بازدید 16435
سرلشکر مردمی

بهترین دوستان و رفیقان من در نیروی هوایی کارگران بودند

اعتقاد دارم که اگر «منم»، «منم» در کار باشد، کار خدایی نیست و این طوری کار پیش نمی‌رود. خدای ناکرده اگر روزی انقلاب ما از مردم جدا شود، کارش تمام است. حداقل دیگر انقلاب امام (ره) نیست. اینکه هر چیز را امام (ره) در مردم می‌دید، برای این بود که خودش به مردم تعلق داشت و مردم را از خود جدا نمی‌دانست.
کد خبر: ۳۶۸۸۹۴
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۶ 05 January 2014
سرلشکری که از مردم جدا نبودشهید ستاری در تاریخ ۳۰ /۵/ ۱۳۲۷ در روستای ولی‌آباد از توابع شهرستان ورامین متولد شد. دوران طفولیت و تحصیلات ابتدایی را در‌‌ همان روستا و تحصیلات متوسطه را در روستای پوینَک از توابع باقرآباد ورامین به پایان رسانید.

مرحوم حاج حسن پدر شهید ستاری است. وی درس مکتب‌خانه‌ای خوانده و در کسوت درویشان درآمده است. او طبع شعر داشته و اشعاری را در مجلدی به نام «ماتمکده عشا‌‌ق» جمع‌آوری کرده است. حاج حسن بعد‌ها به واسطه خدمات بزرگی که به اهالی روستا نمود، از معتمدین محل شهرت یافته است. با این حال او یک زندگی فقیرانه‌ای داشته، به طوری که وقتی شهید ستاری در‌ ۹ سالگی پدر را از دست می‌دهد با مشکلات اقتصادی و معیشتی روبه‌رو می‌شود. ایاب و ذهاب فاصله ۶ کیلومتری محل سکونت شهید ستاری تا پوینَک همه روزه در تابستان و زمستان با پای پیاده مانع از ادامه تحصیل او نشد و فقر اقتصادی امکان خرید حتی یک دوچرخه را از او گرفته بود. تحصیلات شهید ستاری در دوران دبیرستان به خاطر فاصله ۲۰کیلومتری محل سکونت تا محلی که به آن کارخانه قند می‌گفتند با مشقات بسیاری گذرانده است.

شهید ستاری در بخشی از خاطرات خود از خطر تهدید گرگ‌ها و از دست دادن ناخنهای پا‌هایش به دلیل سرمازدگی در برف در این مسیر ۲۰ کیلومتری سخن گفته ‌و هیچ یک از این موانع نتوانسته در عزم راسخ او بر ادامه تحصیل خللی وارد کند.
سرلشکری که از مردم جدا نبود
در ادامه، بخشی از خاطرات این شهید بزرگوار را می‌خوانیم.

بهترین دوستان و رفیقان من در نیروی هوایی کارگرند، آنهایی که آن پایین دارند کار می‌کنند و همه هم این را می‌دانند. بعضی‌ها می‌گویند که ستاری چرا آن یکی را از من بیشتر دوست دارد؟
بحث فرماندهی و این‌ها نیست. من این‌ها را به هیچ وجه از خودم جدا نمی‌دانم. من از همین‌ها هستم. من مال یک جای دیگر که نیستم. به یاد دارم بعد از فوت پدرم، ما کسی را نداشتیم. مادرم بود با چهار بچه صغیر. یک دایی در مشهد داشتیم که او کارمند ارتش بود و تانک تعمیر می‌کرد. دایی ما زندگی‌اش را در مشهد فروخت و به تهران آمد. از آن روز تا روز مرگش برای من حکم پدر را داشت. (دختر همین دایی‌ام همسر من است)

او در بخش تانک کار می‌کرد. یک کارمند جزء و کارگر آچار به دست روغنی بود. اما عجیب تانک درست می‌کرد. باور کنید که امروز پیر‌مرد هستید و در نیروی هوایی کار فنی می‌کنند، من هر‌گاه به چهره هر کدام آن‌ها نگاه می‌کنم، سیمای دایی‌ام جلو چشمانم مجسم می‌شود. انسان‌های پاک، انسان‌های مؤمن و با خدا. انسان‌هایی که ریش سفید یک خانواده هستند و انسان‌هایی که چقدر غیرت کار کردن دارند! به این کار مسلطند و چقدر پاک کار می‌کنند. من این‌ها را از خودم و خودم را از این‌ها می‌دانم.
سرلشکری که از مردم جدا نبود
یکی از دلایلی که الان من کارگر و سربازم را دوست دارم، این است که تمام آن کارهایی که خودم می‌کردم، با نگاه کردن به چهره این‌ها، دست‌های پینه بسته‌شان در چهره‌شان، ‌کف دست‌هایشان، زانوی پاره و آستین در رفته‌شان همه آن کار‌ها برایم تداعی می‌شود. من می‌دانم کارگری که نیمه‌های شب کار می‌کند، چه می‌کشد. چون خودم این رنج را حس کرده‌ام. هر چشمی نمی‌تواند این را ببیند. من می‌فهمم یخ می‌کند یعنی چه، می‌دانم نوک ناخن‌هایش چه می‌شود، انگشت‌هایش چه می‌شود. ابزار و وسایل سنگینی را که دست می‌گیرد و می‌خواهد بلند کند، می‌دانم چه اتفاقی می‌افتد، همه این‌ها را می‌فهمم.

اعتقاد دارم که اگر «منم»، «منم» در کار باشد، کار خدایی نیست و این طوری کار پیش نمی‌رود. خدای ناکرده اگر روزی انقلاب ما از مردم جدا شود، کارش تمام است. حداقل دیگر انقلاب امام (ره) نیست. اینکه هر چیز را امام (ره) در مردم می‌دید، برای این بود که خودش به مردم تعلق داشت و مردم را از خود جدا نمی‌دانست.

‌عملیات خیبر وقتی در محاصره بمباران شیمیایی او ماسک خود را تقدیم به پیرمردی که راننده لودر بود کرد، همه به یاد دارند. بر اثر این اقدام وی تا زمان شهادت از شامه بویایی بی‌بهره شده بود و تا پایان عمر این موضوع را پنهان می‌کرد.

شهید ستاری و عملیات کربلای ۵


هیچ یک از پرسنل نمی‌دانستند که عملیاتی در راه است. شب نوزدهم دی ۱۳۶۵، شهید سرلشکر ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش و شهید سرلشکر اردستانی یک ساعت پیش از عملیات با من صحبت می‌کردند، ولی خبر انجام عملیات را به من نگفتند.
سرلشکری که از مردم جدا نبود
جملات بالا بخشی از خاطره سرهنگ «خسرو جهانی» فرمانده «سایت موشکی کوثر ۸» در عملیات کربلای ۵ است.

وی در ادامه خاطره‌اش می‌گوید: فکر کردم سرلشکر منصور ستاری و سرلشکر اردستانی برای سرکشی آمده‌اند. من در آن زمان در «سایت کوثر ۸» در جاده اهواز ـ خرمشهر مستقر بودم. در مورد وضعیت پرسنل پدافندی حاضر در منطقه و کارکرد تجهیزات و ادوات رزمی موشکی و توپی استقرار یافته، بسیار عادی به صحبت نشسته و حتی به من فرمانده سایت و کارکنان پدافندی که نزدیک‌ترین نفرات به آن‌ها بودیم، زمان اجرای عملیات را خبر ندادند.

بدون اطلاع از سایت خارج شدند و یکباره زنگ تلفن صحرایی که در اتاق عملیات «هاگ» مستقر بود به صدا درآمد. سرلشکر ستاری با صدای دلنشین و گرمش یورش رزمندگان اسلام به مواضع دشمن را خبر داد و فرمان روشن کردن دستگاه‌ها را صادر کرد.

این قدر در مسائل حفاظتی و نگفتن اسرار نظامی دقیق بود که حتی از چهره‌شان هم نمی‌شد فهمید که عملیاتی در راه است. هیچ استرسی نداشت و با اطمینان قلبی خاصی همه کار‌ها را انجام می‌داد.‌ تازه فهمیدم که الا بذکرالله تطمئن القلوب.

تکیه بر توان ملی

شهید ستاری منطقی ترین راه را برای کاهش اثرات محدودیت اعتباری و روبرویی با شرایط پس از جنگ انتخاب کرد و آن، خودکفایی هرچه بیشتر نیروی هوایی بود که این مهم را از پدرش یاد گرفته بود.
به این وسیله علاوه بر آنکه از خروج اعتبارات نیروی هوایی جلوگیری می کرد، توان تولیدی و خدماتی را افزایش داده و درآمدهای حاصل از این قبیل فعالیت‌ها را همواره تحت کنترل و نظارت دقیق قرار داد که به عنوان پشتوانه ای برای اجرای برنامه های سازندگی مورد بهره برداری قرار گرفت.

شهید ستاری با کمک فرماندهان و پرسنل غیور نیروی هوایی، پروژه های بلند مدت را طراحی کرد که یکی پس از دیگری جامه عمل می پوشد؛ یکی از این پروژه ها هواپیمای جنگی «آذرخش» بود که بعد از شهادت وی، با حضور رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۷۶ به پرواز درآمد.

یکی از مهمترین فعالیتهای سرلشگر شهید منصور ستاری طی سالهای ۶۶ تا پایان جنگ تحمیلی، اسکورت ناوگان تجاری کشتی‌های نفتکش ایران در خلیج فارس و دریای عمان تا خروج آنها بود؛ انجام عملیات اسکورت با توجه به حجم عملیات جنگی و مضافاً حجم عملیات عادی و روزانه نهاجا کاری بس عظیم بود.
نگهداری مجتمع پتروشیمی بندر امام، حفاظت از میدان گازی کنگان و مواردی نظیر اینها یادآور اقدامات و جانفشانی‌های عقابان تیز پرواز و پرسنل پدافندی نیروی هوایی تحت فرماندهی و مدیریت این بزرگوار، همیشه به یاد ماندنی است.

پرواز آخر


در روز چهاردهم بهمن سال ۱۳۷۳ از دفتر فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سرلشکر شهید منصور ستاری با دفتر اردستانی تماسی برقرار می‌شود، به این مضمون: «فردا صبح ساعت ۳۰ /۶ اردستانی و یا جانشین وی، در فرودگاه مهرآباد حاضر باشند تا به همراه فرمانده محترم نیروی هوایی و ‌چند تن از فرماندهان این نیرو، جهت شرکت در جلسه هماهنگی فرماندهان نیروی هوایی که در کیش برگزار می‌شود، حاضر شوند».

روز موعود فرا می‌رسد. هواپیمای حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، از فرودگاه مهرآباد به پرواز درآمده و پس از ساعتی در کیش فرود می‌آید. فرماندهان تا بعداز ظهر در کیش می‌مانند‌ و سپس به سمت پایگاه هوایی اصفهان حــرکت کرده و توقف کوتاهـی نیز در آنجا می‌کنند.

در ساعت ۴۲/ ۲۰ شب، خلبان هواپیما را به قصد تهران به پرواز درمی‌آورد. هنوز چند لحظه از پرواز نگذشته بود، که خلبان با برج مراقبت فرودگاه اصفهان تماس می‌گیــرد و اعلام می‌کند به دلیل باز شدن پنجره کابین، مجبور به فرود اضطراری است و در حالی که هواپیما مشغول گردش برای نشستن در اصفهان بود، در ۶۴ کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان با زمین برخورد می‌کند و ستاری به آرزوی دیرینه خود می‌رسد و به دیدار دوستانش می‌رود.

فرمانده رشید نیروی هوایی برای همیشه خاموش شد. ولی یاد و خاطره دلاوری‌های او هرگز از ذهن هیچ ایرانی وطن پرستی پاک نمی‌شود. ما از یاد نمی‌بریم که اگر نبود شجاعت‌های او و دیگر رزمندگان اسلام، کشور ما اکنون استقلال نداشت و الگوی بیداری اسلامی سایر ملت‌های آزاده جهان نمی‌شد.
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۶
انتشار یافته: ۳۱
از خدمات بارز این شهید عزیز تجهیز وآرایش سیستمهای پدافند هوایی در بهمن سال 64 در عملیات والفجر 8 بود که برای اولین بار حدود 75 هواپیمای جنگی دشمن را در منطقه عملیاتی ساقط کردیم.برای آن عزیز که "عند ربهم یرزقون"است، رحمت واسعه وبرای فرزند گرانقدرش سورنای عزیز عزت وسربلندی آرزومندم
من سربازیم محل سکونت این امیر بلند آوازه و سفید اندیش بود . فردی مومن ، متعهد و متخصص ومدیری توانمند و منظم. خدا اور را غریق رحمت خود کند.
درو و رحمت خدا به این شهید بزرگوار ارتش جمهوری اسلامی ایران و همه شهدای انقلاب
پاسخ ها
ناشناس
| United States |
۱۰:۰۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۶
این منفی دادن یعنی چه ؟ یعنی این این افراد آدم های بدی بودند !!!!!! این ها برای راحتی ما و خانودهایمان جانشان را فدادکردند . روحسان شاد باشد
انساني بزرگوار و فرمانده اي بي همتا. يادش گرامي باد.
خدا رحمت کنه این شهیدان عالیقدرو
خدا رحمتش کند پدرم از دوستان و همکاران نزدیک ایشان بود. همیشه میگه افسری به با سوادی ستاری تا آن زمان که درقید حیات بودند در نیروی هوایی ایران نیامده بود.
درود به روان پاک و مطهر همه شهیدان نیروی هوایی کشور عزیزمون
واقعا انسان والا مقام و بی نظیری بود خدایش بیامرزد
به یاد تمام شهدا و سرداران انقلاب بالاخص سردار بزرگ نیروی هوایی نادر جهانبانی
خدایشان رحمت کند
شهيدستاري را در جلسات زمان جنگ ميديدم.
فردي منضبط-باهوش-مدير -متبسم ودوست داشتني بود. اطلاعات مورد نياز جلسه راقبلآ
باهمكارانش مشخص واكثرآبه تنهائي در جلسات مشترك شركت ميكرد.هميشه مورد احترام همگان بود. روحش شادو يادش گرامي باد.
خدایش بیامرزاد...بزرگا مردی که بود!
درود بی پایان خداوند بر همه دلاورمردان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران!
درود به روح این شهید بزرگوار
امیدوارم که بتوانیم امانتدار خوبی برای این امنیت که امانت این شهدای بزرگوار است باشیم.
برای فرزندشان هم جناب آقای دکتر ستاری آرزوی توفیق دارم.
واقعا انسان والا مقام و بی نظیری بود خدایش بیامرزد
ایشون واقعا هم نابغه نیروی هوایی بودن هم کابوسی برای هواپیماهای دشمن
چقدر ایشون فکرش کار میکرد که تونست سیستم راداری رو طوری تغییر بده که واقعا دشمن نمفهمید کدوم رادار داره ردگیری میکنه کدوم رادار برای دفاعه کدوم رادار الکیه کدوم رادار قراره شلیک کنه! تا هواپیمای دشمن میخواست موقعیت راداری که رو زمیه رو ردیابی کنه و بزنه ، زودتر از ردیابی دشمن ، رادار خاموش میشد ! یه رادار دیگه روشن میشد ! حالا نتیجه این ردیابی های چند تا رادار که خاموش روشن میشدن این بود که هواپیمای دشمن قادر به تشخیص نبود کدوم رادار کجا بود و بالاخره رادار ما پیدا میکرد و هواپیما رو ساقط میکرد ، کلا برای مدتی زیادی کل هواپیماهای عراق رو بلااستفاده کرده بود چون میومدن همون لب مرز نابود میشدن

