما می شدم ولی حالا کفش یک خبرنگارم که از صبح تا شب به دنبال حادثه و اتفاق تمام کوچه و خیابان ها را باید گز کنم و حسابی زیر دست و پاهای مردم از ما پذیرایی کنند و در آخر بعد از اینکه حسابی کوبیده و خاکی شدیم در جا کفشی پرتمان می کنند.

صبح زود من را از جا کفشی بر داشت و محکم به زمین کوبید طوری که مغزم در دهانم آمد؛به زور من را پوشید و بندم را جوری کشید که عضلات صورتم کشیده و جمع شد و برس را چنان به صورتم کشید که پوستم کنده شد و به سرعت خودش را به نشست خبری جورج بوش و نوری المالکی رساند.

آنجا چهره های آشنا زیاد می دیدم و هر کدام به سرعت ازکنارم رد می شدند. بعد از اینکه همه سر جای خود قرار گرفتند بوش و نوری المالکی به جایگاه آمدند و به سوالات خبرنگاران پاسخ می دادند؛
زیدی هم یا من را محکم روی زمین فشار می داد که تنگی نفس می گرفتم یا اینقدر پاهایش را تکان می داد که حالت تهوع بهم دست می داد؛نمی دانم چرا اینقدر عصبی بود.

دیگر آخر جلسه بود که یکهو هنگ کرد، با دستش محکم گلویم را فشرد به طوری که مرگ را جلوی چشمانم دیم.وقتی به خود آمدم چشمان متعجب بوش را جلوی صورتم دیدم.

تا به حال یک سیاستمدار را اینقدر از نزدیک ندیده بودم ،داشتم می رفتم در بغلش که جورج بوش جا خالی داد و من محکم به زمین کوبیده شدم و چند لحظه بعد لنگه دیگرم به من پیوست همه جا را تار می دیدم حسابی سر وصدا شد ومن هم گاهی به این طرف و آن طرف پرت می شدم.

دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد.بعد از اینکه بهوش آمدم ؛خودم را در تلویز یون دیدم همه جا حرف از من بود حسابی مشهور شده بودم .غرور تمام وجودم را گرفت من دیگر سمبل مقاومت بودم باور کردنی نبود آینده من و خانواده ام تامین شد.

نمی دانم چه بلایی سر زیدی آمد،هر چند دل خوشی ازش نداشتم ولی نمی دانم چرا دلم برایش تنگ شد یعنی می شود یک بار دیگر گرمی پاهایش را حس کنم؟!

نویسنده: مرضیه مظفری
اشتراک گذاری
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۴ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۴
کاش درباره شهید حجاب هم متنی می گفتی
آنوقت لیاقتت خبرگزاری فارس بود
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
درباره کهریزکها هم چیزی گفتی؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۲۳ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۴
با این نوع نوشتن تو مهدکودک هم نباید بنویسی.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۰۸ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۴
سلام عزیزم،عالی بود.
امیدوارم همیشه و در همه مراحل زندگیتون موفق و سر بلند باشی.
دوستدارت مریم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۸ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۴
زیدی شجاع چه طور جرات نکردی در 30 سال زمامداری حکومت صدام به سوی او یا فرزندانش کاغذ مچاله ایی پرتاب کنی؟؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۵۸ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۴
چقدر خنک و لوس! گرمی پاهاش؟؟؟ احتمالاً منظور همون بوی گند پاهاش بوده!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۳۵ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۵
تابناک میخوای منم واست خاطره بگم چاپ کنی؟؟؟؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۲ - ۱۳۸۸/۰۶/۲۵
کار او ارزشمند و جوابگو بود .
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# عملیات وعده صادق 3 # جنگ ایران و اسرائیل # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
با اخراج بازرسان آژانس انرژی اتمی موافق هستید؟
الی گشت