مرا گویی که رایی من چه دانمچنین مجنون چرایی من چه دانم مرا گویی بدین زاری که هستیبه عشقم چون برآیی من چه دانم منم در موج دریاهای عشقتمرا گویی کجایی من چه دانم مرا گویی به قربانگاه جانهانمیترسی که آیی من چه دانم مرا گویی اگر کشته خداییچه داری از خدایی من چه دانم مرا گویی چه می جویی دگر توورای روشنایی من چه دانم مرا گویی تو را با این قفس چیستاگر مرغ هوایی من چه دانم مرا راه صوابی بود گم شدار آن ترک ختایی من چه دانم بلا را از خوشی نشناسم ایرابه غایت خوش بلایی من چه دانم