بازدید 71736
موفقیت تازه‌ترین ساخته کارگردان اسپانیایی؛

«درد و شکوه» آلموادور، سینما پارادیزوی مدرن!

فیلم سینمایی «درد و شکوه» اثر تازه پدرو آلمودوار کارگردان اسپانیایی محصول سال 2019 است. آنتونیو باندراس، سیسیلیا روت، لئوناردو اسباراگلیا و پنه‌لوپه کروز بار دیگر به عنوان بازیگران اصلی در مقابل دوربین خوزه لوئیس آلکائینه در این اثر تحسین شده نقش آفرینی کرده‌اند؛ فیلمی که سینمای اسپانیا را در بخش جایزه اسکار بهترین فیلم انگلیسی زبان 2020 نمایندگی می‌کند...
کد خبر: ۹۲۳۵۷۳
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۸ 13 September 2019

اوج نشینی آلمودوار با «درد و شکوه»

فیلم سینمایی «درد و شکوه | Pain and Glory | Dolor y gloria» یا «درد و افتخار» اثر تازه پدرو آلمودوار کارگردان اسپانیایی محصول سال 2019 است. آنتونیو باندراس، سیسیلیا روت، لئوناردو اسباراگلیا و پنه‌لوپه کروز بار دیگر به عنوان بازیگران اصلی در مقابل دوربین خوزه لوئیس آلکائینه در این اثر تحسین شده نقش آفرینی کرده‌اند؛ فیلمی که ارزش‌ تکنیکی ویژه‌ای دارد و سینمای اسپانیا را در بخش جایزه اسکار بهترین فیلم انگلیسی زبان 2020 نمایندگی می‌کند.

«تابناک»، مهدی خرم دل؛ اگر سبک فیلمسازی پدرو آلمودوار را دوست داشته باشید و هر اثری با امضای او را در لیست تماشا قرار می‌دهید، «درد و شکوه» جزو انتخاب‌هایتان خواهد بود؛ فیلمی سهل و ممتنع که اگرچه در نگاه نخست ساختش آنچنان دشوار نمی‌نمایاند اما در عمل برای حرفه‌ای‌هایی که با روند تولید آشنایی دارند، پیچیدگی روایی این اثر قابل تحسین است و از این منظر شاید بتوان ساخته تازه آلمودوار را به خصوص در برخی بخش‌ها نظیر رفت و برگشت‌های مکرر زمانی و فلش بک و فلش فرواردهایی متعدد به بخش‌های مختلف از داستان که در بستر داستان کار می‌کند، به عنوان یک اثر دارای ظرفیت مطالعاتی مورد توجه قرار داد.

اوج نشینی آلمودوار با «درد و شکوه»

فیلم الموادور که در جشنواره کن رونمایی شد، روایت فیلمسازی به نام سالوادور با بازی آنتونیو باندراس است که با طیف وسیعی از بیماری‌ها مواجه است و اکنون در مادرید به دور از تجربه‌های تازه کنج عزلت گزیده و برای گریز از دردهایش به هروئین روی می‌آورد. سالوادور می‌گوید که دردهای فقط فیزیکی نیست و او دردهای روحی دارد که زندگی‌اش را مختل کرده و خانه نشینش کرده است؛ به گونه‌ای که نمی‌تواند به همراه آلبرتو، بازیگر اصلی فیلم قدیمی‌اش با بازی آسی‌یر اچاندیا به مراسم پخش نسخه بازسازی شده اثرش برود و کنترل احساسات و خودکنترلی‌اش را برای بیان برخی مکنوناتش نیز از دست داده است.

