بازدید 6213
۴

نگاه «سید آزادگان» به نمایندگی مجلس

بیژن کیانی
کد خبر: ۵۶۹۷۹۸
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۰ 22 February 2016
انتخابات مجلس چهارم شروع شده بود و سید آزادگان قصد داشت در حوزه تهران شرکت کند. نزدیک ایام انتخابات ـ که همه نامزدها آماده رقابت می شدند ـ وی به کشور سوریه عازم و به زیارت بارگاه ملکوتی حضرت زینب مشرف شد. پس از بازگشت، یکی از آزادگان می گفت از آقای ابوترابی پرسیدم چند روز در تهران نبودی. فرمود به زیارت حضرت زینب رفته بودم. با تعجب گفتم: در حالی که همه نامزدهای انتخابات دغدغه رقابت دارند و خود را برای انتخابات آماده می کنند، جنابعالی به زیارت رفته بودی؟!

فرمود: به آن حضرت متوسل شدم. اگر شرکت من در انتخابات و رفتنم به مجلس، ذره ای به اهداف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ خدشه وارد می کند، بر سر راهم مانع ایجاد کند که به مجلس راه پیدا نکنم؛ یعنی بر خلاف بعضی کسان نرفت که استغاثه کند، به هر قیمتی در انتخابات پیروز شود، بلکه رفت توسل کند، اگر مسیری که او انتخاب کرده، اندک انحرافی از راه و هدف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پیدا می کند بر سر راهش مانع ایجاد شود و به مجلس راه پیدا نکند.

انتخابات مجلس چهارم پایان یافت و وی با رأی بالایی توسط شهروندان تهرانی انتخاب شد. یکی از نزدیکانش می گفت: روزی که قرار بود مراسم افتتاحیه مجلس برگزار شود، همراه آقای ابوترابی به سمت مجلس راه افتادیم. با تأخیر رسیدیم. همین که ایشان می خواست از در مجلس وارد شود، مکثی کرد و به عقب برگشت. به در ورودی مجلس خیره شد و مدتی  به آن نگاه  کرد. بعد رو کرد به من و گفت: اگر ما به وظایف خود در برابر این ملت عمل نکنیم، این در ـ اشاره کرد به در ورودی مجلس ـ دروازه ورود به جهنم خواهد بود. این را گفت و وارد مجلس شد.

مفهوم دیگر این سخن عارفانه این است که اگر نمایندگان به وظایف خود در برابر مردم عمل کنند، در مجلس برای آنان دروازه ورود به بهشت خواهد بود.

کسی می گفت: با ماشین وانت خود در مسیری می رفتم که یک روحانی دست بلند کرد و از من خواست او را سوار کنم. او را سوار کردم. از مقصدش پرسیدم. گفت: سمت مجلس می رود. نمی دانستم کیست. فکر می کردم آنجا کار دارد.

به مجلس که رسیدم، به من گفت: به محوطه مجلس وارد شوم. گفتم: اجازه ورود نمی دهند. گفت: نگران نباش. به نزدیکی ایست و بازرسی که رسیدیم، نگهبان به مسافر من سلام کرد و به ایشان احترام گذاشت و به نگهبان دیگر گفت: آقای ابوترابی است. من تازه فهمیدم که مسافر من کیست. دستپاچه شدم. در پارگینگ مجلس او را پیاده کردم. از من تشکر و خداحافظی کرد.

وقتی برگشتم در دلم به نظام اسلامی امیدوار شدم. رفتار ابوترابی و بی توجهی او به تشریفات، نگاهم را عوض کرد. خودم نیز به اتفاق آن بزرگوار جایی می رفتیم. پل کریم خان به سمت میدان هفت تیر مسافری به خیال اینکه ایشان مسافرکش است دست بلند کرد. حاج آقا گاهی که خود رانندگی می کرد، عمامه اش را برمی داشت. ماشینش هم طبق معمول پیکان بود. مسافر آمد و در صندلی پشتی کنار من نشست.

نزدیکی میدان دیدم از جیبش پول درآورد تا کرایه بپردازد. آهسته به او گفتم: این آقا را می شناسی؟ گفت: نه. مگر مسافرکش نیست. گفتم: آقای ابوترابی است. رنگ چهره مسافر سرخ شد. پرسید: واقعا ابوترابی است؟ گفتم: بله. لحطاتی به فکر فرو رفت. اسکناس در دستانش مچاله شده بود. به میدان که رسیدیم با دستپاچگی پیاده شد و از حاج آقا تشکر کرد و رفت.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۰
انتشار یافته: ۴
خدا بیامرزد ان سید بزرگوار را و خدا حفط کند شاگردان او از جمله ذخیره انقلاب اقای کیانی را
روحش شاد.
خدا وندروح مطهرش راباانبیاواولیاهمراه گرداند
مانندشهیدابوترابی دربین نمایندگان به پاکی وصداقت ایشان نه آمده است ونه خواهدآمد
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی