گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۹ 03 October 2012
کد خبر: ۲۷۶۳۳۸
| ۱۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۹ 03 October 2012
| كيهان
«اطلاعات - عمليات جنگ 60 ساله» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد:
«و مانقموا منهم الّا ان يومنوا بالله العزيز الحميد». طاغوتها از مردمان مومن در طول تاريخ انتقام نكشيدند جز به اين دليل كه به خداوند ايمان آوردند. دشمني طاغوتهاي معاصر با ملت ايران مصداق همين آيه شريفه از سوره بروج است. ملت ما نه فقط امروز كه در دهه 1330 هنگامي كه براي ملي كردن صنعت نفت قيام كرد و خواست دسترنج خود را مالك باشد و نان خود را بر سر سفر خويش بگذارد و بي منت اجنبي بخورد، مغضوب مستكبران واقع شد و همان روزگار در معرض تحريمها قرار گرفت. ملت ما آن روز هنوز مانند امروز خباثت آمريكا را نديده بودند.
نخست وزير وقت دكتر محمد مصدق به ايالات متحده به چشم دوست مينگريست و اميد داشت او ميان ايران و انگليس واسطه شود. اما آمريكا همان روزگار به ملت ما رحم نكرد و طرح عمليات آژاكس (كودتاي 28مرداد 1332) را مشتركا با انگليس ريخت.
آمريكا و انگليس حتي به مصدق سكولار و لائيك رحم نكردند كه استاندارد محض آنها، نوكرصفتاني مانند رضاخان و محمدرضا پهلوي و تقي زاده و فروغي و رزم آرا و زاهدي و هويدا بودند. قريب 30 سال پس از كودتاي 28مرداد، مأموران سازمان سيا مكرر از زبان رابرت گيتس شنيدند- و بعدها برخي از آنها در مطبوعات اروپايي نقل كردند- كه «ايراني ميانه رو و معتدل وجود ندارد. ما پس از انقلاب مدت هاست دنبال افراد ميانه رو ميگرديم اما ايراني خوب، ايراني مرده است»!
ملت ما نه امروز كه دست كم 60 سال است عداوت آمريكا و صهيونيستها - و بسيار پيشتر، انگليسي ها- را به جان ميخرد. ما نه امروز كه دست كم 60 سال است با جنگ و معارضه و مزاحمت قدرتهاي زورگو طرفيم. اين مردم نجيب ما نبودند كه پا شدند و رفتند گريبان آنها را گرفتند. آنها بودهاند كه در طول دههها علي الدوام و بلاانقطاع دست درازي و زياده خواهي و عداوت كردهاند. تنها امروز نيست كه حربه تحريمها را براي به زانو در آوردن ملت ما و به هم ريختن ثبات ايران به كار گرفتهاند.
نيش آنان هم از ره كين و هم اقتضاي طبيعت تغييرناپذير استكباري آنهاست. دشمن اما اين بار با شيوه پيچيده تري به جنگ ملت ما آمده است؛ اينكه جماعت ايراني را درگير معارضه با خود كنند. حرفهاي سه روز پيش آويگدور ليبرمن وزير خارجه رژيم صهيونيستي در مصاحبه با روزنامه هاآرتص قابل توجه است. «تاثير تحريمها عليه ايران به درجهاي رسيده كه تا تابستان آينده و برگزاري انتخابات رياست جمهوري در اين كشور، مردم عليه حكومت اسلامي قيام كنند زيرا تحريمها و تنگناي اقتصادي مردم را به جان ميآورد. تحريمها ميتواند به اپوزيسيون كمك كند تا مانند سال 2009 دست به تظاهرات بزند.
وظيفه غرب اين است كه در چنين صورتي چه از نظر اقتصادي و چه سياسي از اپوزيسيون حمايت كند. به باور من پرزيدنت اوباما بايد از جوانان ايراني بخواهد قيام كنند» (راديو اسرائيل، يكشنبه 9مهر1391). يكبار ديگر اين عبارتها را بخوانيد؛ واژه مقدس «قيام»! بايد به لحاظ اقتصادي به مردم ايران سخت گرفت و در عين حال كمك اقتصادي و سياسي ويژه به ضدانقلاب اختصاص داد!
اما هنوز هم يك گير بزرگ پيش پاي دشمن وجود دارد. اين گير و گره بزرگ، باور و استقامت ملت ايران است كه جاي دوست و دشمن را - برخلاف برخي رجال و گروههاي سياسي- اشتباه نميگيرد. دو گزارش پايگاه صهيونيستي «بالاترين» در اين زمينه گوياست كه ديروز و پريروز منتشر كرده است. «كاش مردم ايران كه اين قدر به هتك حرمت پيامبرشون [ص] اعتراض ميكنن، يه بار به خاطر گراني اعتراض ميكردن! همه جا صحبت از قيمت دلار و سكه است، همه از گراني مينالند و هيچ كسي نيست كه تركش آن را مزه مزه نكرده باشد.
اما واقعا خط قرمز آنها كجاست؟ دلار چه قدر بشه اعتراض ميكنن؟ پاسخ اين است: مردم ايران خط قرمز ندارند حتي اگر دلار به 7-6هزار تومان برسد!كاش آنها اين اعتراضي رو كه براي هتك حرمت به ساحت پيامبرشون ميكردند، در قبال قيمت ارز و دلار ميكردن» و «چرا مردم به خيابانها نميريزند؟ آخه يعني چي؟!! مردم صبور!!! مردم غيور!!! مردم انقلابي!!! مردم بدبخت!!! مردم [... ]!!! مردم[... ]... هيچ جاي كره زمين مردمي مثل اين مردم[... ] وجود نداره». ملت ما، همانها كه سر زندگي خويش را در 22خرداد88 با حضور 40 ميليوني پاي صندوقها رأي - و فارغ از اينكه به فلان نامزد رأي دادند يا بهمان نامزد- به رخ دشمن كشيدند و بالاتفاق روز نهم در همان سال پاي غيرت حسيني خويش ايستادند، خوب ميفهمند كه كشور ما نه امروز و نه سالها و دهههاي اخير كه دست كم يك قرن است با جنگ و تعدي و تعرض دشمناني قسم خورده طرف است؛ دشمناني كه به دروغ ميگويند تحريم ها، هوشمند است و صرفا حاكميت يا حوزههاي دخيل در حوزه هستهاي را هدف قرار دادهاند اما انتقام اصلي را از ملت ايران ميگيرند.
در اين ميان يك سوال مهم وجود دارد و آن اينكه آيا رجال سياسي و سران طوايف و گروهها و حلقههاي سياسي نيز بهاندازه مردم نجيب و فهيم ما، به حقيقت اين جنگ و لوازم و اقتضائات آن باور دارند؟
اين نوشته بر آن نيست كه سهم تحريمها در چالش اقتصادي موجود را تماما انكار يا همه مسئوليت اين چالش را متوجه دشمني دشمن كند. طبعا در ريشه يابي تلاطم اقتصادي اخير ميتوان عواملي نظير تحريمهاي خارجي، سودجويي زالوصفتان اقتصادي، عمليات رواني و رسانهاي همه بدخواهان، حلقهها و محافل فتنه گر معارض، رقابتها و تسويه حسابهاي كم مايه سياسي، و بي تدبيري و كوتاهي و كج فهمي برخي متوليان امر را فهرست كرد.
اما قبل از مشخص كردن ميزان سهم هر يك از اين عوامل، مسئله اين است كه آيا سياستمداران و گروههاي سياسي ميدان جنگ را درست شناسايي كردهاند؟ تعبير رهبر حكيم انقلاب در اين زمينه خواندني و انديشيدني است. «بنده بارها اين جبهههاي سياسي و صحنههاي سياسي را مثال ميزنم به جبهه جنگ. اگر شما تو جبهه جنگ نظامي، هندسه زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسايي ميروند.
يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسايي است؛ شناسايي از نزديك كه زمين را بروند ببينند؛ دشمن كجاست، چه جوري است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسايي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت ميبيند كه دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش ميكند به طرفي كه اتفاقا اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نميداند ديگر. عرصه سياسي عينا همين جور است.
اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت ميبينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتي است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان.»
مسئله فقط اين نيست كه كسي اين واقعيت را بفهمد كه كشور در مواجهه با دشمن در موقعيت پيروز بدر و خيبر است يا متوجه نشود و مثلا تصور كند ما در وضعيت شعب ابيطالب هستيم.
مسئله اين است كه موقعيت جنگ بدر و خيبر با وجود پيروزي، فارغ از مجاهدت و خطرپذيري و مواجهه با دشمن نبود همان گونه كه مسلمانان صدر اسلام در مضيقه تكرارناشدني شعب ابيطالب كه چند نفر با يك دانه خرما و در حد چشيدن طعم آن و بستن سنگ به شكم خويش سر ميكردند، اسير و تسليم فشار دشمن نشدند و در موضع استقامت قرار گرفتند نه آن كه به سياق آقاي الف يا ه - يا هر اسم ديگري با هر حرف الفبا كه آغاز شود- خيال كنند با ابراز ضعف و كليد گشايش مشكلات را در كج كردن گردن به سوي آمريكا دانستن، دشمني زورگويان جهاني با ملت ايران پايان ميپذيرد.
خراسان
«آقاي احمدينژاد شما رئيسجمهور کشور هستيد!» عنوان يادداشت سردبير روزنامه خراسان به قلم محمدسعيد احديان است كه در آن ميخوانيد:
بازار ارز به قدري نابسامان است که بسياري انتظار داشتند نشست خبري آقاي احمدي نژاد به جلسه تبيين سياستهاي ارزي دولت و اعلام راهبردها و برنامههاي عملياتي که دولت براي آرام کردن فضاي کشور طراحي کرده است تبديل شود اما....
ظاهرا آقاي احمدي نژاد يک نکته مهم را فراموش کردهاند و آن اين است که ايشان رئيس جمهور کشور و عالي ترين مقام در حوزه اجرا ميباشند اينکه يک نفر مصاحبهاي کند يا فلان خبرگزاري خبري را در سايتش بگذارد يا رسانهاي ديگر پيامکي را بفرستد يا.... هيچ کدام پاسخ به اين سوال عادي و البته بسيار مهم مردم نيست که دولت براي حل وضعيت موجود به جاي حرفهاي تکراري چه "برنامه” و "طرح جديدي” براي آينده دارد. افکارعمومي وقتي ميبيند دولت به جاي برنامههاي اعتماد بخش فقط وعده و صحبتهاي کلي که بارها نيز تکرار شده است به افکار عمومي ارائه ميکند و زماني که به دليل تصميمات عجيبي مانند قطع ناگهاني ارائه ارز بدون داشتن برنامهاي جامع براي آينده، بازار ارز، فکر ميکند(درست يا نادرست) دولت خود به دنبال افزايش قيمت دلار است، هيچ گاه نميتواند بپذيرد همه در اين انفجار قيمت ارز نقش دارند جز دولت که مسئول ترين دستگاه کشور در اين موضوع محسوب ميشود.
وزير محترم اقتصاد که اتفاقا سخنگوي اقتصادي دولت نيز هست به صورتي کاملا شفاف درباره کنترل بازار ارز از خود رفع مسئوليت کرد اما آيا آقاي رئيس جمهور نيز ميتوانند بعد از مدتها چشم انتظاري مردم، نشست خبري که بسياري به آن اميد بستهاند را تبديل به حمله به افراد و ديگر بخشهاي نظام کنند و نسبت به مسئوليت اصلي خود که روشن کردن برنامهها و راهکارهاي دولت است بي توجه باشند. واقعيت اين است که هم بخش توليد و هم مردم در وضعيت سختي قرار دارند و متاسفانه اين هم يک واقعيت تلخ است که باور اکثريت مردم (که ما هم به دلايلي روشن با اين باورهم عقيده ايم) اين است که وضعيت موجود بيشتر خودساخته و کمتر متاثر از تحريمهاي بين المللي است.
انتظار مردم از آقاي احمدي نژاد فقط يک نکته است و آن اين است که ايشان فراموش نکنند که رئيس جمهور کشور هستند و رئيس قوه مجريه.
جمهوري اسلامي
«هفته نيروي انتظامي و وظايف برزمين مانده» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
هر چند هفته نيروي انتظامي، امسال با برنامههاي رسمي و مصاحبههاي چند تن از فرماندهان و مسئولان اين نيرو و پخش مجموعه تلويزيوني درحال پايان يافتن است، اما ايكاش بخش قابل توجهي از اين فرصت به تشريح موانع موجود بر سر راه نيروي انتظامي براي انجام بعضي از مهمترين وظايف ذاتي اين نهاد اختصاص مييافت. با تبليغ عملكردها و خدمات نيروي انتظامي در قالب فيلم، مصاحبه، سخنراني و برگزاري مراسم مختلف موافقيم، اما در مناسبتي همانند هفته نيروي انتظامي بيان موانع كار و مشكلاتي كه بر سر راه اين نيرو وجود دارند و مانع انجام بعضي از وظايف مهم ميشوند را لازم و حتي در اولويت ميدانيم.
از جمله اين وظايف كه متأسفانه بر زمين ماندهاند و خود مسئولان نيروي انتظامي نيز از اين بابت ناراضي هستند و بارها اين نارضايتي را به زبان آوردهاند، معضلات حجاب و عفاف و ناامنيهاي اخلاقي و اجتماعي هستند. نيروي انتظامي براي حل اين معضلات كفايت لازم را دارد ولي متأسفانه به جاي آنكه حمايت شود با كارشكني و موانع رسمي و آشكار مواجه ميشود. در طول سالهاي اخير، عليرغم وجود قانون مشخص و آئين نامههاي مدون، هر وقت نيروي انتظامي عزم خود را براي برخورد با خاطيان و برهم زنندگان امنيت و نظم اجتماعي جزم كرد و وارد عمل شد، با مخالفت مسئولان ارشد اجرائي مواجه گرديد و نتوانست به وظيفه خود عمل نمايد.
معضلات اخلاقي، امنيت اجتماعي و عفاف و حجاب، از موضوعاتي هستند كه در دهههاي گذشته همواره با بلاتكليفي عجيبي در بخش اجرائي مواجه بودند. يك روز، بهانه اين بود كه كار فرهنگي لازم است و نبايد با اين مقولات برخورد غيرفرهنگي كرد و روز ديگر، گفتند قانوني براي برخورد با اين معضلات وجود ندارد. بعد از آنكه به تفصيل توضيح داده شد كه كار فرهنگي و برخورد قانوني قابل جمعند و ميتوان اين هر دو را با همديگر انجام داد و بعد از آنكه وجود قانون و حتي آئين نامههاي مشخص و مدون نيز براي بهانه گيران به اثبات رسيد، سراغ نكته ديگري رفتند و بهانه آوردند كه اصولاً حجاب يك امر اختياري است و كسي حق ندارد در يك نظام اسلامي كسي را وادار كند بدون حجاب وارد اجتماع نشود.
از همان آغاز كاملاً مشخص بود كه اين قيل و قالها فقط نوعي بهانه تراشي است و هدف چيز ديگري است. اين واقعيت هنگامي مشخصتر شد كه صاحبان اين افكار به قدرت رسيدند. آنها وقتي بر كرسي قدرت تكيه زدند، براي جلب نظر كساني كه مايل هستند فارغ از قيود مذهبي زندگي كنند و ميان آزادي و بيبندوباري تفاوتي قائل نيستند، به اين بهانهها متوسل شدند. پيدا بود كه ايجاد جنگ ميان كار فرهنگي و برخورد قانوني، يك مغالطه آشكار است و پشت پرده اين مغالطه جلوگيري از اجراي احكام دين دنبال ميشود. چه كسي ميتواند انكار كند كه تمام تلاش پيشوايان ديني بر اين متمركز بود كه احكام دين اجرا شود؟ چه كسي ميتواند انكار كند كه امام حسين عليه السلام جان خود و عزيزانش را براي اقامه نماز و امر به معروف و نهي از منكر فدا كرد؟ چه كسي ميتواند انكار كند كه حجاب به موجب نص صريح قرآن از احكام قطعي اسلام است؟ عليرغم اين واقعيتهاي روشن، توسل به بهانههاي مختلف براي معطل ماندن حكم حجاب و عفاف و امنيت اخلاقي و اجتماعي و اجرا نشدن امر بمعروف و نهي از منكر، چه مفهومي غير از مخالفت با پياده شدن احكام دين با اهدافي از قبيل تأمين بعضي خواستههاي نفساني ميتواند داشته باشد؟
اينكه نيروي انتظامي از وسط ميدان مبارزه با مفاسد اجتماعي با يك فرمان رسمي يا يك مصاحبه راديو تلويزيوني و يا يك نامه و بخشنامه اداري به حاشيه رانده و از اجراي قانون بازداشته ميشود، نه تنها اين نيرو را از انجام وظايف قانوني خود باز ميدارد، بلكه به تضعيف جايگاه آن در افكار عمومي نيز منجر ميشود و افراد خلافكار را جسورتر ميكند. اگر وضعيت عفاف و حجاب و امنيت اخلاقي در كشور به ويژه در شهرهاي بزرگ به نقطهاي از منفي بودن رسيده كه اميدي به اصلاح آن وجود ندارد، به همين دليل است.
تصور نشود با وجود مشكلات اقتصادي و گرانتر شدن هر روزه قيمتها و افزايش سرسام آور قيمت سكه و ارز نبايد به مسائلي از قبيل حجاب و عفاف و امنيت اخلاقي پرداخته شود. اين درست است كه شرايط نابسامان اقتصادي زمينه را براي آلودهتر شدن جامعه از نظر اخلاق و بيتوجهي بيشتر به حجاب و عفاف فراهم ميسازد، ولي اين واقعيت را نيز نبايد فراموش كرد كه احكام ديني همچون حلقههاي زنجير به همديگر متصل و مرتبط هستند و در همديگر تأثيرگذارند. به همين دليل نميتوان به خاطر عمده شدن يكي از آنها، بقيه را فراموش كرد.
نكته تأسف آور اينست كه مسئولان اجرائي علاوه بر آنكه از انجام وظايف خود در بخشهاي اقتصادي عاجزند، در بخشهاي فرهنگي نيز دچار همين ضعف هستند و حتي براي نيروي انتظامي كه مايل است به وظايف خود در مبارزه با ناهنجاريهاي اجتماعي عمل كند نيز مشكل ايجاد ميكنند. هفته نيروي انتظامي فرصت مناسبي است براي اينكه مشكلات و موانع موجود بر سر راه اين نيرو به ويژه در زمينه انجام وظيفه در بخش حجاب و عفاف و امنيت اخلاقي برشمرده شود و زمينه براي برطرف شدن آنها فراهم گردد.
رسالت
«مداخله در انتخابات آمريكا؛ توهم يا واقعيت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن ميخوانيد:
سياست در هميشه تاريخ تابعي از عقلانيت بوده است و محاسبات عقلاني پايه و اساس سياستورزي خردمندانه است. چنانچه توهمات غير عقلاني و ضد عقلاني مبنايي براي تحليلها و تصميمگيريهاي سياسي قرار بگيرد ميتواند بهترين فرصتها را به تهديد مبدل سازد. ايده مداخله در انتخابات آمريكا از آن دست توهماتي است که از ديرباز گريبانگير برخي بوده است. اين توهم بر اين مبنا شکل ميگيرد که در انتخابات مختلف ايالات متحده ميتوان حزب يا نامزدي را وامدار و يا بدهكار كرد و پس از پيروزي از جريان غالب امتياز گرفت.
براي اولين بار چنين توهمي به طور جدي در رژيم پهلوي در جريان انتخابات رياست جمهوري سال 1976 آمريكا بين جرالد رودولف فورد از حزب جمهوريخواه و جيمي كارتر از حزب دموكرات پايه و اساس تحليلهاي رژيم وقت قرار گرفت.
محمدرضا پهلوي وابستگيهاي روحي و رواني خاصي به روساي جمهور آمريكا داشت به نحوي كه از روساي جمهور اين كشور تحت عنوان (پدر) ياد ميكرد! اين وابستگي به نامزدها و روساي جمهور وابسته به حزب جمهوريخواه بيشتر بود و شاه در انتخابات مختلف تمايل داشت جمهوريخواهان پيروز انتخابات باشند. وي بر اين باور بود كه سياستهاي باز دموكراتها براي رژيم پهلوي چالش برانگيز است. مثلا در دولت جان اف كندي دموكرات وي مجبور به انجام يك سري اصلاحات تحت عنوان (انقلاب سفيد) شد كه براي وي دردسرساز بود و موجي از اعتراضات عمومي بخصوص در واکنش به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را در پي داشت. در مقابل روابط شاه با روساي جمهوري نظير آيزن هاور، نيكسون، فورد و... بسيار حسنه بود. از اين رو در انتخاباتي كه بين كارتر و فورد برگزار شد رژيم پهلوي طبيعتا متمايل بود كه جرالد فورد پيروز نهايي انتخابات باشد.
در اين دور با دلالي فردي به نام "اردشير زاهدي" كه فرزند فرمانده كودتاي آمريكايي 28 مرداد يعني (فضل الله زاهدي) بود دولت وقت ايران در نقش اسپانسر تبليغاتي فورد ظاهر شد و مبلغي حدود 120 ميليون دلار در اين رقابتها به نفع نامزد جمهوريخواه هزينه كرد. در اين دوره عمده محاسبات و تحليلهايي كه بخصوص از كانال اردشير زاهدي به شاه ميرسيد اين بود كه احتمال راي آوري "جرالد فورد" بسيار زياد است.
در جريان تبليغات سنگين انتخابات اين دوره رياست جمهوري در آمريكا موضوع مداخله رژيم وقت ايران و هزينهكرد حدود 120 ميليون دلار به نفع فورد در رسانهها و روزنامههاي طرفدار دموكراتها افشا شد. پرده برداري از مداخله رژيم پهلوي در انتخابات آمريكا به عنوان امور داخلي اين كشور يك افتضاح بزرگ سياسي هم براي فورد و هم براي رژيم پهلوي محسوب ميشد اما جالبتر از همه اين بود وقتي انتخابات در ماههاي پاياني سال 1976 برگزار شد جيمي كارتر توانست با فعاليت و تلاش يهوديان و جامعه سياهپوستان از فورد پيشي بگيرد و به عنوان رئيسجمهور جديد اين كشور برگزيده شود.
انتخاب كارتر به معناي فروپاشيدن تمام توهمات و روياهايي بود كه سران رژيم پهلوي در تهران در سر ميپروراندند. هرچند مواضع راهبردي دولت آمريكا در قبال حمايت بي چون و چرا از ايران در آن دوره با روي كار آمدن كارتر تغيير نكرد اما شاه هيچگاه خود را به خاطر اين اشتباه نبخشيد و علي اميني را به آمريکا فرستاد تا روابطش را با کارتر بهبود ببخشد.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و قطع رابطه ايران و آمريكا مسئله مداخله در امور داخلي هر دو كشور وارد فاز جديدي شد. دولت آمريكا از آنجا كه در 33 سال گذشته در موضع تخاصم با نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است در بيش از 30 انتخابات گذشته ايران تلاش كرد با مداخلاتي روشن نظير جانبداري از برخي گروهها و جريانات سياسي، تلاش براي بر هم زدن امنيت انتخابات، تحريك به منظور برافروختن آتش اعتراض و اغتشاش و در آخرين نمونه آن اقدام به انقلاب مخملي در جريان انتخابات 88 زمينه را براي براندازي جمهوري اسلامي فراهم نمايد.
رئيس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن تهران با بيان اينکه اگر امروز در حوزه معيشت مردم برنامه ريزي صحيح صورت نگيرد، قدرت خريد مردم نصف ميشود، خاطر نشان کرد: اگر درست برنامه ريزي کنيم از اين شرايط با موفقيت بيرون خواهيم آمد. آل اسحاق اظهار داشت: هم اکنون در شرايطي قرار داريم که درآمدهاي کشور در چند نقطه دنيا محدود شده و چند کشور مشخص همچون چين، ژاپن و هند درآمدهاي ما را در اختيار دارند، بنابراين بايد با آنها تهاتر انجام دهيم. وي از وضعيت فعلي اتاق مبادلات ارزي به شدت انتقاد کرد و گفت: اميدوار بوديم اتاق مبادلات ارزي بتواند مشکلات را حل کند اما متاسفانه وصل کردن يک مکان آرام به يک بخش متلاطم خود تاييد اوضاع متلاطم است.
وطن امروز
«نرخ واقعی دلار چند تومان است؟» عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقي است كه در آن ميخوانيد:
دلار در آزادترین بازار ارز دنیا به 3300 تومان رسید تا پول ملی سختترین روزها را تجربه کند. اگر دلار همچنان با این نرخ خرید و فروش شود بدان معناست که ارزش دلار 33 هزار برابر پول ما است! طبیعی است که از این جمله تعجب کرده باشید چراکه این نرخ و این ارقام واقعی نیستند.
در چنین شرایطی سوالات بسیاری به وجود میآید که پاسخ دادن به آنها فرصتی مفصل میطلبد اما مهمترین سوالی که قصد داریم پاسخ آن را بررسی کنیم این است که نرخ «واقعی» دلار چند تومان است و برای هر دلار باید چند ریال بپردازیم؟ برای پاسخ به این سوال باید ابعاد گوناگونی را مدنظر قرار دهیم اما معمولترین روشهای محاسبه نرخ دلار را بررسی میکنیم.
1- دلار همبرگری:
یکی از سادهترین روشهای محاسبه نرخ ارز مقایسه قیمت یک یا چند کالا در کشورهای مختلف است. از مقایسههای رایج اين روش، مقایسه قیمت یک ساندویچ همبرگر است و برای اینکه این روش علمی محاسبه شود باید نرخ ساندویچ همبرگر با یک نوع کیفیت محاسبه شود. در آمریکا بهترین نوع ساندویچ همبرگر مکدونالد 5 دلار است و بهترین ساندویچ همبرگر در ایران 5هزار تومان؛ یعنی اینکه نرخ برابری هر دلار با این روش باید 1000 تومان باشد.
