وقتی که تقدیر منو تو دست ما نیستوقتی که فرقی بین نفرین و دعا نیستوقتی به لب داری هزاران پرسش گلاما به گوش تو جواب یک چرا نیستدیوانه شو دیوانه شو دیوانگی کنبا ناشناس و آشنا بیگانگی کناز خیر این اندیشه ی بیهوده بگذراز سایه این گنبد وارونه بگذرجامی بزن آسان که سر نشناسی از پااز خیر و شر بی درد سر آسود بگزردیوانه شو دیوانه شو دیوانگی کنبا ناشناس و آشنا بیگانگی کناز خیر این اندیشه ی بیهوده بگذراز سایه این گنبد وارونه بگذر...