خراسان؛ کودک سه ساله دیروز، مرد 27 ساله امروز است. وقتی در بعدازظهر دلانگیز تابستانی از رختکن بیرون میآید، لبخندی میزند و میگوید: «هوای لذت بخشی است. همیشه دوست داشتم این هوا را نفس بکشم...»
24 سال زندگی در آن سوی آبها، راه بی اندازه کوتاهی برای بازگشت به گذشته است. گذشتهای که امیر شاپورزاده از آن فقط خاطرهای مبهم به خاطر داشت. «در این سالها فقط برای دیدن نزدیکان به ایران میآمدم. ولی تعلق خاطر ویژهای به همه چیز داشتم....»
***
...و انگار تو بعد از 24 سال دوری هم این تعلق خاطر را در خودت زنده نگه داشتی.
من این مسئله را به هیچ وجه کتمان نمیکنم. این حرف را تائید میکنم. نمیدانی، اما خیلی ناخودآگاه هوس کردم به ایران بیایم. تو دلم افتاد و هیچوقت از دلم نرفت. وقتی به من گفتند بیا اول خیلی جدی نبود. کمی با خودم مبارزه کردم ولی دیدم باید به ایران بیایم، به کشورم. خیلی سال بود که از همه دور افتاده بودیم. دوست داشتم مردم بازی من را از نزدیک ببينند چون مردم، چشم مربیان تیم ملی هستند. شايد همين جا از فوتبال خداحافظي كنم.
چه هدفی در ليگ ايران برای خود در نظر گرفتهای.
بزرگترین هدف یک بازیکن این است که تیمش برنده شود. موفقیت فردی، هدفی کوچکتر است. من دوست دارم امسال ما یک تیم خوب و قوی باشیم. بتوانیم در لیگ قهرمان شویم؛ حالا یا امسال یا سال بعد و یا سالهای بعدی.
همیشه این تفکر بین ایرانیها وجود داشته که لیگهای دسته دو اروپا از لیگ ایران خیلی بهتر هستند و در کشوری مانند آلمان، انگلیس و ... حتی تیمهای دسته سومی از تیمهای بزرگ ایرانی قویترند.
این مقایسه کار درستی نیست. نمیتوان ایران یا هر لیگ آسیایی دیگری را با اروپا مقایسه کرد. مگر بایرن مونیخ در مقابل پرسپولیس 2 بر یک برنده نشد؟ بایرن یکی از تیمهای با کیفیت اروپاست که همیشه خوب بازی میکند اما با یک اختلاف مقابل پرسپولیس برنده شد. پس این مقایسه درست نیست و لیگ هر کشوری برای خود جایگاهی دارد.
میخواهم سوالم را اینطور بپرسم که تو از آلمان به ایران آمدی. آيا اين پسرفت نيست؟
برای یک بازیکن مهم اين است که آماده باشد و فیکس بازی کند. چه فایده دارد در بهترین تیم دنیا باشی اما روی نیمکت بنشینی و بازی نکنی؟ به نظر شما این مثبت است؟