خدایا به لوح و قلم سوگندبه راز وجود و عدم سوگندبه آشفته حالی که بر خاکتزند بوسه ها دم به دم سوگندبه مرغ اسیری که در قفسیغریبانه سر زیر پر داردبه مرز فراتر از اوج فلکبه پرواز مرغان نظر دارددور از ما کن چهره ی خود خواهی را بر ما افشان پرتو آگاهی را