اگر کسی ایراد بگیرد و بگوید در صورت وجود مکدونالد در ایران هر ساندویچ همبرگر آن به قیمت 7 هزار تومان فروخته میشد، باز هم نرخ دلار 1400 تومان خواهد بود نه 3300 تومان.
2- دلار تورمی:
یکی از روشهای محاسبه نرخ ارز حقیقی، تعدیل نرخ ارز اسمی بر اساس مابهالتفاوت تورم داخلی و خارجی است. در این استدلال انتخاب سال مبنا از اهمیت راهبردی برخوردار است.
بهترین زمان برای تعیین سال مبنا، سالی است که عرضه و تقاضای ارز بدون دخالت دلارهای نفتی تعیین شده باشد. بنابراین با انتخاب سال 1340 و با فرض محاسبه مابهالتفاوت تورم داخل ایران با آمریکا طی 50 سال گذشته، نرخ حقیقی دلار در سال جاری حدود 820 تومان برآورد میشود. به عنوان مثال سطح عمومی قیمتها در ایران از سال 1340 تا ابتدای سال 1390 در یک دوره 50 ساله، 780 برابر شده و سطح قیمتها در کشور آمریکا با ارز خارجی دلار، 7/42 برابر شده است. بنابراین نسبت قیمتهای آمریکا به ایران طی دوره مورد نظر 105 برابر کاهش داشته است.
چنانچه سال 40 را که در آن نرخ ارز اسمی معادل76 ریال بوده، به عنوان سال مبنا انتخاب کنیم، یک محاسبه ساده نشان میدهد میزان نرخ ارز اسمی در سال 90 که نرخ ارز حقیقی در این سال را معادل سال مبنا قرار میدهد، معادل 8190 ریال خواهد بود. به عبارت دیگر با لحاظ سال 40 به عنوان سال مبنا، قیمت 8190 ریالی ارز در سال 90، اثرات تورم در 2 کشور را زدوده و نرخ ارز حقیقی را ثابت نگاه میدارد.
از طرف ديگر اگر سال 1380 به عنوان سال پايه مبنا قرار گيرد، تا ابتداي سال 1390 سطح عمومي قيمتها در ايران 3/61 و در آمريكا تنها 1/24 برابر شده است. با توجه به اينكه نرخ دلار در سال 1380 برابر با 7925 ريال بوده است، نرخ دلار در سال 1390، معادل 2 هزار و 300 تومان تعيين ميشود. البته در محاسبه اين سال نيز برخي كارشناسان معتقدند بانك مركزي در سال 80 كه يكسانسازي ارز اتفاق افتاد نرخي از بازار چند نرخي را انتخاب كرد كه بالاتر از ميزان واقعي بود. به گفته كارشناسان در آن زمان محاسبات نشان ميداد نرخ برابري واقعي دلار و ريال در محدوده 500 تومان بود اما پرش بانك مركزي براي يكسانسازي نرخ بيش از رقم واقعي بود.
این ارقام در حالی محاسبه میشود که آنچه واقعا در بازار قابل دسترسی است ارقام دیگری است؛ در 6 ماه نخست سال جاری قیمت هر دلار به طور متوسط به رقمی معادل 2500 تومان رسیده و نرخ رسمی بین بانکی معادل 1226 تومان است. برای روشن شدن موضوع مثالی دیگر میآوریم.
به طور مشخص در بين سالهاي 1356 تا 1363، نرخ دلار بيش از 8 برابر افزايش داشته و از 71 ريال در سال 1356 به 580 ريال در سال 1363 رسيده است که نشان از شيب تند تغييرات نرخ دلار طي اين سالها دارد. اگر سال مبنا سال 1356 باشد، نرخ دلار در ابتداي سال 1390، معادل 500 تومان ميشود.
برخي اشاره کردهاند که بهترين زمان براي تعيين سال مبنا، سالي است که در آن، درآمدهاي نفتي و سرريز شدن دلارهاي نفتي به اقتصاد وجود نداشته باشد و عرضه و تقاضاي ارز بدون دخالت دلارهاي نفتي تعيين شده باشد.
اين دسته از کارشناسان معتقدند هرقدر دوره محاسبه طولانيتر باشد، بهتر است زيرا تحولات بيشتري را در خود جاي ميدهد. با توجه به متغیر بودن نرخهایی که با محاسبات متعدد فوق به دست میآید به نظر میرسد نرخ دلار در هر صورت نباید از 2000 تومان فراتر رود.
تهران امروز
«نشانههاي ضعف دولت» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم منصور حقيقتپور است كه در آن ميخوانيد:
فرافكني هيچگاه و در هيچ دورهاي درست نبوده و نيست؛ اما گويا اين بار رئيس جمهور بنا را بر اين گذاشته تا اين نوع ادبيات را در كشور نهادينه كند. ما به هيچ عنوان اين نوع ادبيات را درست نميدانيم از سوي ديگر ادب را از برخي بيدينها بايد ياد گرفت كه زماني كه اشتباه ميكنند هرچند كه كوچك باشد؛ اما از ملت خود عذرخواهي ميكنند درحالي كه دولت ما گويا از اين ادبيات خوشش نميآيد و به جاي معذرت خواهي از مردم مشكلات را بر گردن سايرين مياندازد.
آقاي رئيس جمهور چرا ارز تا اين حد افزايش پيدا كرد؟، چرا ثروت مردم به يكباره كاهش شديدي يافت؟ آيا روزنامهها و خبرگزاريها مسئول چنين اتفاقاتي هستند يا مسئولان دولت خود شما؟ و يا افرادي كه توانايي لازم در دولت را ندارند؟ ما معتقد هستيم كه دولت بايد شجاعت و رشادت داشته باشد تا به صراحت اعلام كند كه كدام كار خود اشتباه بود و كدام به كمك و كار كارشناسي نياز دارد.
چه كسي ميتواند در بازار و در كشور اخلال ايجاد كند؟ دولتي كه قيمت مرغ و تخممرغ را نميتواند كنترل كند و به جاي عذرخواهي از ملت شريفي كه تا پاي جان پاي انقلاب ايستادهاند، چگونه ميتواند با صراحت مقصر چنين آشفته بازاري را ديگران معرفي كند.
بنابراين بهتر است آقاي احمدينژاد در رفتار خود تجديد نظر و بايد از اين مردم عذرخواهي كند نه اينكه استرس و ترس از فردا را به خانههاي مردم بياورد و ثروت مردم را در عرض چند ماه به باد دهد؛ به طوري كه نرخ ارز در طول عمر اين نظام بيسابقه بوده است. چه دليلي وجود دارد كه ارز سه نرخي شود؟ پس نبايد به اين وضوح فرافكني كرد.
دولت بايد آنقدر جسارت داشته باشد كه سياستهاي غلط خود را شناسايي و به مردم نشان دهد كه دولت نيز ميتواند اشتباه كند؛ اما اينكه تمامي مشكلات را به گردن رسانهها و چند خبر و البته ساير نهادها بياندازيم، نشانه ضعف دولت است، چگونه است كه دولت با سه پيامك قافيه را ميبازد ما در دوران جنگ نيز چنين برههاي را سپري نكرديم.
از سوي ديگر بر هيچ كس پوشيده نيست كه هدايت امور اقتصادي در كشور به عهده وزريران اقتصادي و بانك مركزي نيست چرا كه آنها تنها مجري هستند؛ عدهاي در كنار دولت برنامهريزيهاي اصلي را انجام ميدهد و همين امر منتج به سه نرخي شدن ارز ميشود.
آفرينش
«بازار ارز گرفتار هرج و مرج رواني و اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
شايد روزي درتصوراتمان بود كه اگر جنگي رخ دهد ممكن است قيمت دلار سر به فلك بگذارد و تورمي سنگين گريبان مردم را بگيرد. اما غافل از اينكه جنگ رخ نداده ويرانيهاي اقتصادي و استرسهاي رواني دربين مردم شهر نمايان شده است!. اسم دلار با قيت بالاي سه هزارتومان در بين گفتگوهاي روزانه مردم مايه نگراني و نااميدي نسبت به آيندهاي نه چندان دور شده است. همه ازاين نگرانند كه "چه خواهد شد؟!".
اما جداي از سياستهاي پنهاني كه در مورد گرانيهاي ارز وجود دارد و شائبههايي كه در مورد اوج گيري بازار ايجاد شده، بايد به رفتارهاي پرهيجان مردم كه ناشي از "هرج و مرج رواني" درجامعه ميباشد توجه داشت. پس از گذشتن قيمت دلار از مرز سه هزارتومان، هجوم و ازدحام مردم در صرافيها براي تهيه دلار به طورچشم گيري، افزايش يافت و به طور غير طبيعي عطش افراد براي خريد ارز نمايان بود.
جداي از سياستهاي غيركارشناسي كشور، فرهنگ اقتصادي جامعه نيز دچارناهنجاريهاي است كه بر نا بسامانيهاي اقتصادي دامن ميزند. درهمه جاي دنيا اگر مردم پس انداز يا پولي داشته باشند در صندوقهاي سرمايه گذاري، بورس و بانكها وارد ميكنند تا عرصه توليد در كشورشان رونق يافته و هم سرمايه آنها سودآوري مطمئن و متعارفي داشته باشد.
همانطور كه گفته شد سياستهاي غيركارشناسي در مديريت بازار ارز از سوي مسولان باعث به وجود آمدن رانتهايي شد كه سرمايههاي خرد جامعه و كلان بخش توليد را كه با ركود مواجه شده بودند به اين سمت كشاند. درهمين حال افزايش بي رويه قيمت ارز سبب شد تا بار رواني نيز بر اين موج اضافه شود و مردم را تحريك كند كه به بازار ارز وارد شوند، تا ارزش پولشان در مواجهه با تورم كاسته نشود و هم سود بادآوردهاي نصيبشان گردد.
ضمن اين كه اين رويه باعث به وجود آمدن بداخلاقيهاي بسياري در بازار كسب و كار گرديده است. بسياري از فروشندگان علي رغم اينكه جنس خود را با دلار ارزان تر خريدهاند، اما هر روز قيمت كالاهاي خود را افزايش ميدهند. كارخانجات و توليدكنندگان مواد خوراكي هم اجناس خودرا به روز با قيمتهاي جديد به بازار ميفرستند.
اگراندكي تامل كنيم، متوجه ميشويم كه اقدامات خود ماهم برآتش اين وضعيت نابه سامان ميافزايد. اگر ما مردم اندكي سعه صدرداشته باشيم و وارد موج بي ثباتيهاي ارزي و طلا نشويم، درحقيقت به خودمان سود رسانده ايم.
ميزان سودي كه از قبل خريد چند صد دلار يا چند سكه عايد مردم عادي ميشود، بسيار كمتر از ميزان افزايش تورم و گرانيهايي است كه تمامي وجوه زندگي مردم را در بر خواهد گرفت.
اگر مسولان نميتوانند يا نميخواهند اين اوضاع را كنترل كنند، خود مردم بايد به فكر وضعيت خودباشند. توجه داشته باشيم كه وقتي قيمت شير از 1200 در عرض چند ماه به 2400 تومان ميرسد، ديگر نبايد توقع داشت كه اين قيمتها به كمافي السابق برگردد. اين درحالي است كه درآمدها و حقوق مردم به هيچ وجه با اين افزايش قيمتها همخواني ندارد.
اين عادت در بين جامعه رواج پيدا كرده است كه تا هرچيزي در بازار گران يا كمياب ميشود مردم به سمت آن هجوم ميبرند. درحالي كه اگر به صورت عادي به رفع نياز با آن كالا برخورد شود، خيلي سريع اوضاع به حالت عادي برميگردد. كمي فكر كنيم كه انباشت اين حجم دلار در منازل چه ضربهاي را براقتصاد كشور خواهد زد؟!
اين برخوردها ريشه رواني دارد كه مسبب اصلي آن مسولان هستند كه بايد با اقدامات صحيح خود مانع از نگراني ودلهره مردم از آينده شوند. تا مادامي كه اقدامي منطقي و كارشناسي از سوي تيم اقتصادي كشور براي ثبات دربازار ارز ايجاد نشود، شاهد عطش و ميل بي رويه جامعه براي تبديل سرمايههاي خرد به دلار وطلا خواهيم بود، كه حاصلي جز سقوط ارزش پول ملي، كاهش قدرت خريد مردم، تورم و گراني نخواهد داشت.
حمايت
«اصلي فراموش شده» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
مقابله با رژيم صهيونيستي و حمايت از آرمانهاي ملت فلسطين امروز نه تنها خواستهاي منطقهاي بلكه خواستهاي براي تمام آزادي خواهان جهان است. در اين ميان تركيه از جمله كشورهايي است كه در سالهاي اخير گامهايي در اين زمينه برداشته است.
اين رويكرد با حمله كماندوهاي رژيم صهيونيستي به امداد رسانان به غزه (كشتي مرمره) و به شهادت رسيدن 9 تبعه ترك تشديد شد و تا كنون نيز ادامه داشته است. اردوغان نخست وزير تركيه در نشست حزب حاكم عدالت و توسعه بارديگر تاكيد كرد كه راهكار كاهش تنشها ميان تركيه و رژيم صهيونيستي اجراي اصولي نظير عذرخواهي رژيم صهيونيستي از تركيه و لغو محاصره غزه است. هر چند كه رويكرد تركيه به تقابل با رژيم صهيونيستي امر مهم و قابل تقدير ميباشد اما در اين ميان اصولي چند وجود دارد كه اجراي آنها امري ضروري است. حمايت از فلسطين داراي ركني اساسي به حضور در جبهه مقاومت است.
جبهه مقاومتي كه در طول سالهاي اخير خواستار پايان روند سازشكاري و رويكرد به مقابله همه جانبه با صهيونيستها است. دستاوردهاي اين مقاومت را نيز در جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه ميتوان مشاهده كرد كه ضمن شكست صهيونيستها توجه جهاني به فلسطين را به همراه داشته است.
رويكرد به توسعه مناسبات با جبهه مقامت شامل ايران، سوريه، عراق و لبنان ميتواند بيشترين تاثير را در حمايت از ملت فلسطين داشته باشد چنانكه صهيونيستها بارها تاكيد كردهاند كه مهمترين دشمن آنان، جبهه مقاومت است و تمام طراحيهاي آمريكا نيز براي به حاشيه راندن مقاومت ميباشد.
اين اصل در شرايطي از سوي جهانيان مورد تاكيد قرار گرفته كه تركيه به رغم تمام گرايشات به فلسطين ابهامات رفتاري در اين زمينه داشته است. نمود عيني اين امر را در عملكردها و مواضع اين كشور در قبال اركان مقاومت ميتوان مشاهده كرد.
همكاري با غرب عليه سوريه، مشاركت در ناآراميهاي عراق، اتخاذ برخي مواضع غير ديپلماتيك در قبال ايران، مداخله در امور لبنان و برخي تحركات عليه حزب الله از جمله رفتارهاي تركيه است.
اين اقدامات شايد در ظاهر ارتباطي با مسئله فلسطين نداشته باشد اما چنانكه ذكر شد فلسطين با جبهه مقاومت است كه پايدار مانده و هراس صهيونيستها نيز از جبهه مقاومت ميباشد. اقدام عليه اركان مقاومت عملا خدمت به آمريكا و صهيونيستها كه مسلما دستاوردي براي فلسطين ندارد.
بر اين اساس تركيه براي آنكه بتواند صداقت خود در حمايت از فلسطين را به اثبات رساند بايد در كنار تعليق روابط با صهيونيستها، همگرايي با جبهه مقاومت را در پيش گيرد و در اولين گام نيز به اجراي طرحهاي غرب در سوريه پايان دهد چرا كه ادامه روند كنوني برابر با دلسرد شدن ملت فلسطين از تركيه خواهد بود كه نتيجه آن حذف آنكارا از اردوگاه حاميان فلسطين است كه لطمات جبران ناپذيري را براي سران تركيه در عرصه داخلي و جهاني به همراه خواهد داشت بويژه اينكه مردم تركيه بر اصل همگرايي با مقاومت تاكيد و با مخالفان آن مخالفت ميكنند.
مردم سالاري
«اين روزها چه چيزي شکسته است؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد:
سالهاي آخر جنگ و روزهاي موشک باران شهرها بود. غروب يکي از آن روزها که برق رفت و اعلام وضعيت قرمز شد، پدرم مرا فرستاد سرکوچه که شيشه چراغ گردسوز بخرم. رفتم و شيشه را به قيمت 8 تومان خريدم اما زماني که پدرم ميخواست آن را جا بيندازند، شيشه شکست و لازم شد تا دوباره بروم و شيشه ديگري بخرم، اما اين بار فروشنده قيمت آن را 9 تومان گفت. وقتي هم اعتراض کردم که همين چند دقيقه قبل شيشه را 8 تومان خريدهام، پاسخ داد: اين چيزها قيمتش ثانيهاي بالا ميرود!
اين خاطره از ده- دوازده سالگي هميشه در ذهنم بود و گاهي که ياد آن سالها ميافتادم، خدا را شکر ميکردم که ديگر آن شرايط نيست و اگر چه هنوز گراني و تورم، مردم را در تمام اين سالها آزار ميدهد اما وضعيت اقتصادي کشور مثل دوران جنگ چنان سخت و ويژه نيست که حتي شيشه چراغ گردسوز هم ثانيهاي گران شود. در آن روزگار بودجه مملکت صرف جنگ ميشد و به جايي رسيده بوديم که به قول بعضي از افراد«براي تهيه بند پوتين رزمندگان» هم ممکن بود به مشکل مالي برخورد کنيم.
چند روز پيش در بحبوحه وضعيت ناهنجار و عجيب افزايش قيمت ارز، يکبار ديگر اتفاقي افتاد که آن خاطره برايم زنده شد. گويي اين جمله که «تاريخ تکرار ميشود: بار نخست به شکل تراتژدي است و بار دوم به صورت کمدي» براي من به واقعيت پيوست. رفتم و از سوپري سر کوچهمان يک پاکت 900 گرمي شکر خريدم به قيمت 1500 تومان و يک ساعت بعد که دوباره رفتم تا يک پاکت ديگر بخرم، فروشنده قيمت را 1600 تومان اعلام کرد.
اين بار اما اعتراضي نکردم، همه تجربياتي که از نوجواني تا به حال اندوختهام مانع شد که بپرسم چرا در روزگاري که نفت را بالاي 100 دلار ميفروشيم و آنقدر وضعمان خوب است که هيات همراه احمدينژاد به نيويورک 85 تا 140 نفر(بنا به روايتهاي متفاوت) است بايد اين طور ثانيهاي قيمت اقلامي مثل شکر بالا برود؟! در واقع فروشنده خرده فروش که آخرين حلقه زنجير است چه کاره است و چقدر در اين گراني تاثير دارد که من اعتراضم را سر او خالي کنم؟!
اين وضع البته فقط براي من و درباره شکر شکل نگرفته است. اين روزها هر که را ميبيني از همين حرفها ميزند: دوستي که موعد تمديد اجاره خانهاش رسيده و صاحب خانه 60 درصد به اجاره افزوده است. خويشاوندي که دارد براي دخترش جهيزيه فراهم ميکند تعريف ميکند که فروشگاههاي لوازم خانگي يا کلا کرکره را پائين کشيده و تعطيل هستند يا تبديل به نمايشگاهي شدهاند که اجناسشان براي تماشا است نه فروش و اگر کسي هم چيزي را ميفروشد، به قيمتي ميفروشد که کسي نخرد!
منظورم اين است که وضعيت اقتصادي فعلي فقط واردکنندگان عمده و تجار و فعالان بازار ارز و سکه را درگير نکرده است بلکه اين اقشار متوسط و ضعيف جامعه هستند که دارند از برکت سوء مديريت مدعيان «آوردن پول نفت بر سر سفرهها» زير فشار گراني له ميشوند و حتي قدرت آخ گفتن هم ندارند! تصور کنيد کارمندي که ماهيانه 700 هزار تومان حقوق ميگيرد اگر همه حقوق و عيدي يک سال خود را جمع کند و يک ريال آن را هم خرج نکند باز هم سر سال نميتواند يک سوم 25 ميليون تومان که صاحبخانه طلب کرده، فراهم کرده و به عنوان اضافه رهن بدهد تا در همان آپارتماني که سال قبل رهن و اجاره کرده يکسال ديگر بماند!
پسري که در آستانه ازدواج است نميتواند با حقوق کامل يک سال خود براي همسرش يک سرويس معمولي طلا به قيمت هر گرم 130 هزار تومان بخرد! پدري که بازنشسته است نميتواند با حقوق يک سال خود چهار قلم کالاي اصلي جهيزيه دخترش را تهيه کند! کارگري که سالهاست ميوه و گوشت از سبد خريدش حذف شده بايد لبنيات را هم از سفرهاش جمع کند! و اين ميان اگر خداي ناکرده فردي از خانوادهاي متوسط بيمار شود، هزينهاي براي درمانش وجود ندارد!
در اين وضعيت چه انتظاري ميتوان از مردم داشت که دغدغه «پير شدن جمعيت» در سالهاي آينده را داشته باشند و بيشاز پيش بچهدار شوند؟ چه انتظاري ميتوان از جامعه داشت که کتاب و مطبوعات بخرند؟ و چرا بايد مردم گوش به نصايحي از اين دست بدهند که داراييهاي اندک خود را سکه و دلار و مايحتاج اضافي نخريد و به هيجان بازار دامن نزنيد؟ در حالي که همه چيز ثانيه به ثانيه گرانتر ميشود و پول مردم بيارزشتر؛ آن وقت مسوولان اقتصادي مملکت با طمانينه و آرامش اعلام ميکنند که بالاخره مقاومت بازار و اخلالگران ميشکند و تا ابد وضع چنين نميماند!
برادران گرامي، آنچه شکسته است آرامشي است که بايد در بازار باشد، آنچه شکسته است اعتمادي است که بايد به برنامههاي اقتصادي دولت باشد، آنچه شکسته است اميد به آينده قشر کم درآمد جامعه است. واقعا اگر شبيه وضعيتي که اين روزها در اقتصاد ايران شکل گرفته در کشور ديگري شکل ميگرفت، مسوولان اقتصادياش نه تنها استعفا ميدادند که از ناراحتي و شرم، خودکشي ميکردند، اما بنازم به اعتماد به نفس وصلابت بعضي مسوولان خودمان که همتشان صرف بگو مگو با هم و انداختن تقصيرها به گردن يکديگر است که هيچ دردي از مردم دعوا نميکند.
وظيفه ما اهالي رسانه اين نيست که بهبه و چهچه بگوئيم و بعد هم دولت محترم با وام خبرنگاري و جايزه فصلي تشويقمان کند. وظيفه ما بيان واقعيتهايي است که عرصه را بر مردم تنگ کرده است، حتي اگر به سياهنمايي و همکاري با دشمنان متهم شويم و خدا کند که گوشي براي شنيدن اين حرفها باقيمانده باشد و ذهني باور کند که سياهنمايي يعني چشم بستن بر واقعيتها و تعريف از خدماتي که وجود خارجي ندارد!
ملت ما
«ايرانهراسي بهانهاي براي فروش بيشتر تسليحات» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسن بهشتيپور است كه در آن ميخوانيد:
در ارتباط با مانور اخير 30 كشور در خليجفارس بايد به اين مسئله توجه داشت كه امريكاييها از پيش برنامهريزيها براي برگزاري اين مانور را انجام داده بودند. با وجود اينكه برخي كشورهاي عربي حوزه خليج فارس نيز در اين مانور شركت داشتند، اما هيچگونه برنامهاي از سوي اين كشورها جهت مانور اخير صورت نگرفته بود. برنامهريزي براي انجام اين مانور از سه ماه پيش اعلام شده بود، بنابراين نميتواند مستقيما به موضوع اخير اعتراض جهان عرب به امريكا مرتبط باشد. اما از سوي ديگر استقرار اين حجم از امكانات در خليج فارس، نشان ميدهد كه آنها پيام تحركات مردمي را جدي گرفتهاند. چرا كه آنها نيز شعلهور شدن احساسات مردمي عليه غرب را ميببينند.
اين مانور دريايي تازهترين اقدام امريكا براي گسترش حضور نظامي خود در منطقه خليجفارس به شمار ميرود. بدون شك اين مانور پيامي براي ايران نيز به همراه داشت. مقامات نيروي دريايي امريكا تاكيد دارند كه اين مانور مينروبي عليه كشوري خاص يا پاسخي به تهديد ايران براي بستن تنگه هرمز نيست. اما بايد توجه داشت كه امريكاييها اين مانور را با هدف ايرانهراسي و نشان دادن پيامي روشن به ايران انجام دادند. در واقع هدف اصلي از برگزاري اين مانور اين امر بود كه خود را عليه ايران متحد نشان دهند.
اما امريكا همانگونه كه در سالهاي اخير نيز با بهانه قرار دادن دستيابي جمهوري اسلامي ايران به دانش و فناوري صلحآميز هستهاي تلاش كردند بحث «ايرانهراسي» را به عاملي براي امنيتي جلوه دادن فضاي منطقه و بسترسازي براي فروش سلاحهاي خود تبديل نمايند، اينبار نيز بر همان اهداف سابق بودند. امريكا و مجموعه كشورهاي غربي همپيمان ميخواهند تا با القاي پروژه ايرانهراسي در منطقه، هراس و تنش ايجاد كند و سلاحهاي از رده خارج خود را به فروش رساند.
مقامات واشنگتن براي جلوگيري از ورشكستگي كارخانههاي توليد سلاح در امريكا، دست به تشديد تنش در منطقه استراتژيك خاورميانه و خليج فارس ميزنند. شاهد اين مثال اين است كه كشورهاي حاشيه خليجفارس طي 3 سال گذشته حدود 30 ميليارد دلار با امريكا قرارداد تسليحاتي بستهاند. گزارشي كه حدود دو ماه پيش از سوي كنگره ارائه شد را نيز ميتوان شاهد ديگري بر اين امر دانست. كنگره امريكا در گزارشي به افزايش چند برابري فروش سلاحها و تجهيزات امريكايي نسبت به سال گذشته اعتراف كرد.
در اين گزارش آمده است كه در سال۲۰۱۱ فروش اسلحه به كشورهاي ديگر ۶۶ ميليارد بود در حالي كه در سال۲۰۱۲ اين ميزان به ۸۵ ميليارد دلار رسيده است. كنگره امريكا در ادامه، اين افزايش فروش تجهيزات نظامي را ترس كشورهاي منطقه خاورميانه از ايران دانسته و گفته است كه بيشترين خريد تجهيزات نظامي از سوي عربستان سعودي و امارات صورت گرفته است. اين در حالي است كه جمهوري اسلامي ايران اعلام كرد، كه دكترين نظامياش دفاعي و بازدارنده بوده و رويكرد آن صلح و دوستي است.
ميتوان اينگونه نيز برداشت كرد كه آنها با اين مانور قصد داشتند به ايران هشدار دهند كه اگر قصد بستن تنگه هرمز را دارد، بايد بداند جامعه بينالمللي در مقابل تهديدهاي ايران متحد است. آنها با اين مانور قصد داشتند تا اعلام كنند كه در كنار كشورهاي منطقه حضور دارند و آنها را در هيچ مقطعي تنها نخواهند گذاشت و حضورشان هم جدي است.
ابتكار
«به نام ايران به کام اردوغان» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم حسن فاتحي است كه در آن ميخوانيد:
آقاي خالد مشعل درچهارمين نشست کنگره عدالت وتوسعه درترکيه، درسخناني عنوان کردند که" اردوغان نه تنها رهبرترکيه بلکه رهبرجهان اسلام نيز هستند".
ايشان در عبارتي اردوغان رامدل موفق مديريت اسلامي ميانه رو معرفي وافزودند که” خدا مقام تورابالاتر برد توعزيزي و..... ".
زمانيکه به سياست مديريتي طيف دوستان داخلي خودمان نقد مينويسيم که بجاي هزينه براي ديگران مشکلات کلان داخلي را دريابيد واگرهم ميخواهيد هزينه کنيد، لااقل کاري کنيد که که کاسه داغتر از آش نشويم، متاسفانه همين دوستان بدون توجه به هدف ونيت اصلي منتقدين که بجز اصلاح، چيز ديگري نيست، باچشمان بسته آنهارا مستحق برچسبهاي غيراخلاقي مينمايند تا حرف ومنطق درستي شنيده نشود.
يکي ازشخصيتهاي که ما بسيار برايش هزينه کرديم همين خالد مشعل ميباشد که ازجانب حماس سخن ميگويد ونمايندگي ميکند.
وقتي حوادث سوريه درراستاي خيزشهاي مردمي منطقه شکل گرفت، همين آقاي خالد مشعل بادرک واقعيتها وشناخت به مباني اسلامي، بلافاصله صف خودرا از نظام حاکم سوريه جدانمود ودرنهايت حتي دربرابر نظام حاکم سوريه موضع گيري نمود.
ولي دراين وسط ما مانديم، با ادعاي دوستان فرضي که فراوان براي دوام آنها هزينه کرده بوديم ولي متاسفانه ميوه اش را اردوغان ميچيند.
آيا روزي نيز قابل تصورخواهد بود که دوستان لبناني ما زمانيکه پاي منافع خودشان به ميان آمد، موضعي شبيه خالد مشعل بگيرند؟
هرچند قبول چنين فرضيه وتحليلي سخت است ولي درعالم سياست امروزي، هيچ رويدادي خارج از تصورنيز نميتواند باشد، چراکه ديدگاه سنتي ما به مباني سياسي ازيک طرف و چرخش منافع ملتها ازطرفي ديگر، هيچ وقت نتوانسته تصميم گيران مارا با واقعيتهاي ميداني آشنا نموده باشد. آنها هميشه ايام حرف وتکيه کلام خويش را باخود داشتهاند ولو اينکه درعمل نتيجه عکس گرفته باشند.
اگر خالد مشعل باورش اين است که اردوغان رهبرجهان اسلام است وشايستگي اين مسئوليت را دارد، درآنصورت حاصل زحمات وهزينههاي چندساله ما به کدام سمت وسويي درحرکت خواهدبود؟
آيا رفتارسياسي شخصيتهاي چون خالد مشعل، دليلي بر عدم پذيرش الگوي مديريت اسلامي ما ازطرف آنها نميباشد؟ اگر چنين است، چرا مابايد درحاليکه بحران ارز ومشکلات اقتصادي درکشور غوغا ميکند، همچنان درکنار نظامهاي اقتدارگرا قرار گرفته باشيم؟
آرمان
«وحدت ملی؛ به سوی تکثر یا...؟» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم مصطفی درایتی است كه در آن ميخوانيد:
چند صباحی است که بحثی در محافل سیاسی داغ شده است. موضوعی که این روزها به زبانهای مختلف روی آن تاکید و در واقع به عنوان راهکاری برای برونرفت از وضع کنونی برشمرده میشود، مساله لزوم وحدت است. البته بیتردید از وحدت نیز در ادبیات سیاسی تعابیر مختلفی وجود دارد.
اصولگرایان و اصلاحطلبان شاید درباره لزوم آن با هم اتحاد داشته باشند، اما آیا وحدت اصولگرایانه با وحدت اصلاحطلبانه با هم فرق دارند؟ تعبیری که من از وحدت دارم، انسجام داخلی و برقرار شدن یک رابطه معقول بین مردم و مسئولان است. این یقینا تنها راه برونرفت است.
وحدت در نگاه من به معنای این نیست که نظرها با هم مساوی شود یا همه یکجور فکر کنند، بلکه بیشتر به این معناست که همهکس احساس کنند به تناسب ظرفیت و تواناییهایشان مورد توجه قرار میگیرند و ایفای نقش میکنند. هر طرفی تحمل جریان مقابل را داشته باشد و در یک رقابت معقول و منطقی بتوانند نقش منطقی خود را داشته باشند. این یک قاعده است که حذف کردن، هم به گروه دیگر و هم به خودش لطمه خواهد زد.
اگر وحدت اینطور تعبیر شود که بیایید مثل ما شوید، تجربه نشان داده که این موضوع نمیتواند چندان موفق باشد. تاکنون به نتیجه نرسیده و به نظرم هیچ وقت هم به نتیجه نخواهد رسید. مشکل این است تنها در شرایط خاص بحث وحدت را مطرح میکنیم. بحث وحدت شکل همکاری و همگرایی ندارد، بلکه دستاویزی برای خروج ما از وضع موجود است.
اصولگرایان این نظر را به معنای واقعی به مرحله اجرا درآوردهاند. آنها تاکنون در مراحل مختلف از حذف رقیب خود خوشحال شدهاند و این نوعی بدگمانی در محتوای وحدت مورد نظر آنها ایجاد میکند. به هر تقدیر به نظرم اعتقاد به حذف رقیب، موجب مرگ جریان سیاسی قائل به این دیدگاه است. این مشکل حتی تنها منحصر به آنها نیست و دایره آن به سایر حوزهها نیز مرتبط میشود. طبیعی است طرح مساله وحدتملی زمانی در عرصه عمومی تاثیر جدی در ایجاد همگرایی خواهد داشت که جامعه احساس نکند این موضوع به خاطر در بنبست قرار گرفتن یک جریان سیاسی است.
وحدت سیاسی در صورتی شکل منطقی میگیرد که ما برنامهای برای بها دادن به گروههای گوناگون داشته باشیم. در غیر این صورت، برداشت مردم چیز دیگری خواهد بود. فراموش نکنیم موضوع وحدت ملی باید اولین تاثیرش را روی جامعه بگذارد و گامهای بعدی پس از فراهم شدن روحیه اطمینان و وحدت بین مردم مهیا میشود.
دنياي اقتصاد
«ماليات خاموش» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مرتضی کاظمی است كه در آن ميخوانيد:
حجم کل نقدینگی اقتصاد ایران، در پايان سال 1390، در حدود 352 هزار ميليارد تومان بوده و با توجه به آمار بانک مرکزی در مورد حجم نقدینگی 374 هزار میلیارد تومانی در پایان خردادماه 91، میتوان گفت نرخ رشد نقدینگی در سه ماه نخست امسال، ۲۵/۶ درصد بوده است.
در غیاب ارائه آمار جدیدتر در مورد حجم نقدینگی از سوی بانک مرکزی، با فرض استمرار نرخ رشد مربوط به سهماه نخست امسال در سه ماه دوم، میتوان تخمین زد که حجم نقدینگی در پایان شهریور به 397 هزار میلیارد تومان رسیده باشد و در صورت استمرار همین نرخ رشد نقدینگی در مهرماه، با محاسبهای ساده میتوان نشان داد که احتمالا در پایان هفته جاری، شاهد تجاوز حجم نقدینگی کشور از مرز 400 هزار میلیارد تومان خواهیم بود.
حجم نقدینگی از فروردین 83 تا فروردین سال جاری بیش از هفت برابر شده و از 51 هزار میلیارد تومان به بیش از 357 هزار میلیارد تومان رسیده است. براساس آمار ارائه شده توسط بانك مركزي، ميزان نقدينگي در پایان خردادماه امسال، بنا به اعلام بانک مرکزی، از مرز 374 هزار ميليارد تومان گذشته است.
مقايسه اين آمار با حجم نقدينگي تا پایان بهار سال گذشته حاكي از رشد 72 هزار ميليارد توماني نقدينگي (معادل ۸/۲۳ درصد) طي یک سال می باشد. در حالی که رشد اقتصادی ظرف این سالها رضایتبخش نبوده است، آمار رشد نقدینگی حاکی از نرخ تورمی ناخوشایند است. اقتصاددانان معتقدند در شرایط فعلی، رشد نقدینگی مهمترین عامل افزایش تورم است. اگر میزان نقدینگی بیش از حد نیاز باشد منجر به بالارفتن سطح عمومی قیمتها و دشواریهای ناشی از آن خواهد شد. در ادبيات اقتصادي و پولي، كمتر مطالعهاي است كه منكر رابطه نقدينگي و تورم باشد.
البته اين رابطه گاهي شدت یا ضعف پیدا میکند؛ اما به طور كلي، افزايش نقدينگي يا به مفهوم خاص آن، افزايش پایه پولی از طریق چاپ پول، مهم ترين عامل افزايش تورم است. اقتصاددانان معتقدند اين قاعده علمي در كشور ما نيز صدق ميكند. شاید عوامل دیگری بتوانند اين رابطه را تضعيف كنند، اما باید خاطرنشان کرد که نقدينگي آثار خود را بر جاي خواهد گذاشت. مسوولان و سیاستگذاران نیز بارها به تاثیرات مخرب این پدیده اشاره کردهاند.
برای مثال یکی از مسوولان طراز اول کشور اخیرا خاطرنشان کرده که «... تردیدی نیست بخشی از این مشکلات به تحریمها برمیگردد؛ ولی مقدار زیادی از مشکلات موجود به رشد بیسابقه نقدینگی مربوط است.... زمانی که بخشهای تولیدی کشور فعال نباشد نقدینگی موجود در جامعه به سمت بازارهای کاذب میرود و در آن بازارها اختلال ایجاد میکند.
در شرایط کنونی راهکارهای لازم برای سوق دادن نقدینگی به سمت تولید مشخص است و ضرورت آماده کردن بسترهای آن بیش از پیش احساس میشود.»
به نظر میرسد تصمیمسازانها غالبا مهمترين ابزار و راهكار كنترل نقدينگي و در نتیجه تورم را شناسایی کردهاند: اگر دولت، كسري بودجه خود را كاهش دهد پايه پولي و در نتیجه نقدينگي نيز كاهش خواهد يافت. به همین دلیل سیاست تامین مالی کسری بودجه از طریق انتشار پول، سیاستی است که دائما مورد نکوهش و انتقاد است.
نتیجه اینکه سادهانگاری است اگر تصور شود که سیاستگذاران کشور نسبت به این حقیقت بیاطلاع هستند. با توجه به این نکته، چگونه است که سیاستگذاران و اقتصاددانان به تاثیر نقدینگی مهار گسیخته واقف هستند، ولی راه درست گم شده است؟ آیا میتوان گفت دلیل این تناقض، بیانضباطی مالی دولت است؟
اگر بار سنگین وعدهها و تعهدات مالی ارائهشده توسط مسوولان، بر دوش دولتی سنگینی کند و آن دولت حاضر نباشد هزینههایش را کاهش دهد یا به عبارت دیگر از وعدههای خود عقبنشینی نکند، چه بسا به منظور برآوردن این وعدهها، منابع مالی خود را از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین کند. در کشورهای نفتخیز این امکان نیز وجود دارد که دولت، منابع نفتی را به بانک مرکزی بفروشد. در چنین حالتی پس از چاپ پول توسط بانک مرکزی، پایه پولی کشور افزایش مییابد. از این طریق نقدینگی افزایش می یابد در حالی که رشد اقتصادی به سرعت رشد نقدینگی نبوده است.
اقتصاددانان، اصطلاح هوشمندانه ای را به عنوان مفهومی مترادف با مفهوم مذکور در نظر گرفتهاند: مالیات تورمی. وقتی دولتها به منظور غلبه بر کسری بودجه اقدام به انتشار پول ميكنند، اين اقدام منجر به افزايش تورم شده و باعث ميشود قدرت خريد مردم كمتر شود. به اين ترتيب مردمی که قرار بوده پول بيشتری برای عوارض و ماليات بدهند آن را در جای خود نمیدهند و در عوض از طريق کاهش قدرت خريد پولشان اين موضوع را جبران میکنند. «ماليات خاموش» (silent tax) يا «ماليات پنهان» (hidden tax) از دیگر اصطلاحات مترادفی است که برای این مفهوم پیشنهاد شده است.
نتیجه اینکه حتی اگر دولتی نیت خیر داشته باشد متاسفانه نتیجه بیانضباطی مالی چیزی جز ضرر زدن به اقتصاد و در واقع ضرر زدن به مردم نخواهد بود.
گسترش صنعت
«یک تیر و دو نشان» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حمید صافدل است كه در آن ميخوانيد:
در جامعه امروز افزایش حجم تولید، متنوع شدن محصولات، پدیدار شدن رقبای تازه، افزایش واردات و تغییرات سبک زندگی مصرفکننده، چهره فروشگاهها را متحول کرده و دنیای متفاوتی از فروش را پیش روی تولیدکنندگان قرار داده است.
در این فضا ارتقای صنعت بستهبندی از الزامات توسعه صنعتی کشورها محسوب میشود، چراکه توجه به این مهم نه تنها منجر به حضور در بازارهای مختلف جهان خواهد شد بلکه شکوفایی تولید را به دلیل افزایش تقاضا در پی خواهد داشت.
در باب اهمیت بستهبندی در جذب مشتری همین بس که در این دهه، ورود محصولات جدید به بازار بیش از دو برابر تعدادی است که دهه گذشته به بازار معرفی شدهاند.
بدیهی است در چنین شرایطی بستهبندی نخستین چیزی است که خریداران و مصرفکنندگان در بازار رقابتی امروز میبینند و به این دلیل است که ساختار و فرم بستهبندی، کلید اصلی تمایز محصولات در آینده نزدیک به شمار میآید.
اگرچه امروزه محققان بازاریابی، با قرار دادن بستهبندی در گستره بازاریابی، بیش از پیش به اهمیت و نقش بستهبندی واقف هستند...
اما تاکنون رویکرد جامع و کاملی به صورت قانونمند و ساماندهی شده درخصوص چگونگی تصمیمگیری برای بستهبندی صورت نگرفته است. از این روست که برای گسترش آگاهی و دانش در مورد ابعاد و زوایای مختلف بستهبندی یک محصول و نقش آن در ایجاد حس مثبت و رضایت در مصرفکننده، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
البته مزیت توجه به بستهبندی برای جذب مشتری در بازارهای داخلی، خارجی و رشد صادرات غیرنفتی ختم نمیشود، چراکه بین این صنعت و سایر صنایع رابطه متقابلی وجود دارد که توجه به آن به طور قطع به رونق تولید داخلی نیز منجر خواهد شد. به عبارت دیگر با توجه به اهمیت این صنعت به جرات میتوان گفت که صنعت بستهبندی یکی از حلقههای گمشده توسعه و رشد تجارت در ایران است که آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است گرچه در سالهای اخیر از رشد خوبی برخوردار بوده است، اما تا وضع مطلوب هنوز فاصله بسیار داریم.
به عنوان نمونه در حالی بستهبندی یک فرصت استثنایی در عرصه تولید و تجارت بهشمار میآید که به دلیل نبود توجه کافی به آن برخی از محصولات ایرانی با نام کشورهای دیگر عرضه میشود. چنانکه هم اکنون عسل یا زعفران تولید ایران به صورت فله به سایر کشورها صادر میشود. این در حالی است که ترکیه محصول عسل و اسپانیا زعفران ایران را به صورت فله خریداری کرده و با بستهبندی مناسب و قیمت زیاد، در اختیار بازار جهانی قرار میدهد.
در مجموع باید تاکید کرد که در تفکر بازارگرا به جای تولیدگرا، بستهبندی بهینه رمز موفقیت برای نفوذ و ماندگاری در بازار رقابتی خارجی، بستهبندی بهینه است؛ بر همین اساس، بنگاهی که نتواند در بازار داخلی سهم رو به رشدی داشته باشد، امکان ندارد بتواند در بازارهای صادراتی موفقیتی ماندگار کسب کند.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.