ورزش در حالی پس از سپری کردن هفتههای بدون تماشاگر در فوتبال به حالت عادی بازمیگردد که همچنان از گوشه و کنار آن حرکتهای سیاسی نمادین در حال وقوع است و همین امر همچنان حساسیتهای غیرورزشی را تا حدودی نسبت به این حوزه حفظ کرده و هر اظهارنظر، عمل و یا عکسالعمل سیاسی در این حوزه بازخورد فراوانی را در پی دارد که همین امر باعث شده در شرایطی که بسیاری از حوزهها از مباحث انتخاباتی فاصله بگیرند، ورزش همچنان دستخوش این مسائل باشد.
به گزارش خبرنگار ورزشی تابناک؛ تاثیرگذاری مباحث سیاسی در ورزش ایران اگرچه سابقهای به مراتب کمتر از تاثیرپذیری این حوزه از سیاست را دارد اما با این حال عمر این تاثیرگذاری که به دوران پیش از انقلاب اسلامی باز میگردد نیز چندان محدود نیست. در جریان انقلاب بود که ورزشگاهها محلی برای شعارهای سیاسی بود که البته رژیم شاه را نشانه رفته بود و نه یک گروه و طیف سیاسی که با گروهی دیگر به عنوان رقیب حضور فعال سیاسی داشته باشند.
اما پس از انقلاب عمده تحرکات سیاسی که در ورزشگاهها صورت میپذیرفت به آستانه ادوار مختلف انتخابات ریاستجمهوری مرتبط میشد. در این زمان بود که عمدتاً بروشورهای تبلیغاتی کفپوش معابر منتهی به دربهای ورودی مجموعه ورزشی آزادی و چند ورزشگاه بزرگ دیگر در سایر کلانشهرهای کشور که حجم قابل توجه تماشاچیان برای بازیها در آنها گرد هم میآمدند، را سفیدپوش کرده بود.
مشخص شدن تکلیف صعود تیم ملی به جامجهانی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ورزشگاهها را بیشتر تحتالشعاع مسائل سیاسی قرار داد و منجر به آن شد که در اغلب اوقات صعود تیم ملی فوتبال کشورمان به جام جهانی میان دولتمردان هر دوره به مراتب با حساسیت بیشتری از اهالی فوتبال مورد پیگیری قرار گیرد و فضاسازی جدی برای نسبت دادن هر صعود به هر جریان صورت پذیرد و همچنین راهکارهایی سریع برای پوشاندن ضعف عدم صعود تیم ملی به جامجهانی ارائه شود که راهکار وریدی آن برکناری مسئولان وقت فدراسیون فوتبال بوده است.
در آستانه انتخابات ریاستجمهوری دهم فضا به کلی تغییر پیدا کرد و حساسیتها نسبت به تیمی که صعودش به جام جهانی با اما و اگرهای بیشتری همراه بود و بر اثر تصمیمات اشتباه مدیریتی در گزینش کادر فنی کارآمد در خطر حذف از گردون قرار داشت، به مراتب افزایش یافته بود. این حساسیتها به آنجا رسید که طرفداران طیفهای سیاسی مختلف فعال در انتخابات ریاستجمهوری اخیر در ورزشگاه با نمادهای کاندیداها
ی مختلف که یکی پرچم ایران و دیگری پرچم سبز بود، حاضر شدند و حتی درگیریهایی نیز به وقوع پیوست.
با پایان انتخابات تصور عمومی این بود که در فضای ورزش این مسائل به فراموشی سپرده شود اما در بازی سرنوشتساز ایران مقابل کره، شش بازیکن ملیپوش ایران با مچبند سبز به میدان رفتند تا همزمان با ناکامی ایران در صعود به جام جهانی، جنجال تازهای برپا شود و در شرایطی که نایبرئیس فدراسیون و سرپرست وقت تیم ملی، بستن مچبند سبز را به دلیل نذر میدانستند و بازیکنان نیز از انگیزه خود در این رابطه سخنی به میان نمیآوردند، رئیس فدراسیون فوتبال در کمال ناباوری این مسئله را سیاسی خواند.
با این حال سه تن از این شش بازیکن بازیکنان به فاصله اندک از فرجام تلخ فوتبال ایران در مسیر جامجهانی، از تیم ملی فوتبال خداحافظی کردند و حتی در مراسم اهداء جایزه جهانی ورزش برای صلح به علی کریمی، مهدی مهدویکیا، جواد نکونام، مسعود شجاعی، حسین کعبی و محمد نصرتی برای این حرکتشان شرکت نکردند تا تنها سرگی بوبکا قهرمان نامدار دوومیدانی المپیک و رئیس المپیک جوانان که در پروژههای انساندوستانهی عمرانی در میهن خود اوکراین فعال است و از ساختن مدارس ورزشی پشتیبانی مادی و معنوی میکند و ادوین موزس قهرمان دو چهارصد متر با مانع المپیک نیز از نظر اجتماعی جزو چهرههای فعال و متعهد است، حاضرین اصلی در این مراسم باشند.