ذهن سالوادور اما در دوره‌ای که درگیر هروئین می‌شود و این دوره همزمان با ارتباط با بازیگر اصلی فیلم قدیمی‌اش است، او را به روزهای خوش کودکی می‌برند و به نظر می‌رسد تداوم استفاده از این مخدر خطرناک بیش از آنکه برای رفع درد باشد، برای یادآوری خاطرات خوش کودکی‌اش است که با مادرش در یک بیغوله زندگی می‌کردند و همزمان به پسر جوانی سوادآموزی می‌کرده و روزهای خوشی برای او بوده است. آلمادوار این روزهای خوش را لایه لایه میان بخش‌های دیگر داستان قرار داده است و در استخری از خاطرات که الکساندر او را در بر گرفته، پژواک زمان همراهی‌اش می‌کند.

اوج نشینی آلمودوار با «درد و شکوه»

رنج‌ها اما منحصر به او نیست و از همان سکانس ابتدایی می‌بینیم که مادر سالوادور به عنوان یک زن روستایی چه مصائبی را بر دوش کشیده و زندگی دشواری را در فقر پشت سر گذاشته و کوشیده فرزندش از کوچک‌ترین فرصت‌ها برای دستیابی به موفقیت بهره‌مند شود. داستان عشق او به مادرش که پس از ترک دنیا هنوز سالوادور را رنج می‌دهد، شاید مهم‌ترین بخش اثر باشد و درد اصلی از اینجا نشات می‌گیرد. وقتی فشل‌بک‌ها به بخش کودکی سالوادور به عنوان لایه‌‌هایی از داستان تمام می‌شود، فیلمساز لایه‌های دیگری را قرار می‌دهد که به واپسین روزهای همراهی سالوادور با مادرش در دوران پیری بازمی‌گردد و پس از آن، انگار سالوادور از رنج گذشته خلاص شده و دست به ترک مخدر می‌زند.

به همان اندازه که فیلم درباره عشق است، درباره خوشبختی جان‌مایه برخی دیگر از آثار آلمادوار هم هست. خوشبختی امری نسبی است که ممکن است در کودکی در یک بغوله تجربه‌اش کرده باشید اما حتی پس از پناه بردن به سینما و رسیدن به آنچه رویای کودکی بوده و برخورداری از افتخار و مکنت، نتوان تجربه‌اش کرد و نوستالژی که همواره با خود دردی نیز به همراه دارد، گریبان‌مان را در هنگام خاطرات روزهای پیشین بگیرد؛ همانگونه که گریبان سالوادوار را در بازگشت به دهه 1960 می‌فشارد و حسرت روزهای گذشته را تنها یادگار‌های آن ایام نظیر نقاشی که روی یک کیسه مصالح ساختمانی از او کشیده شده یا وسیله‌ای که مادرش با آن جوراب‌هایش را می‌دوخته، تقلیل می‌بخشد.

اوج نشینی آلمودوار با «درد و شکوه»

آلموادور با قرار دادن فیلم در فیلم و داستان در دل داستان به رویه‌ای مسبوق به سابقه از او، داستان‌گویی را با تنوعی همراه ساخته که تماشاگر را خسته نمی‌کند و تازه‌ترین اثر با ریتمی نسبتاً کند همراه است که تماشاگر را خسته نمی‌کند و اگر زمان طولانی‌تری نیز داشت، کشش تماشایش نزد مخاطب عام فراهم بود. «خشم و شکوه» ناخودآگاه مرا به دنیای جوزپه تورناتوره و «سینما پارادیزو | Nuovo Cinema Paradiso | Cinema Paradiso» برد و بی‌شک بازی فوق العاده کاراکتر کودک در این فیلم در شکل‌گیری چنین فضایی و یادآوری خاطرات آن ساخته کلاسیک تاثیر چشمگیری داشت و از این منظر شاید بتوان فیلم تازه آمادوار را سینما پارادیزوی مدرن خطاب کرد.

برخی منتقدین گریز سالوادور از حال حاضر و پناه بردن به خاطراتش را با «هشت و نیم | Otto e mezzo» فدریکو فلینی مقایسه کرده‌اند اما اجازه بدهید با این تعبیر مخالف کنم. سالوادور بیش از آنکه به گذشته پناه ببرد، می‌کوشد ریشه‌های دردهایش را در گذشته بیابد و از قضا در سکانس‌های پایانی می‌بینیم که او از گذشته برای بازیابی خودش بهره برده و اکنون در حال زندگی می‌کند و فیلم آخرش را می‌سازد که به نوعی فیلمی درون این فیلم است. آلموادور همچون فلینی نکوشیده با نشانه زدایی از فرهنگ اسپانیایی در فیلم، اثری قابل فهم‌تر برای نگاه جهانی خلق کند و از این جنس بازیها برای دیده شدن بیشتر اثرش فاصله گرفته و از قضا این نشانه‌های بومی در طرز پوشش، برخوردهای اجتماعی و موسیقی، در پیشبرد روایت موثر عمل کرده است.

اوج نشینی آلمودوار با «درد و شکوه»

شباهت دیگر این فیلم با شاهکار فلینی، نگه داشتن قطعه آخر پازلی ظاهراً به هم ریخته و فاقد یک تصویر کامل است که در سکانس پایانی برای تماشاگر رو می‌شود و شوکه‌اش می‌کند. چرا این غم شیرین گذشته با سکانس‌هایی از گذشته که ظاهراً ارتباط عمیقی با خط اصلی داستان ندارند، تداوم می‌یابد و حال کاراکتر اصلی مورد تمرکز قرار نمی‌گیرد؟ شاید همه این اتفاقات در اکنون در حال بازسازی و تبدل شدن به فیلمی تازه است که زندگی کارگردان را بازنمایی می‌کند، همانگونه که نمایشنامه‌اش بخشی از زندگی‌ خاکستری در دوره جوانی‌اش را بازنمایی می‌کند و این تکه‌های پازل همان لایه‌های ظاهراً جدا اما در هم تنیده در پایان قصه باشند!

آلمادوار پس از هشت بار همکاری با باندراس و پس از شش بار همکاری با کروز، به خوبی می‌داند چگونه باید از این دو بازیگر بازی بگیرد حس صحنه را با آنها به اندازه منتقل کند و این اتفاق مهمی هم برای یک فیلمساز و هم برای بازیگرانش محسوب می‌شود چرا که خروجی این شخصیت‌پردازی یک‌دست در صحنه که با موسیقی آلبرتو ایگلسیاس در هم آمیخته، حاصلی درخشان در کارنامه همه عناصر این فیلم محسوب می‌شود. البته تنها این بازیگران اصلی نیستند که موفق عمل کرده‌اند، بلکه دیگر بازیگران از جمله آن کودک، آشپزِ خانه و دستیار سالوادور یعنی مرسدس با بازی نورا ناباس به خوبی در خدمت درام ظاهر شده‌اند و بازی به اندازه‌شان در شکل‌گیری درام کار کرده است.

در آخر بی‌انصافی است که از همه عوامل موثر در ایجاد این فرم سخن به میان آورد اما از آنتخون گومز طراح صحنه این فیلم سخنی بر زبان نیاورد که به خوبی کارش را انجام داده و رنگ قرمز را به عنوان ِالمان سالوادور به گونه‌ای در اکسسوار قرار داده که از کار بیرون نزند و گرمی و صمیمیت را به خصوص در طراحی فضای دوران کودکی الکساندر برای قاب دوربین فراهم کنند. در نهایت، اگرچه شاید این اثر آلمادوار را بتوان شخصی‌ترین و البته یکی از بهترین فیلم‌هایش تلقی کرد اما این نگاه شخصی از خانواده، عشق، حرمان و لذت به قدری بالغ و پرشور است که شخصی باقی نمی‌ماند و تماشاگر در دیگر سوی کره زمین نیز با آن ارتباط برقرار می‌کند.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# غزه # ماه رمضان # عید نوروز # کاظم صدیقی # دعای روز هشتم رمضان # دعای سال تحویل
وب گردی