خوانده میشوید؛
در روز عاشورا، میان کاروان حسین (ع) بودیم یا در لشکر یزید؟
اکنون با خود خلوت کرده و تصور کنید، به سال دهم محرم سال شصت و یک هجری شمسی بازگشتهایم و یا تاریخ در حال تکرار است. قرار است این لحظات کاروان حسین و لشکر یزید در نقطهای از جهان (به مثابه کُلُّ أرضٍ کَربَلا) رو در رو شوند. کدام انتخاب را انجام میدهیم؟

همه ما دلبستگیها و وابستگیهایی داریم؛ پدر و مادر، همسر و فرزندان، کسب و کار، موقعیت اجتماعی، موقعیت علمی و بعضاً موقعیت سیاسی. اگر تاریخ تکرار شود و یا به دهم محرم 61 هجری قمری مصادف با 20 مهر 59 هجری شمسی بازگردیم و در بزنگاه انتخاب مسیر قرار بگیریم چه مسیری را در پیش میگرفتیم؟
ایستادن در کنار حسین به علی (ع) که قدرت ظاهری نداشت، قطعاً به کشته شدن در صحنه کربلا منتهی میشد؛ اما این تنها تاوان نبود. بستگانتان یا برای انعامی اندک به قدر چند سکه زر یا کشته میشدند و یا همچون بازماندگان اندک از خاندان حسین (ع) به بند اسارت کشیده میشدند و در بیابانهای عراق و شام، شهر به شهر توسط مردمان وفادار به حاکم ظالم مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند.
در مقابل، جنگیدن با حسین (ع)، میتوانست حاصلی بیش از چند سکه صله داشته باشد و منافع عظیم از بیت المال و حکم والی گری شهرهای بزرگ را در پی داشت. چه بسا آینده خاندانتان نیز تأمین میشد. شاید حتی چشمی به منافع نداشتید و صرفاً در این صف برای مصونیت بیشتر بودید. هرچند این راه مسیر اشقیاست، وقتی در دوران کنونی با این همه ابزارهای رسانهای سنجش حق، بسیاری دشوار اشتباه میشوند و یا برق سکههای زرین آنها را از انتخاب حق بازمیدارد، اساساً چه تضمینی وجود داشت که راه حسین (ع) را به عنوان مسیر حق درک کنیم؟
راه سوم نیز کناره گیری از حادثه و سکوت بود. تردید در انتخاب یکی از دو مسیر، درک عاقبت همراهی با لشکر یزیدیان و یا ترس از نابودی موجودیت تان، میتواند راه ظاهراً میانهای را پیش رویمان قرار دهد و آن هم سکوت و نظاره گیریِ صرف وقایع است.
اکنون با خود خلوت کرده و تصور کنید، به سال دهم محرم سال شصت و یک هجری شمسی بازگشتهایم و یا تاریخ در حال تکرار شدن است. قرار است این لحظات کاروان حسین و لشکر یزید در نقطهای از جهان (به مثابه کُلُّ أرضٍ کَربَلا) رو در رو شوند. کدام انتخاب را انجام میدهیم؟
با کاروان حسین (ع) بودید؟
در میان لشکریان یزید بودید؟
سکوت میکردید؟
پرسش دیگر آنکه اگر تا امروز ظلم را در ابعاد بسیار کوچک تر (حتی در حد تضییع حقوق یک کارمند) دیدهاید، با ملاحظات فوق الاشاره، چه کردهاید؟
به مقابله برخاستهاید؟
با ظلم همراه شدهاید؟
سکوت کردهاید؟
گزارش خطا
غیر قابل انتشار: ۱۱
در انتظار بررسی: ۳۰
انتشار یافته: ۸۷
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۵:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۷:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۰
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۵:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
شهاب
| ۱۸:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۴:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۴:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
حمیدخان
| ۱۵:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۲۳:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینو مطمئنی یا از خودت میبافی
؟؟؟
ناشناس
| ۲۳:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
و حبیب به آن ها می گوید:
« نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
ناشناس
| ۲۳:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۲۳:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۴:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
حمید کلباسی
| ۱۴:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
پاسخ ها
چارک میرزا
| ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۵:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
چارک میرزا
| ۱۵:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
اگر باز هم بگی وظیفه پلیسه، مطمئن میشم اگر روز عاشورا بودی، در بهترین حالت تماشاچی بودی
چارک میرزا
| ۱۵:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۵:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
چارک میرزا
| ۱۵:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۶:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
علی
| ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
ناشناس
| ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
محمد طاها
| ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۰
پاسخ ها
ناشناس
| ۲۳:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۹
در منزل آن حضرت بودم كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: ياابن رسول اللّه! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمى كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟ !
امام صادق(ع) فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به يكى از پيش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن.
همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه كشيد، امام عليه السلام به آن شخص خراسانى خطاب كرد: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين.
سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.
در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى - در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام كرد.
حضرت امام صادق(ع)، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين.
هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاى آتش نشست.
آن گاه امام (ع) با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن كه مدّتها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است.
همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتشها نشسته است، پس از آن امام(ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى كرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص - هارون كه مطيع ما مى باشد - پيدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد.
امام جعفر صادق(ع) فرمود: اى سهل! ما خود مى دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم.
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟









