سیستان و بلوچستان هم ایران است؟!

به گزارش تابناک، قدرت مظاهری در فرارو نوشت: تصاویر و فیلمهای کوتاه این روزهای سیستان و بلوچستان که دست به دست در رسانهها و فضاهای مجازی میچرخند و بازپخش میشوند، بیش از آن که بهت و حیرت بینندگان را برای دیدن سیلاب و بارشهای بیامان منطقه برانگیزند، نگاه آنان را به جغرافیایی معطوف میکنند که در زمانهی کنونی و پیشرفتهای تکنولوژیک، کمترین اثر و نشانهای از این عناصر زیستی در آن دیده نمیشود.
خانهها و سکونتگاههایی که هیچ تشابهی با مبلمان شهری و معماری امروزهی سکونتگاههای انسانی نداشته و فضایی آخرالزمانی و پسارستاخیزی را برای بیننده تداعی میکنند، چهرهای بسیار نامتجانس و تراژدیک از زیستگاههای مردمی را روایت میکنند که کمترین بهرهای از رفاه و آسایش نصیب شان نشده است.
خانههای خشتی و کاهگلی با سقفهای چوبی و پوشالی در کنار کپرهای سست و لرزانی که اندک نسیمی هم میتواند وارونه شان کند، پیشاپیش ذهن قضاوتگر مخاطب را اسیر این فرضیه میکند که حتی با عدم وجود سیلی ویرانگر، ساکنان این جغرافیای خاکستری چگونه و با ترسیم کدام آینده روزهای خود را در میان کومههایی از ناامیدی و یاس و استیصال به شب میرسانند!
فرضیهای که با چرخش لنز دوربین و یافتن گونههای متفاوت و تکراری این سکونتگاهها در جای جای این سرزمین سوخته و فراموش شده، به زودی رنگ حقیقت و واقعیت به خود گرفته و موجبات تاثر و تالم بیننده را فراهم میآورد.
سیل سیستان و بلوچستان و تبعات ویرانگر آن فراتر از فجایعی که موجب شده است، انگار تلنگر محکم و دردناکی به ذهن ناظران این حادثه است که نگاه و نظرشان را به نقطهای از این سرزمین خسته معطوف نماید که سالیان دراز است نه چشمی به آنها خیره شده و نه گوشی خود را دلواپس شنیدن زوزهی بادهایی کرده که بی مهابا از لابلای خس و خاشاک کپرهای نااستوارش میگذرند.
سیستان و بلوچستان انگار فرزند خواندهی بینوایی است که از این همه منابع سرشار خدادادی و ثروت کلان ملی هیچ ارثی نبرده و تنها میراث آن، چشیدن مزهی تلخ عادت به تحمل شرایط موجود است.
دیدن تصاویر این روزهای سیستان و بلوچستان، بیننده را یکباره به بازهی زمانی چهل سالهای پرتاب کرده و مثل نوار فیلمی کهنه و قدیمی، او را به سال پنجاه و نه برمی گرداند تا دوباره شاهد و ناظر مجموعهی مستند "خان گزیدهها" در ابعادی فراتر از مستند سید مرتضی آوینی شود.
مستندی که کومههای گلی و خانههای کپری آن با گذشت چهل سال، هیچ تغییری نکرده اند و شیارهای پیشانی و گودی چشم و خشکی لبهای مردمانش از آن زمان هم فجیعتر مینمایند. با این تفاوت که این بار نه خانی آمده و نه خانی رفته و این "خودمان" هستیم که "خودمان" را میگزیم؛ و فاجعهتر، دردناکتر و تراژدیتر از همهی این روایت، سوال دختر دبستانیام است که با دیدن روز و حال مردم و خانههای بر آب شان، ناباورانه از من میپرسد: "بابا، اینجا هم ایرانه ‼؟! "
وجود معادن نسبتا غنی گشوده و ناگشوده فلزی و سهم بالای استان در برخورداری از این معادن با ذخایرمعدنی نظیر کرومیت، مس، منگنز، سرب و روی، قلع، تنگستن، آنتی موان، طلا و کانسارهای غیرفلزی نظیر تالک، منیزیت، گل سفید، سیلیس، فلدسپات، کائولن و سنگهای ساختمانی بویژه گرانیت و همچنین پتانسیلهای معدنی حوزه تفتان و امکان استقرار کارخانجات چینی و کاشی و سرامیک در محدوده تفتان بخشی از قابلیتها و توانمندیهای این استان است.
حق داری!!! نه به طعنه بلکه از صمیم قلب عرض می کنم، حق داری چنین قضاوت کنی!
از سیستان نه به عرض بنده به گواه تاریخ در زمان های گذشته به انبار غلات ایران یاد می شد، ولی زندگی امروز اهالی سیستان بیان دیگری دارد.
سرزمین نیمروز زمانی افتخار ایران زمین بود ولی امروز، نیمروز شده فرزند خوانده
باور کن حق داری، زمانی که سرمایه مملکت نه به درایت بلکه از بی مسئولیتی (که از آن به زرنگی یاد می شود) صرف بزک کردن تبریز و اصفهان و تهران و چند شهر انگشت شمار می شود باید حال و روز سیستان چنین باشد.
هرکس رحم نکند رحم نمی شود.
این مطلب برای همه ایرانیان است.
اما بلوچهای زیادی هستند که بسیار سرمایه دارند اما نه مالیات می دهند و نه عوازض شهر سازی و نه به هموطنان خود کمک می کنند.
عمده پول خود را خارج منطقه سرمایه گذاری کرده اند....
چرا ما ایرانیها نمی توانیم به چاه بهار زیبا مسافرت کنیم؟
و آنها از رونق گردشگری سود کنند؟
چرا دولت وام جهت تولید موز و انبه و پاپایا و دیگر میوه های گرمسیری به بلوچ ها نمی دهد.