با این حال پس از این نیز منصور بهرامی تنیسباز ایرانی رده دوبل استادان گرانداسلم ویمبلدون که زمانی قرار بود در فدراسیون تنیس فعالیت داشته باشد نیز با مچبند سبز به پیش آمد تا همچنان ورزش شاهد حرکتهای با این مختصات باشد اما با توجه به آنکه عملاً هیچ ارتباطی میان وی و فدراسیون تنیس ایران برقرار نبود، این حرکت در داخل کشورمان بازتاب چندانی نداشت و حتی روزنامههای منتقد دولت نیز حتی به طور گذار نیز به آن نپرداختند.
پس از بهرامی این بار نوبت به دو قهرمان دوچرخهسواری رسید که رکابزنی روی جاده سیاست را تجربه کنند و این بار برخلاف تنیسور ایرانی و همچون بازیکنان فوتبال فضای داخلی را نیز تا حدودی تحت تاثیر خود قرار دهند.
امیر حسین احمدی و حسن علیزاده دو دوچرخهسوار ایرانی که علیالظاهر سوابقی در سطوح ملی و بینالمللی نیز در کارنامه خود دارند، تصمیم گرفتند در حمایت از موج سبز به حرکتی مشابه دست بزنند و اینگونه بود که فدراسیون دوچرخهسواری نیز به نوعی یک گوشه این دردسر تازه نصیبش شد.
این دو قهرمان که مدعی شدند در فاصله شهریور ۷۹ تا آذر ۸۳ دور دنیا را در پنج قاره رکاب زده و ۶۴۰۰۰ کیلومتر را با دوچرخه طی نموده و مطابق بند ۵ دستورالعمل ۱۵۵۱۷/۴مورخه ۶/۱۰/۷۶ حکم قهرمان قهرمانان را از فدراسیون دوچرخه سواری کشور اخذ نمودند، در شرایطی تصمیم گرفتند علاوه بر سفری نمادین به دور آمریکا و چند کشور اروپایی در خصوص وقایع اخیر اطلاعرسانی کنند که هیچگاه جزو قهرمانان شاخص دوچرخهسواری نبودهاند و حکم قهرمانی ایشان برای گردش دور دنیا نیز توسط بسیاری از اشخاص غیرحرفهای و یا رکابزنان نیمه حرفهای نیز انجام میشود، صادر شده است.
در این میان آنچه این اقدام را با سایر حرکتهای اینچینی متمایز میسازد، علاوه بر عدم شاخص و مطرح بودن این ورزشکاران، انگیزه اصلی ایشان است که بر طبق شواهد موجود مسئلهای به جز صرفاً حمایت از ورزشکاران است.
"
همانگونه که در طول تور دور دنیا به جز حمایت سه و نیم میلیون تومانی دانشگاه آزاد، از جایی حمایت نشدیم، پس از اخذ حکم قهرمان قهرمانان نیز از هرگونه حمایتی نظیر بیمه و یا معرفی به صندوق حمایت از قهرمانان و... محروم گردیدیم، بدون آنکه علت آن را بدانیم." این بخشی از نوشتههای رکابزنان مورد اشاره در وبسایتی است که با این هدف راهاندازی کردهاند؛ موضعگیریهای اینچینی توسط این عده باعث شده تا حتی خارجیها نیز آنچنان بر روی این رکابزنان زوم نکنند.
اینکه دو ورزشکار نه از حب اشخاصی که در حوادث اخیر آسیبدیدهاند، بلکه از بغض مسئولانی که به قول این دو باید خدمات و بیمه ورزشی به ایشان میدادند(!)، دست به برگزاری یک تور دوچرخهسواری بزنند و دست آخر نیز احتمالاً به دلیل عدم امنیت جانی (!) درخواست پناهندگی به کشورهای اروپایی یا آمریکا را ببرند و در واقع منافع شخصیشان را با عنوان "
رساندن پیام مظلومیت مردم ایران و توجه جهانیان به خونهای بیگناه ریخته شده جوانان این سرزمین نظیر روح الامینی، کیانوش آسا، ندا آقاسلطان، سهراب اعرابی و..." همراه کنند، اقدامی غیراخلاقی تلقی میشود که باعث شده این حرکت حتی نتواند مقبولیت لازم را نزد مخالفان نیز به همراه بیاورد.
با این حال با وجود عدم اصالت این حرکت و همچنین عدم چهره بودن این دو ورزشکار، چنین اتفاقی در رشته دوچرخهسواری انعکاس داشت و اگرچه در سطوح داخلی نیز تلاش شد چندان به آن پرداخته نشود اما حداقل اهالی این رشته در جریان آن قرار گرفتند. در این میان تنها یک پرسش مطرح است و آن اینکه آیا قاعدهای وجود دارد که هر شخصی دور دنیا را رکاب بزند، حکم قهرمان قهرمانان را دریافت کند یا مدیران وقت فدراسیون به دلخواه خود و بیقاعده چنین احکامی را صادر کردهاند؟ آیا تاملی در صدور چنین احکامی صورت پذیرفته و آیا این احکام در سطح بینالمللی دارای اعتبار است؟