هر بار که پروژه پدافند ایشون رو میخونم واقعا اشک تو چشمام جمع میشه

خداوند این قهرمان و تمام شهدای این کشور رو رحمت کند.
خدایش رحمت کند چه جان بر کفانی بودند
از وجناتشون پیداس که از افراد دلسوز و زحمتکش و کسی هست که درد رو میشناسه و درمان رو هم، باید قدر افراد جان برکف اینچنینی رو بیشتر بدانیم.
ایشالله باشهیدان کربلا همنشین باشه
روحت وهم رزمانت شاد باد هيجوقت خاطره روزي كه در ضيافتت بوديم فراموش نميكنم اي مرد بزرك
من افتخار خدمت سربازى در زمان فرماندهى ايشان را داشته ام و به دليل ارتباط كارى چندين بار ايشان را ملاقت نمودم.
شهيد ستارى را فردي مومن ، دوست داشتني ، مديري مدبر، با سواد و از همه مهمتر انساني شايسته يافتم.
روحش شاد و يادش هميشه برقرار باد.
با سلام .

برادر اينجانب در دوران مقدس سربازي راننده اين شهيد بزگوار بوده است . واقعيت هاي زيادي از خصوصيات ايشان تعريف ميكند ، كه از عظمت روح آن شهيد جليل القدر حكايت دارد . خدايش بيامرزد .
درود خدا به روان شهدای بزرگ وعزیزمان ستاری،بابائی،اردستانی....
درود بر نیروی هوایی ارتش قهرمان و شهدای گلگون کفنش و شهید ستاری عزیز
درختان پر بار هميشه سر بزيرند.
روحش شاد
معنی رای های منفی چیست؟؟؟ آیا این رای دهندگان ایرانی هستند؟؟
انشاءاله درجات ایشان در پیشگاه حضرت حق رفیع گردد. باعث افتخار کشورند.
پدر من از دوستان این شهید بزرگوار بود پدر مرحوم من خیلی در انتخاب افراد برای معاشرت سخت پسند بود ولی بقدری در منزل تعریف این شهید عزیز را می کردند چون ایشان را از سال 1350می شناختند بسیار از مردم داری و تواضع ایشان می گفتند .خدایش بیامرزد
بخاطر دارم که ایشان گذشته از توانایی های مختلفی که داشتند به جهت ساخت یک سالن ورزشی در مرکز آموزشهای هوایی شهید خضرائی بدون خدشه به وظایف فرماندهی خود راساً نظارت ساخت آن را در محل به دست گرفتند و ایشان انجام امور دفتری و فرماندهی را در همآن محوطه انجام می دادند این شد که یک حس جهادی بوجود آمد و کار چندین ماه در عرض مدت بسیار کوتاهی تمام شد و سالن مورد بهره برداری قرار گرفت و یا بخاطر دارم ایشان در بیشه کلا خود بخاطر زنده کردن حس جهاد کاری در بین مامورین پشت بلدذور می نشستند این را می گویند روحش شاد باد. برای خانواده و فرزند ایشان دکتر سورینا ستاری آرزوی موفقیت دارم.
يادش بخير
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل