گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۹ 06 June 2012
کد خبر: ۲۴۹۳۸۴
| ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۹ 06 June 2012
| كيهان
«خلع سلاح غرب در خاورميانه» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
تحولات امنيتي سه دهه اخير منطقه خاورميانه، استراتژيهاي كلان نظامي امنيتي را دستخوش تغييرات عمده كرده است اين تغييرات ابتدا توسط شوروي- سابق- به رسميت شناخته شد و حدود يك دهه پس از آن، در غرب نيز مورد پذيرش قرار گرفت. اما اين تحولات آنقدر مهم است كه نظريه پردازان برجسته روابط بين الملل از آن به «انقلاب» در حوزه نظامي- امنيتي تعبير كردهاند. كانون تعيين كننده اين تغيير بزرگ خاورميانه است.
سيطره بر افغانستان از نظر اتحاد جماهير شوروي- سابق- آسانتر از آن به حساب ميآمد كه فرماندهان نظامي در آن كمترين ترديدي به خود راه داده باشند ظاهراً هم همه چيز آماده بود يك دولت كمونيستي وابسته در كابل- دولت ببرك كارمل- وجود ارتشي كار آزموده در شوروي رعب ناشي از سيطره ارتش سرخ و فقر و پراكندگي مردم افغان اين تصور كه سيطره بر افغانستان با كمترين هزينه و بيشترين فايده همراه است را دامن ميزد.
اما كمي بعد، اين تصور كاملا بهم ريخت و اشغال نظامي بيش از افغان ها، ارتش سرخ را زمين گير كرد. در نهايت ارتش سرخ 10 سال بعد بطور رسمي شكست از مردم افغانستان را پذيرفت و اين كشور را ترك كرد تجربه شكست خواركننده از مردم فقير افغانستان، فرماندهان ارتش شوروي- و كمي بعد روسيه- را واداشت كه استراتژي نظامي خود را بازنويسي كنند از اين رو در آكادميهاي علوم نظامي شوروي سابق و روسيه واژه «انقلاب نظامي فني» راه يافت. پايه اين نظريه برخلاف ظاهر اين بود كه نيروي نظامي قادر به تغيير نگرش مردم و تبديل آنان به «هوادار» نيست و از اين رو ارتش بايد از واحد «تعيين كننده» و «تغييردهنده» به واحد «كمك كننده» تبديل شود.
وقايع لبنان در سالهاي 1361 تا 1379- يعني فاصله اشغال تا آزادي- و سپس شكست برنامه نظامي آمريكا در افغانستان - 1379- و عراق- 1381- هم سبب تغيير نگرش ناتو و آمريكا به جنگ شد و از اين رو در آكادميهاي علوم نظامي آنان از واژه «انقلاب در امور نظامي» سخن به ميان آمد. يكي از اين آكادميها «انديشكده شوراي آتلانتيك» است كه در مقالهاي به قلم «هارلان اولمان» الزاماً سطح اين انقلاب جديد در مسايل نظامي- امنيتي را «انديشه و تفكرات استراتژيك» اعلام ميكند. بنابراين كاملا واضح است كه ارتشهاي كلاسيك غرب كه سرنوشت جنگهاي جهاني اول و دوم را تعيين كردند، عليرغم آنكه در فاصله سالهاي پس از جنگ دوم يعني از 1323 ش تا امروز علي الدوام بر تعداد و كيفيت نفرات و تجهيزات آنان افزوده شده است نتوانستهاند سرنوشت جنگها را در خاورميانه در طول دهههاي 1360 تا 1390تعيين كنند و حتي ناچار شدهاند شكست را پذيرفته و به فكر انقلاب در امور نظامي بيفتند.
پيش از اين «راپرت اسميت» كه يك ژنرال كاركشته انگليسي است در مواجهه با مردم خاورميانه از مفهوم «شوك و رعب» استفاده كرد و منظور او «تاثير و نفوذ در اراده و جهت گيري دشمن و كنترل اين دو» بود براساس نظريه اسميت- كه به نظريه استفاده از زور موسوم گرديد- بايد در چهار محور تحول عمده صورت گيرد تا اراده و جهت گيري دشمن به كنترل درآيد: تجديدنظر در روش كنترل محيط، سرعت عمل نيروها در تحقق هدف، دستيابي نيروها به دانش تقريباً بي نقص و زيركي نيروهاي عمل كننده. اگر لفاظيهاي اين نظريه را كنار بزنيم درمي يابيم كه ناتو و ارتشهاي غربي كه در جريان جنگ جهاني دوم توانسته بودند، به سادگي محيط آلمان، ژاپن و... را به كنترل خود درآورند، حالا قادر به كنترل محيط خاورميانه نيستند، حركت نيروهاي غرب در خاورميانه با كندي پيش ميرود، اطلاعات نيروهاي عمل كننده از محيط خاورميانه و مختصات آن و فرماندهان عمل كننده غرب در مقايسه با نيروهاي خاورميانه- سپاه، حزب الله و... - از زيركي لازم برخوردار نيستند.
در واقع تجربه شكست مستقيم غرب از افغانستان، شكست از عراق، شكست از لبنان و شكست غيرمستقيم آنان در نبرد با حوثيهاي يمن، فلسطينيها و... و نيز تجربه شكست سياست «شوك و رعب» كه بارها عليه ايران، سوريه، حزب الله لبنان و... به كار گرفته شده، به غرب فهمانده است كه با نيروي نظامي كلاسيك نميتوان در حمله عليه همه يا بخشي يا حتي يكي از كشورهاي خاورميانه، به پيروزي رسيد و زمان آن فرا رسيده است كه در استراتژي نظامي غرب يك انقلاب تمام عيار بخصوص در حوزه تفكر استراتژيك صورت گيرد. اين موضوعي است كه غرب به آن رسيده است. جالب اين است كه درباره غيرخاورميانه، غرب بر همان روش كلاسيك- مقابله ارتش با كشور حريف- تاكيد ميكند از جمله همين انديشكده شوراي آتلانتيك در بررسي خود ميگويد ارتشهاي غربي با الحاق بهم ميتوانند سيطره خود بر كره، هند و پاكستان را تضمين نمايند.
البته تغيير عمده- و انقلاب به تعبير رايج آن- در حوزه نظامي و بخصوص در تفكر استراتژيك كار سادهاي نيست كما اينكه همه كساني كه در غرب از اين انقلاب حرف زدهاند دست آخر به ناچار از خود پرسيدهاند كه: «چگونه ميتوانيم ملتها را به اين نتيجه برسانيم كه از ما بترسند و چه كسي قادر است چنين روندي را رهبري كند». مشكل عمده در اين استراتژي اين است كه روندهاي امنيتي آينده را باورها و عزم مردم در ايستادگي در برابر قدرت نظامي شكل ميدهند و غرب هيچ كنترلي بر اين دو حوزه ندارد.
به عنوان مثال وقتي اعلام ميشود كه آلمان يك زيردريايي با قابليت شليك بمب هستهاي به رژيم صهيونيستي داده است اين بايد حزب الله لبنان و ايران را بترساند اما وقتي نميترسند اين زيردريايي به چه دردي ميخورد. كما اينكه وقتي هواپيماي اف29 رژيم صهيونيستي در جريان جنگ 33 روزه بر فراز آسمان لبنان قرارگرفت و قادر بود بمبهاي پنج تني را به نقطهاي معين شليك كند و اين شليك را هم انجام ميداد ولي به جاي آنكه حزب الله را بترساند بر تعداد موشكهاي شليك شده حزب الله به سمت رژيم صهيونيستي ميافزود، پس نظاميان اسرائيلي حق داشتند كه بپرسند «اين هواپيما چه خاصيتي دارد و چه كمكي به تل آويو ميكند.»
اين رژيم در فاصله جنگ ژوئن 1967 تا جنگ 1982 لبنان، اعراب را از قدرت برتر نظامي خود ميترساند و اين ترساندن بدون آنكه عمل شود، دولتهاي وابسته عرب را در لاك خود فرو ميبرد حالا اين نيروي هوايي كه قدرتمندتر از ژوئن 67 است، نميتواند جنگ را به نفع رژيم صهيونيستي به پايان ببرد. كما اينكه ارتش آمريكا نتوانست در عراق نتيجه را به نفع آمريكا رقم بزند و عمليات ناتو در ليبي-2011- به سيطره غرب بر ليبي كمك نكرد با اين وصف غرب بايد بپذيرد و براساس اظهارات و رفتار آنان، تا حد زيادي پذيرفته است كه ارتش نميتواند معادله را تغيير بدهد اين در حالي است كه براساس تعريف كلاسيك غرب، ارتش متحدين ركن قدرت غرب در مواجهه با رقباست و آمريكا 60 سال است كه نان سخن گفتن «ارتش برتر» خود و اقدام آن را خورده و نظاميان آمريكا مدعي اند كه قدرت آنان بلوك شرق را از ميان برداشته است. در واقع اگر اين نكته را خوب بكاويم درمي يابيم كه غرب در مواجهه با خاورميانه «خلع سلاح» شده است.
سه روز پيش رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيانات خود در حرم مطهر حضرت امام خميني-ره- از راز شكست غرب در مواجهه با مسلمانان خاورميانه پرده برداشته و فرمودند:
«در منطق قرآن، عزت واقعي و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسي است كه در جبهه خدايي قرار ميگيرد... پس در منطق قرآن، عزت را بايد از خداوند طلب كرد. وقتي كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه ميشود مثل يك حصار عمل ميكند مثل يك باروي مستحكم عمل ميكند. نفوذ در او و نابود كردن او براي دشمنان دشوار ميشود.»
خراسان
«استراتژي آمريکا براي مذاکرات هستهاي و رويکرد ايران» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيدحميد حسيني است كه در آن ميخوانيد:
ايران و ۱+۵ حدود ۲ هفته ديگر در مسکو دور ديگري از مذاکرات را برگزار خواهند کرد. آيا نشست مسکو به نتيجهاي در خور براي حل و فصل موضوع هستهاي ايران خواهد رسيد يا اين که انتظارها از اين نشست نيز همچون مذاکرات بغداد بيش از اندازه خواهد بود؟
براي دريافت تصويري روشن تر از چشم انداز اين مذاکرات بدون شک شناخت و تحليل رفتار يک بازيگر و متغير تأثيرگذار اين مذاکرات يعني آمريکا ضروري است آيا به واقع واشنگتن انگيزهاي براي حل و فصل موضوع هستهاي ايران دارد يا خير؟ پاسخ به اين سوال ميتواند چشم انداز هر گونه مذاکرهاي در مورد مسئله هستهاي را تا حد زيادي مشخص کند.
اوباما با روي کار آمدن در کاخ سفيد رويکردي که در دولت بوش درباره ايران دنبال ميشد را با تغييراتي ادامه داد، استفاده هدفمند از چند جانبه گرايي و نهادهاي بين المللي براي اعمال فشار بيشتر بر ايران را شايد بتوان تغيير جدي سياست کاخ سفيد در قبال ايران در دوره اوباما به نسبت دوره بوش دانست چند جانبه گرايي که البته به رغم موفقيتهايي که داشته چالشهاي جدي را با روي کار آمدن پوتين و اولاند در روسيه و فرانسه به عنوان ۲ ضلع از ۶ ضلعي مذاکره با ايران در برابر خود ميبيند کما اين که چين نيز همواره موضعي به تبعيت از روسها در اين موضوع داشته است.
نشست بغداد برخلاف انتظارها و بر اساس گزارشهاي منتشر شده با سرسختي و کارشکني آمريکا بدون نتيجه چشم گيري پايان يافت. بر اساس آن چه در محافل رسانهاي جهاني منتشر شده، ساير کشورهاي اروپايي تمايل داشتند تا در مذاکرات بغداد مسئله عقب انداختن تحريمهاي نفتي ايران توسط اتحاديه اروپا را مورد بررسي قرار دهند و حتي برخي از محافل آمريکايي از انعطافهايي در موضع آمريکا سخن به ميان آورده بودند اما آن چه در نشست بغداد اتفاق افتاد خلاف اين تصور را نشان داد به زعم بسياري از تحليل گران آمريکا در مرحله فعلي به دنبال هيچ گونه توافق مبنايي با ايران درباره حل و فصل مسئله هستهاي نيست.
بر اين اساس آمريکاييها در مرحله فعلي ضمن اميد داشتن به تأثيرگذاري تحريمها عليه ايران سعي دارند با ورود به مذاکرات و صِرف مذاکره به چند هدف دست پيدا کنند ابتدا جلوگيري از هر گونه تنش جدي در فضاي سياست خارجي اين کشور تا برگزاري انتخابات رياست جمهوري در آذرماه همچنين نشان دادن چهرهاي منطقي از ديپلماسي اين کشور در قبال ايران به رأي دهندگان آمريکايي با اتخاذ رويکرد مذاکره و نه جنگ در اين برهه مدنظر تيم انتخاباتي اوباما است. مناظرههاي اوليه ميان چهرههاي جمهوري خواه نشان داد که مسئله هستهاي ايران يکي از موضوعات کليدي در رقابت کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري آمريکا در عرصه سياست خارجي و همچنين فضاي افکار عمومي اين کشور است.
دولتمردان کاخ سفيد به خوبي ميدانند که هر گونه تنش جدي از جمله بروز درگيري در منطقه حساس تنگه هرمز و اختلال در صادرات نفت ميتواند فشار سنگيني را بر اقتصاد بحران زده آمريکا و به تبع آن بر رأي دهندگان آمريکايي وارد کند اگر چه اوباما نسبت به ميت رامني رقيب جمهوري خواه خود به طور نسبي وضعيت بهتري دارد اما هيچ کس خاطره رأي نياوردن جورج بوش پدر به رغم پيروزي در جنگ اول خليج فارس را به واسطه اوضاع اقتصادي نابه سامان فراموش نکرده است دولت اوباما با ورود به مذاکره در عين خط و نشان کشيدن براي ايران همچنين سعي ميکند رفتار برخي متحدان منطقهاي خود از جمله کشورهاي عربي و اسرائيل را نيز در اين مقطع براي جلوگيري از هر گونه تنش و برخورد تعديل کند.
سفر وندي شرمن مذاکره کننده ارشد آمريکايي به اسرائيل ساعاتي پس از پايان نشست بغداد به خوبي نشان دهنده اين موضوع است که اوباما براي هر گونه توافقي با ايران بايد ملاحظات طيفهاي مختلف داخلي (کنگره) و خارجي (اسرائيل و اعراب) را مدنظر داشته باشد. ملاحظاتي که به نظر ميرسد در برهه کنوني اميد به هر گونه رسيدن به توافق و حل و فصل موضوع را بسيار کم رنگ ميکند. دولت اوباما اکنون سعي دارد تعادلي را ميان اين موضوعات و ادامه مذاکرات با ايران در قالب گروه ۱+۵ برقرار کند تعادلي شکننده که هدف آن خريدن زمان، حداقل تا انتخابات رياست جمهوري اين کشور و انتظار براي تعديل رفتار ايران در مقابل فشار تحريمها ميباشد. با اين الگوي رفتاري نميتوان انتظار زيادي از مذاکرات مسکو داشت هر چند ممکن است آمريکا در اين روند به توافقهاي جزئي و نه جدي با ايران براي پايدار ماندن مسير مذاکره تن بدهد.
با اين ملاحظات به نظر ميرسد ايران بايد ضمن سرعت بخشيدن به حجم غني سازي ۲۰ درصد و حتي گسترش فعاليتهاي تحقيق و توسعه (R&D) در حوزه غني سازي و همچنين اتخاذ رويکردي فعال در تماس ديپلماتيک با اضلاعي از گروه ۱+۵ به دنبال رسيدن به مداليتهاي در نشست مسکو باشد که بر اساس آن آغاز و پايان مذاکرات به طور مشخص تعيين شده باشد. در غير اين صورت نشست مسکو نيز همچون بغداد ديداري براي تعيين زمان ديدار بعدي خواهد بود.
جمهوري اسلامي
«اوباما نيازمند مداخله نظامي در سوريه» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
سوريه اين روزها به صحنه جديدي براي افشاي چهره دوگانه غرب به ويژه دولت آمريكا تبديل شده است. طرح 6 مادهاي كوفي عنان براي حل بحران سوريه كه يك راهحل بينالمللي و پيشنهاد شده توسط نماينده سازمان ملل و تصويب شده توسط اين نهاد جهاني بود، با مخالفت عملي آمريكا، فرانسه، انگليس و دولتهاي ارتجاعي عرب مواجه شد و با كارشكنيهاي آنها به نتيجه نرسيد. بخش شورشي مخالفان دولت سوريه با دريافت كمكهاي تسليحاتي و مالي فراوان از غرب و ارتجاع عرب، بارها آتشبس برقرار شده از طريق طرح كوفي عنان را نقض كرد تا اين طرح را عملاً با شكست مواجه كند. كشتار "حوله" در حومه حمص يكي از اين توطئههاست كه با هدف متهم كردن دولت سوريه ترتيب داده شد تا رسانههاي غربي و صهيونيستي زمينه را در افكار عمومي براي حمله نظامي به سوريه و يكسره كردن كار بشار اسد فراهم نمايند و آمريكا و دولتهاي اروپائي بهانههاي بيشتري براي رسيدن به هدف خود داشته باشند.
يك فعال سياسي كه مطالعاتي در زمينه بحران سوريه دارد در مورد كشتار حوله تحليل روشني ارائه كرده است. سارا فلوندر، از فعالان مركز بينالمللي در گفتگو با شبكه "راشاتودي" گفت: "آمريكا و ناتو در تلاش براي به راهانداختن جنگ داخلي در سوريه هستند و هر اقدامي را براي بيثباتسازي اين كشور انجام ميدهند كه از جمله آنها ارسال سلاح و تجهيزات جنگي براي گروههاي معارض و تروريستهاست. " وي افزود: "كشتار حوله يك نمونه آشكار از همين قبيل اقدامات آمريكا و ناتو ميباشد. اين، صحنهسازي توطئهآميزي است كه آمريكا با انجام آن تلاش ميكند تحت عنوان اقدامات بشردوستانه، مداخله خود در سوريه را توجيه كند. آمريكا ابتدا با مسلح كردن گروههاي تروريست و اعزام آنها به سوريه سعي ميكند اوضاع اين كشور را ناآرام كند و سپس به بهانه تلاش براي آرام ساختن اوضاع، اقدام به مداخله نظامي در اين كشور نمايد. " نكته اصلي و مهمي كه اين فعال مركز بينالمللي بر آن تكيه ميكند اينست كه: "هدف آمريكا راهحل سياسي براي پايان دادن به بحران سوريه نيست بلكه دولت آمريكا حاضر است هر اقدامي را انجام دهد تا بتواند در اين كشور مداخله نظامي كند و اين مصداق روشن نفاق و فريبكاري در سياست دولت آمريكاست. "
درستي تحليل اين فعال مركز اقدام بينالملل را ميتوان از اقدامات مقامات آمريكائي كه بوي مداخله نظامي يك جانبه در سوريه را به مشام ميرساند فهميد. آنها ابتدا تلاش ميكنند روسيه و چين را متقاعد كنند با قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل براي مداخله نظامي در سوريه موافقت نمايند ولي از آنجا كه مسكو و پكن با صراحت اعلام كردهاند هر قطعنامهاي را در اين زمينه وتو خواهند كرد و تاكنون نيز چنين كردهاند، مقامات آمريكائي اكنون زمزمه حمله نظامي يكجانبه به سوريه را به راهانداختهاند. آنها هر چند هنوز باصراحت چنين تصميمي را مطرح نكردهاند ولي از موضعگيريهاي آنها كاملاً مشخص است كه به سوي مداخله نظامي يكجانبه در سوريه به پيش ميروند. با توجه به همين گرايش خطرناك است كه مقامات روسي و چيني هشدارهائي داده و آمريكا را از چنين اقدامي برحذر داشتهاند.
مدودف، نخستوزير روسيه و رئيسجمهور سابق اين كشور، در پايان اجلاس گروه هشت گفته است: "حمله به ايران و سوريه، به جنگ هستهاي منجر خواهد شد. " وي افزود: "روسيه با هرگونه دخالت نظامي غرب در اين كشورها مخالف است. "
روزنامه "پيپلز ديلي" كه ارگان دولت چين است، نيز به غرب درباره مداخله نظامي در سوريه هشدار داد. اين روزنامه نوشت: هرگونه مداخله نظامي غرب در سوريه، منجر به ايجاد هرج و مرجي خونينتر در اين كشور خواهد شد. ارگان دولت چين، طرح كوفي عنان را تنها راهحل بحران سوريه دانست و از قول مقامات چيني تأكيد كرد اين كشور با هرگونه مداخله نظامي در سوريه مخالف است و به اين مخالفت ادامه خواهد داد.
جالب است كه هنري كيسينجر، سياستمدار كهنهكار آمريكائي و وزير خارجه اسبق اين كشور نيز درباره عواقب مداخله نظامي در سوريه هشدار داد و گفت: "آمريكا بايد عواقب اقدام خود را در نظر بگيرد. " وي در پاسخ به نظرسنجي روزنامه واشنگتن پست درباره مداخله نظامي در سوريه نوشت: "مداخله نظامي در سوريه تهديدي براي اهداف دموكراتيك و بشردوستانه در اين كشور خواهد بود. "
از اين جالبتر، اعترافات وزير خارجه عربستان است كه گفته: "كشورهاي عربي، امكان دخالت در سوريه را به دليل مشكلات داخلي ندارند. " سعودالفيصل، كه همواره بر ضرورت ارسال سلاح براي شورشيان سوريه و دخالت نظامي در اين كشور تأكيد ميكند، روز دوشنبه گفته است: "آن دسته از كشورهاي عربي كه از لحاظ نظامي توانائي دخالت در سوريه را دارند، به مشكلات داخلي خود مشغولند و اين امر دخالت مستقيم نظامي درسوريه را غيرممكن ساخته است. "
اين سخن سعودالفيصل نشان ميدهد طرح مداخله نظامي در سوريه توسط آمريكا تهيه شده و دولتمردان آمريكائي اكنون در حال يارگيري و آمادهسازي زمينه براي چنين اقدامي هستند. هر چند لئو پانتا وزير جنگ آمريكا روز پنجشنبه در مسير خود به سنگاپور گفته بود: "دخالت نظامي آمريكا در سوريه بدون مجوز سازمان ملل قابل تصور نيست" ولي كليه شواهد و قرائن نشان ميدهند آمريكا طرح چنين اقدامي را آماده ساخته و اوباما براي رو كردن برگ برندهاي در انتخابات رياست جمهوري آبان ماه نيازمند مداخله نظامي در سوريه است و فقط در انتظار فرا رسيدن زمان مناسب براي آن ميباشد.
با توجه به آنچه از مجموع موضعگيريها و شرايط موجود در منطقه برميآيد، ترديدي نيست كه مداخله نظامي يكجانبه در سوريه به نتيجه نخواهد رسيد و به همين دليل آمريكا اگر به اين گزينه رويآور شود، با شكست سختي كه پشيمان كنندهتر از مداخله نظامي در افغانستان و عراق خواهد بود مواجه خواهد شد. براي حل بحران سوريه راهي غير از اقدامات سياسي وجود ندارد به ويژه آنكه بخش قابل توجهي از مخالفان دولت بشار اسد نيز با ادامه خشونتهاي تروريستي عليه دولت مخالفند و بر پيمودن راهحل سياسي و ادامه اصلاحات تأكيد دارند.
رسالت
«بيماري خودشيفتگي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد:
مقام معظم رهبري هرسال در ايام رحلت حضرت امام خميني( ره )، تحليلي جامع از مسائل روز كشور و جهان ارائه ميدهند كه حاوي نكات دقيق و ظريف و هشدار دهندهاي ناظر به روند امور و نيازهاي جامعه است. در مراسم امسال نيز معظم له، عزت ملت ايران را هديه امام عزيز دانستند و وظيفه مسئولين را در مسير حركت به سمت قلههاي پيشرفت بسيار سنگين عنوان فرمودند و افزودند:
"در اين مسير هرگونه توقف، خودشگفتي و غرور، خود محوري، غفلت، اشرافيگرايي، لذت جويي، جمع كردن زخارف دنيوي و تلاش براي كسب محبوبيت براي مسئولين ممنوع است. "
درباره خود شگفتي بايد گفت: خود شگفتي يا خود شيفتگي يا كيش شخصيت، حالت حاد و بحراني عارضهاي روحي است كه نقطه مقابل آن بيماري خود كم بيني و حالت متعادل آن خود باوري ناميده ميشود و همچنان كه برخي بيماريهاي جسمي در اقشار خاصي بيشتر زمينه پيدايش دارد و مثلا نقرس را بيماري اغنياء خواندهاند، در برابر بيماري خود شيفتگي نيز اقشار خاصي آسيب پذيرترند و بيشتر در معرض ابتلا به آن ميباشند. از جمله اين اقشار ميتوان به علما و دانشمندان، ثروتمندان و مسئولان اشاره كرد و به طور كلي ميتوان گفت تمام كساني كه به دليل برخورداري از استعداد برتر و يا قرار گرفتن در موقعيتي خاص و يا اين هردو، به موفقيتهاي برجستهاي دست مييابند، بيشتراحتمال دارد كه به اين عارضه گرفتار آيند و مشكل اينجاست كه وقتي زمينه ابتلاي اين عارضه در فردي فراهم ميآيد، برخي اطرافيان نيز با چاپلوسي موجب تشديدآن ميشوند.
قرآن كريم از ميان ثروتمندان خود شيفته، قارون را به عنوان نشانه بارز مثال ميزند كه خود را رمز دستيابي به ثروت انبوه خويش و ماندگاري آن ميدانست. درباره دانشمندان و علما هم، معارف اسلامي، خطر خود شيفتگي را مكررا ياد آور شده و هشدار داده است كه حتي علم دين هم اگر با تقوا و تواضع توام نباشد، ميتواند به حجابي در برابر حقيقت تبديل شود.
اما از ميان سه گروه فوق، خطر ابتلاي قدرتمندان و مسئولان به خود شيفتگي بيشتر و پيامدهاي آن براي جامعه زيانبارتر است لذا امام خميني(ره) در كتاب جهاد اكبر، نسبت به كسي كه قدرت به اوروي آورد قبل از آنكه خود را ساخته باشد، هشدار دادهاند. اما برخي علائم و عوارض پيدايش خود شيفتگي در مسئولان را ميتوان اين گونه برشمرد:
قانون گريزي مسئول خود شيفته، چون خود را محور و ميزان قرار ميدهد، در برابر قانون تمكين نميكند و با تمسك به هر حربهاي ميكوشد قانون را دور بزند يا مسكوت بگذارد يا تحريف كند. خود شيفته، قانوني جز قانون خويش را بر نميتابد و ديگر قوانين، حتي قانون اساسي را آن گونه كه خود ميخواهد تفسير ميكند نه آن گونه كه شوراي نگهبان ميگويد.
اصول گريزي، منطق گريزي
رفتار سياسي مسئول خود شيفته غير قابل پيش بيني است و نميتوان آن را براساس منطق و اصول تحليل كرد منطق او، تامين خواستههايش ميباشد. به تعبير ديگر او اهل بده بستان سياسي است و به هركجا كه خواسته اش تامين شود، گام ميگذارد و چه بسا از خاستگاه اصولگرايي آغاز كند و تندترين شعارها را عليه سران اصلاح طلب سردهد اما اگر نياز احساس كند از مذاكره با سردمداران اصلاح طلب هم ابايي ندارد.
ميتوان گفت خود شيفتگي، به تدريج موجب فروكش كردن روحيه انقلابي و تقويت روحيه سازشكاري ميشود و چه بسا مسئول خود شيفته به جايي برسد كه در ارتباط با سياستهاي كلان و ارزشهاي انقلاب هم مسئلهدار شود و در ضرورت محكماتي نظير مقابله با شيطان بزرگ، دفاع از كشورهاي خط مقدم مقابله با اسرائيل، برخورد با مفسدان و رانت خواران و حتي واجباتي نظير حجاب هم دچار ترديد گردد.
كنار گذاشتن خواص ارزشمدار و جذب نيروهاي فرصت طلب مسئول خود شيفته تاب تحمل كمترين مخالفت را ندارد و به همين دليل تدريجا نيروهاي اصولگرا را كنار ميگذارد يا آنان از اطرافش پراكنده ميشوند و جاي خود را به بله قربان گوها و فرصت طلبها و افراد مسئلهدار ميدهند.
سياست روز
«انقلاب مالياتي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد:
بحث بر سر چگونگي اجراي طرح تحول اقتصادي بسيار است. اكنون ۱۵ ماه است از اجراي بخش نخست هدفمند كردن يارانهها يا طرح تحول اقتصادي ميگذرد. بسياري از نواقص آن آشكار شده و اكنون بايد در صدد رفع آنها بر آمد.
هر چند يك تعريف از اقتصاد سالم، قدرتمند و رو به رشد ميگويد؛اقتصاد سالم اقتصادي است كه در آن دولت هيچ يارانهاي را چه به طور مستقيم و چه غير مستقيم به مردم پرداخت نكند، اما همين تعريف داراي نواقص بسياري است.
ابتدا يك باز تعريف از طرح تحول اقتصادي كه به هدفمند كردن يارانهها شهرت يافته است داشته باشيم و سپس كمي هم به ابعاد ديگر اين طرح بپردازيم.
آقاي رئيس جمهور در تاريخ ۲۳ شهريور ۱۳۸۷ در ديدار اعضاي سازمان بسيج مهندسين كشور در باره طرح تحول اقتصادي گفته بود؛«اگر بخواهيم تعبير درستي براي طرح تحول اقتصادي به كار ببريم ميتوان گفت، اين طرح، طرح باز مهندسي اقتصاد كشور است.»
مدل اقتصادي ايران هنوز مشخص نيست، سياستهاي اقتصادي در ايران را نميتوان يك مدل اقتصادي با هر عنوان ناميد. عليرغم همه تمهيدات انديشيده شده براي پياده كردن اقتصادي اسلامي، اما همچنان از اين آرمان دور هستيم. همچنان اقتصاد دولتي است. هر چند راهكارهاي خصوصي سازي در اصل ۴۴ قانون اساسي در نظر گرفته شده است اما شاهد هستيم كه دولت نميتواند از تأثير و نفوذ خود در اقتصاد دل بكند. اين سياست اقتصادي در دولتهاي گذشته هم وجود داشت.
باز مهندسي اقتصادي كشور داراي ابعاد گوناگوني است. يكي از مواردي كه در طرح تحول اقتصادي گنجانده شده است، هدفمند كردن يارانهها است. اصلاح ساختار بانكي يكي ديگر از موارد مهمي است كه در اين طرح ديده شده است. اصلاح ساختار مالياتي نيز از نكات مهم و اساسي طرح تحول اقتصادي است.
از اين سه مورد اكنون هدفمندي يارانهها در حال اجرا است. به نظر شما از اين سه نكته مهم كدام در اولويت اجرا قرار داشت؟!
هنگامي كه ساختار مالياتي كشور و همچنين ساختار بانكي اصلاح نشده است، آيا صلاح است كه پرداخت نقدي يارانهها به مردم و حذف يارانههاي حاملهاي انرژي اجرا شود؟!
هر چند موارد ديگري نيز در طرح تحول اقتصادي وجود دارد اما اين سه مورد از اهميت ويژهاي برخوردارند. از همه مهمتر اولويت اجرايي آنها از اهميت ديگري برخوردار است.
در اين كه يارانهها بايد سازوكار مناسبي پيدا كنند شكي نيست. اما چگونگي اجراي آن از نكاتي است كه بايد روي آن بيشتر بررسي و تجزيه و تحليل انجام شود.
پيش از اين گفته ميشد ۱۰ درصد مردم بيشتر از ۹۰ درصد ديگر، يارانهها را مصرف ميكنند. اين درصد اعلام شده، به گفته مسئولين افراد متمول و پولدار جامعه هستند. براي رفع اين تبعيض و تفاوت فاحش، حذف يارانهها البته به تدريج در دستور كار دولت قرار گرفت. حال چگونه ميتوان يارانههاي اين ۱۰ درصد پر مصرف را حذف و به چرخه اقتصادي كشور تزريق كرد؟
طبق گفته مسئولين قشر متمول بيشترين سهم را از يارانهها ميبرد. اگر اقشار جامعه را به سه بخش ضعيف، متوسط و متمول تقسيم كنيم، قشر متمول جامعه كه ۱۰ درصد جمعيت كشور را تشكيل ميدهد از مجموع ۷۵ ميليون جمعيتي كشور ۷ ميليون و ۵۰۰ هزار نفر را شامل ميشود.
قشر ضعيف جامعه از چه امكاناتي برخوردار است كه مصرف حاملهاي انرژي اين قشر بالا باشد؟
آيا اين قشر خودروهاي لوكس پر مصرف سوار ميشوند؟ خانههاي آنها داراي چهل چراغهايي است كه هر يك بهاندازه تمام اتاقهايي است كه آن قشر در آن زندگي ميكند؟
براي گرم كردن و خنك كردن خانههايشان از آخرين دستاوردهاي فني و سيستمهاي خنك كننده و گرم كننده استفاده ميكنند؟يا استخر و سونا و جكوزي در خانه خود دارند؟
قشر ضعيف و متوسط جامعه از چنين امكانات ويژهاي برخوردار نيستند. پس مصرف كمتري هم دارند.
براي رفع اين شكاف طبقاتي چه بايد كرد؟پرداخت يارانهها اين شكاف را پر ميكند؟
به خاطر اين كه قشر پولدار و متمول از فضاي اقتصادي حاكم بيشترين سود را ميبرد و از افزايش قيمت كالاها و خدمات و ديگر موارد، بيشترين نفع را به قشر متمول خواهد رساند و در كنار آن اقشار ضعيف و متوسط جامعه عليرغم دريافت يارانهها باز هم در همان سطح درجا خواهند زد و حتي به پايينتر هم سقوط خواهند كرد.
اين وضعيت در حالي است كه همچنان سيستم مالياتي كشور اصلاح نشده است. كارگر و كارمند كه طبق اعلام رسمي، بيشترين ماليات را پرداخت ميكنند از خدمات اجتماعي و اقتصادي كمتري هم برخوردارند. چون بضاعت آنها اجازه استفاده از خدمات بهتر را نميدهد. سرمايهداراني كه همچنان از يارانههاي بيشتري بهره ميبرند به خاطر وضعيت مالي مناسب از خدمات اجتماعي، پزشكي و اقتصادي بهتري برخوردار هستند. اين بهره بردن شامل خدمات آموزشي هم ميشود.
حمايت
«سدي در برابر غرب» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
چين امروز ميزبان يكي از بزرگترين اتحاديههاي منطقهاي به نام شانگهاي ميباشد. اين نشست با حضور سران و نمايندگان كشورهاي چين، روسيه، ازبكستان مغولستان، ايران، هند، پاكستان، قزاقستان، قرقيزستان و تاجيكستان در حالي در چين برگزار ميشود كه بسياري از ناظران سياسي آن را سدي مهم در برابر تحركات غرب در منطقه ميدانند.
كشورهاي غربي به ويژه آمريكا و ناتو در سالهاي اخير تحركات گسترده سياسي، اقتصادي و نظامي در آسياي مركزي و قفقاز و شرق آسيا را اجرا ميكنند چنانكه آمريكا رسما اعلام كرده است كه حضور نظامي و سياسي در اين مناطق را در اولويت دارد. در اين چارچوب آمريكا حضور نظامي در درياي چين و حتي قطب شمال كه از مناطق استراتژيك و امنيتي براي چين و روسيه ميباشند را مورد تاكيد قرار داده و پانه تا وزير دافع و كلينتون وزير خارجه آمريكا از اين مناطق ديدار داشتهاند.
تحركات غرب براي بحران سازي و سلطه بر شرق در حالي تشديد شده كه ايجاد اتحاديههاي منطقهاي ميتواند راهكاري براي مقابله با اين امر باشد. آمريكاييها اموري چون امنيت بينالملل، مبارزه با تروريسم، توسعه اقتصاد جهاني را از محورهاي بهانههاي خود براي اين سلطه طلبي قرار داده و ناتو نيز با اين عنوان در كنار آن قرار گرفته است. براساس دكترين 2025 آمريكا، نفوذ در شرق آسيااولويت ايالت متحده ميباشد.
با توجه به پيامدهاي امنيتي و سياسي و اقتصادي اين رويكرد، مقابله با آن از اصول كاري كشورهاي شرقي است كه در قالب اتحاديههاي دو جانبه و چند جانبه قابل اجرا ميباشد. در اين چارچوب سازمان همكاريهاي شانگهاي كه تقريبا نيمي از جمعيت و بخش عمدهاي از اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده ميتواند راهكاري مهم براي مقابله با اين سلطه طلبيهاي باشد.
عضويت كشورهايي مانند ايران، هند، پاكستان در كنار اعضاي دائم در اين سازمان ميتواند به ارتقاي ظرفيت جهاني آن منجر گردد. در همين حال اجرايي شدن اهداف كلان اين سازمان در توسعه مناسبات اقتصادي، فرهنگي، و نظامي ميتواند در كنار توسعه مناسبات اعضاء و تحقق اهداف آنها، سدي در برابر زيادهطلبيهاي غرب ايجاد نمايد.
بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه از اصليترين نگرانيهاي غرب در قبال شرق، اجرايي شدن پيماني همچون شانگهاي است، لذا با ايجاد شكاف ميان اعضاء به دنبال شكست آن ميباشند. نمود عيني اين سياست را در عملكردهاي غرب در قبال هند و برخي كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز ميتوان مشاهده كرد كه غرب با گرايش و تحريك آنها به دنبال ايجاد شكاف در پيمان شانگهاي ميباشند.
با تمام اين تفاسير اراده اعضاء به توسعه مناسبات براساس نقاط اشتراك به ويژه ديدگاه واحد آنها در مقابله با سلطه طلبيهاي غرب، ميتواند راهكاري باشد براي تحقق اهداف اين كشورها از جمله در حوزه مقابله با توطئههاي غرب كه ميتواند نقش اين سازمان را از حوزه منطقهاي به بازيگري فعال در صحنه بينالملل ارتقاء بخشد.
ملت ما
«نوري مالكي بركنار نميشود» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم ايرج مسجدي است كه در آن ميخوانيد:
روي كار آمدن نوري مالكي به اين صورت است كه تمام احزاب، فراكسيونهاي مجلس ملي و جريانهاي مختلف در عراق به وي راي اعتماد دادند و نوري مالكي به عنوان نخستوزير انتخاب شد. بهطوركلي سه جريان در عراق تاثيرگذارند، اكراد، اهلسنت در جريان العراقيه و شيعياني كه از ائتلاف دولت قانون و ائتلاف ملي يا وطني تشكيل شدهاند. اما چندي است كه ميان برخي كردها و نوري مالكي اختلافاتي بروز كرده است، چرا كه كردها مطالباتي دارند كه نوري مالكي آنها را گردن نمينهد.
شايد بتوان گفت مواردي مانند مسئله نفت و گاز عراق، مسئله كركوك و برگزاري انتخابات در آن و برخي مطالب ديگر موجب بروز اختلاف ميان كردها و نوري مالكي شده است. به دنبال بروز اين اختلافات كردها جلساتي را با گروههاي ديگر مثل العراقيه و جريان صدر كه از شيعيان است برگزار كردند و خواهان بركناري نوري مالكي شدند. آنها از نوري مالكي خواستهاند كه يا عزل خود را بپذيرد و از سمت خود كنارهگيري كند يا از طريق پارلمان ملي اقدام به استيضاح وي ميكنند. اما در مقابل نوري مالكي نيز آرام ننشسته و اقداماتي را صورت داده است.
وي خواهان تشكيل مجمع ملي متشكل از رهبران و سران همه جريانها در بغداد است. نوري مالكي با تشكيل اين جلسه ميخواهد به مسائل فيمابين كه موجب بروز اختلاف شده است رسيدگي كند. اما در اين ميان مقتدي صدر كه از طيف ائتلاف شيعيان است با نوري مالكي اختلاف نظرهايي دارد. صدريها ميخواهند كه مالكي تنها در برخي از تصميمگيريها و موضعگيريهايش اصلاحاتي را اعمال كند و خواهان كنارهگيري وي نيستند.
در اين ميان جريانات مخالف نوري مالكي خواهان عزل وي هستند و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نميكنند. از طرفي جريانهاي مخالف رايزني ميكنند و براي كنارهگيري مالكي تلاش ميكنند و از طرفي ديگر نوري مالكي هم در مقابل اقداماتي را انجام ميدهد. اما چيز مهمي كه به نظر ميرسد اين است كه در گذشته هميشه عراقيها مشكلات خود را اينگونه حل ميكردند كه با برگزاري نشست، مشكلات خود را به بحث ميگذاشتند و هركدام از طرفين قدري از مواضع خود كوتاه ميآمدند و به شكل مصالحهآميز قضايا حل و فصل ميشد.
در واقع ميتوان گفت مذاكرات مصالحهآميز بهترين راه براي برونرفت از اين مشكل است. توجه داشته باشيد عراق به تازگي دموكراسي و دولتسازي را تجربه ميكند وشرايطي اينگونه به هيچ عنوان به نفع دولت و مردم عراق نيست. هرچند كه گزينههايي مانند عادل عبدالمهدي و ابراهيم الجعفري از جانشينان احتمالي نوري مالكي به شمار ميروند اما اين جابهجايي مستلزم اين است كه ائتلاف شيعيان بايد با آن موافقت كند - نخستوزيري در عراق در انحصار شيعيان است - كه به نظر نميرسد ائتلاف شيعيان با آن موافقت كند.
تهران امروز
«لطفا منت نگذاريد!» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجوادسيدپور است كه در آن ميخوانيد:
مدير عامل مپنا-بزرگترين شركت فعال در صنعت برق كه به نوعي دولتي محسوب ميشود- در مصاحبهاي از برق مجاني سخن بهميان آورده و گفته«برقي كه مردم در حال حاضر استفاده ميكنند، نوعي هديه است و بهاي واقعي آنرا نميپردازند.»
گذشته از اينكه مبناي استدلالي اين مقام برقي داراي اشكال است و سوخت نسبتا رايگاني كه نيروگاههاي برق دريافت ميكنند، باعث شده تا هزينه تمام شده توليد برق بهشدت ناچيز باشد، اما همين نگاه در بعدي وسيعتر همان ديدگاهي است كه مجموعه فعلي دولت نسبت به اوضاع قيمتها پس از اجراي فاز اول هدفمندي يارانهها دارند.
به فرض محال كه چنين ديدگاهي درست هم باشد سوال اين است كه نقش مردم در بهوجود آمدن چنين پديدهاي چيست؟درارزان فروشي يا به تعبير مديرعامل مپنا هديه برق، مردم چه تقصيري دارند؟آيا غير از اين است كه سياست گذاري درباره قيمت پايين اين كالاها بر عهده و در دست مديران اجرايي كشور بوده و مردم در هيچ مقطعي هيچ نقشي در پايين يا بالا بردن قيمتها نداشتهاند؟
اگر چنين پديدهاي هم در اقتصاد بروز كرده باشد نتيجه حتمي سياستهاي غلط اقتصادي مسئولان اجرايي است كه از مديريت درست وضعيت عمومي اقتصاد كشورغفلت كردهاند. چطور است وقتي توليدكنندگان بخش خصوصي از افزايش هزينه توليد و عدمتعادل درقيمت تمام شده و قيمت مصرف كننده سخن ميگويند كسي صداي آنها را نميشنود ولي جايي كه بخشي از پيمانكاران وابسته به دولت حضور دارند از«هديه» كالاي توليدي سخن به ميان ميآيد؟
تعدادي از مقامات اقتصادي بر اين باورند كه چون ماهيانه مقداري يارانه نقدي به مردم پرداخت ميكنند در نتيجه همين يارانه پرداختي مجوزي براي افزايش بي محاباي قيمتها و نوعي منت گذاشتن است كه دولت همه چيز از برق و آب و گاز گرفته تا نان و شير و گوشت را رايگان به مردم هديه ميكند!
شايد بيراه نباشد اگر بگوييم چنين ديدگاهي در باور و ذهنيت برخي نفوذ كرده و آثار آن هم در سخنان متعدد مسئولين اجرايي مبني بر اينكه قيمت فلان كالا و فلان انرژي بهزودي گران خواهد شد، ديده ميشود.
بهعنوان مثال دولت از ارزان بودن نان تحويلي به مردم سخن ميگويد اما خود دولت حاضر نيست گندم را از كشاورزان به قيمت واقعي بخرد در نتيجه كشاورزان تمايل پيدا كردهاند محصول خود را در بازار آزاد و با قيمتي بالاتر به فروش برسانند. اين در حالي است كه آثار تمايل دولت به ارزان خريدن محصول گندم در سالهاي آتي و زماني معلوم خواهد شد كه كشاورزان حاضر به زير كشت بردن زمينهاي خود با محصول استراتژيكي چون گندم نيستند. لابد در چنين موقعيتي دولت خيلي هم حساسيت نشان نخواهد داد و گندم را با قيمتي بالاتر از توليد داخل از بازارهاي جهاني وارد خواهد كرد و بعد هم استدلال خواهد كرد كه مردم نان را بسيار ارزانتر از قيمت واقعي آن ميخرند. درباره ساير انرژيها مثل برق هم همين رويه جاري است.
آمارها نشان ميدهد كه بالغ بر يك سوم برق توليدي كشور در حين انتقال هدر ميرود و هزينه هدر روي برق هم به حساب مردم گذاشته ميشود. دقيقا مانند آن ميماند كه تانكر حمل بنزين سوراخ باشد و تا رسيدن به مقصد نيمي از موجودي بنزين هدر برود ليكن از مصرفكننده قيمت كل تانكر دريافت شود. در موضوعي مانند آب هم همين مسئله حاكم است و اگر هزينه سوء مديريتها و فرسوده بودن ابزارآلات و... را هم به هزينه توليد انرژيها و كالاهايي مانند برق و آب و نان و.. محاسبه كنيم آن گاه در مييابيم چرا هزينه توليد در ايران بسيار بالاست.
مديران اجرايي به جاي اينكه به فكر حذف هزينههاي اضافي و زائد بيفتند و يا فرآيندهاي انجام اموررا بهينه كنند و
بهرهوري را افزايش دهند به راحتي مصرف كنندگان را نشانه ميگيرند و از هديه شدن انرژي و كالا به مردم سخن به ميان ميآورند.
آفرينش
«سازمان شانگهاي و ايران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
سفر چند روزه محمود احمدي نژاد، به چين براي شرکت در نشست سازمان همکاري شانگهاي يا دوازدهمين نشست سران سازمان همکاري شانگهاي 17 و 18 خردادماه جاري در پکن و ديدار و گفتگو با سران برخي از کشورهاي عضو و ناظر شانگهاي در واقع گام ديگري در ارتباط با تعاملات ايران و همكاري با سازمان شانگهاي به شمار ميرود.
در اين بين بايد گفت هر چند سازمان همكاري شانگهاي سال 2001 با محوريت امنيتي، سياسي و اقتصادي از سوي كشورهاي شرق و مركز آسيا براي ساماندهي اوضاع اين بخش از قاره پس از فروپاشي شوروي و با پرچمداري چين و روسيه همچنين با همكاري قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان و ازبكستان ايجاد شد اما رفته رفته اثر گذاري اين سازمان براي رفع مسايل و مشكلات منطقهاي و حتي بين المللي افزون شد و اهداف جديد اقتصادي امنيتي واستراتژيكي را براي خود ترسيم كرد.
در اين حال از زماني که از سال 2005 ايران به عضويت ناظر سازمان همكاري شانگهاي پذيرفته شد اين اميدواري وجود داشت كه ايران نيز به عنوان عضو كامل اين سازمان شناخته گردد. در اين راستا با وجود تلاش مقامات ايراني براي درخواست عضويت دايم ايران در سازمان همکاري شانگهاي هنوز اين درخواست مورد موافقت اعضا قرار نگرفت.
در اين حال آنچه در سالهاي گذشته رخ داد و با وجود تحولات تازه در روابط بين الملل و نزديکي بيشتر مسکو با واشنگتن در سالهاي گذشته و معاملات قدر ت بين روسيه، چين وامريکا عضويت کامل و رسمي ايران در اين سازمان با تصويب مقررات پذيرش اعضاي جديد متوقف شود. اين رويکرد و مخالفت با عضويت کامل ايران هر چند ميتوانست محور چين – روسيه را به مثلث ژئو پليتيكي جديد تبديل و عملا ايران را نيز در ميان کشورهاي قدرتمند اين سازمان قرار دهد اما رويكرد پكن و مسكو باعث ناكامي كشور در عضويت كامل در اين سازمان شد.
آنچه مشخص است ايران تاکنون در حد يك عضو ناظر باقي مانده و مهم ترين مانع در راه عضويت ايران علاوه بر عدم رضايت روسيه، نارضايتي چين هم بوده است؛ اين بدان معناست که دو عضو اصلي و بنيان گذار سازمان نسبت به عضويت دايم ايران نظر مثبتي ندارند.
در اين بين بايد گفت عضويت ايران در سازمان در شرايطي که کشورهاي غربي و آمريکا قصد دارند ايران را وادار به انزواي بين المللي کنند نوعي موفقيت براي ايران به شمار ميرود و پيامدهاي گوناگون اقتصادي سياسي به همراه خواهد داشت و از نظر همكاريهاي منطقهاي، توانمنديها و ظرفيتهاي اين سازمان و ايران را افزايش ميدهد لذا سياست خارجي کشور بايد با جديت بيشتري به عملکرد روسيه و چين در قالب اين سازمان بيانديشد و بيش از هر زماني با توجه به منافع ملي کشور در جستجوي فرصتها و پتانسيلهاي بالقوه سياسي و اقتصادي حاصل از عضويت کامل در اين سازمان باشد. چرا كه عضويت دائم در سازمان شانگهاي منافع و مزاياي مهمي را در حوزهها و زمينههاي مختلف از جمله اقتصادي، سياسي، امنيتي و پرستيژي به ارمغان خواهد آورد.
شرق
«استقلال بانك مركزي زير سايه دولت» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم يحيي آلاسحاق است كه در آن ميخوانيد:
بانك مركزي در دهههاي گذشته استقلال بيشتري داشت ولي امروز به رغم شرايط مناسبتر اقتصاد كشور نسبت به آن دوران استقلال بانك مركزي كمرنگتر شده است. امروز برخيها بر اين باورند هرچه بانك مركزي غيرقابل نفوذتر باشد، كارآيي بيشتري دارد. اما نبايد فراموش كرد غيرقابل نفوذ بودن در ادبيات اقتصادي، مصداق مشخصي ندارد. رفتار دولت در جهتدهي به منابع در حيطه اقتصاد سياسي ميگنجد اما براي استقلال بانك مركزي شاخصهايي از جمله نحوه عزل و نصب روساي كل بانك مركزي، نحوه تدوين سياستهاي پولي و رابطه اداري و سياسي با دولت را در نظر گرفتهاند.
بنابراين روساي كل بانكهاي مركزي معمولا چهرههايي بوروكراتيك هستند كه با سياست بيگانهاند و از مقبوليت حرفهاي قابل توجهي برخوردارند. به اين ترتيب بانك مركزي زماني مستقل به شمار ميرود كه بتواند وظايف خود را براساس ضوابط و قوانين اقتصادي و نه سياسي انجام دهد.
استقلال بانك مركزي در دو بعد سياسي و اقتصادي قابليت ارزيابي دارد. نخست مقوله استقلال سياسي است كه ميگويد بانك مركزي بايد توانايي لازم را براي تدوين نقشه راه خود داشته باشد بيآنكه تاثيري از دولت بپذيرد. استقلال مالي هم وجه ديگري از مستقل بودن بانك مركزي را نشان ميدهد و به معني داشتن رويههاي يكسان و شناخته شده براي جمعآوري و توزيع منابع است.
بانك مركزي قدرت خلق پول دارد كه اينچنين قدرتي، جزو مهمترين ابزارهاي قدرت براي هر دولتي محسوب ميشود. وقتي كه دولت بنا به دلايل مختلف و از جمله كسري بودجه، نياز به پول پيدا ميكند تمايل دارد تا با فشار بر بانك مركزي و انتشار اسكناس زياد، مشكل خود را در كوتاهمدت حل كند. كارشناسان و فعالان اقتصادي بر اين باورند كه اگر طالب رشد، توسعه و تعادل اقتصاد كشور هستيم، راهي جز اقتدار و جز استقلال بانك مركزي وجود ندارد. بانك مركزي ابزار سياسي براي نيازهاي دولت نيست.
امروز با در نظر گرفتن عملكرد بانك مركزي نقدهايي هم بر آن وارد است چراكه در حال حاضر مباحثي نظير چگونگي مديريت ارز، نرخ سود، نظارت بر امور بانكي، آمار و شفافيت در نظام بانكي و همچنين چگونگي جهتگيري منابع بانكي به سمت توليد از جمله مسايلي است كه در حوزه بانك مركزي به حاشيه رفته است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. بانك مركزي مستقل ميداند كه اولويت كارياش چيست. اولويت كاري بانك مركزي در اساسنامه آن درج شده و طبيعتا قرار نيست بار ديگري روي دوش آن گذاشته شود. با اين حال نكته نگرانكننده اين است كه فشارهاي زيادي به بانك مركزي وارد ميشود كه خارج از توان اين بانك است.
بانك مركزي ايران در حال حاضر در ميدان بزرگي با پديدههايي از جمله گراني و تورم گرفته تا انتشار ايرانچك و گام دوم هدفمندي يارانهها مبارزه ميكند. از طرفي نبايد از فشارهاي تحريمها نيز غافل شد چراكه بانك مركزي را دچار نوعي سرگيجه كرده و نميداند اولويت كارياش چيست. به باور نگارنده شرايطي كه در دوره اخير به بانكهاي كشور تحميل شد، ضعف سيستم بانكي را چند برابر كرد كه از آن جمله ميتوان به دولتي بودن بانكها، نبودن فضاي رقابتي، تحريمهاي يكجانبه و چندجانبه بعضي از بانكها اشاره كرد كه همراه با ضعف نظارت بانك مركزي، عملكرد ضعيفي از نظام بانكي بر جاي گذاشت.
ضعف بانكها موجب شد تا توليد نتواند نيازهاي مالي خود را از سيستم بانكي تامين كند. شايد در اثر همين كاركرد ضعيف بود كه برخي نگرانيها در مورد پرداخت تسهيلات به وجود آمد و در نهايت فضاي نگرانكنندهاي هم در بخش بانكي و هم در بخش توليد بهوجود آورد. در نگاهي ديگر در دوره اخير، مشكل توليد به مشكل ضعف سيستم بانكي گره خورد در حالي كه اگر سيستم بانكي امكان و توانايي داشت، بايد به نيازها پاسخ ميداد.
نكته ديگر اين بود كه تصميمگيري در مورد تسهيلات بانكي از داخل مجموعه بانكها به كارگروههاي دولتي منتقل شد و در عمل مكانيسم تصميمگيري را دولتي كرد در حالي كه اگر دولت قصد حمايت از توليد و اشتغال داشت، بايد راه سادهتري انتخاب ميكرد. بنابراين آنچه بايد ظرف سالهاي گذشته اتفاق ميافتاد، اين بود كه منابع سيستم بانكي به سمت توليد هدايت ميشد، دولت بايد از كسري بودجه جلوگيري ميكرد و سياستهاي انقباضي در پيش ميگرفت.
سياستهاي تدريجي اصلاح نظام ارز اگر آرامآرام صورت ميگرفت، امروز با بحران ارزي مواجه نميشديم و اكنون هم راهحل اين است كه دولت براي مهار نقدينگي، نرخ سود سپردههاي بانكي را بالا نگه دارد اگرنه موج نقدينگي مخربي كه بازار سكه و طلا را متلاطم كرد و بازار ارز را هم به هم ريخت، همچون سال 86، راه بازار مسكن را برميگزيند و اين بازار را هم به بحران ميكشاند. به هر حال مرور آنچه بر بانك مركزي در چند سال اخير گذشته نشاندهنده اين مهم است كه در گذشته چند اتفاق ناصواب رخ داد از جمله اينكه اضافه برداشتهايي كه از منابع بانك مركزي صورت گرفت، به سمت بنگاههاي زودبازده هدايت شد و بعضي از صنايع موجود، تحت فشار قرار گرفتند.
مردم سالاري
«چراغي که به خانه رواست...» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد:
آقاي احمدينژاد ديروز پيش از عزيمت به کشور چين براي شرکت در اجلاس شانگهاي گفته که براي حل بحران اقتصادي جهان پيشنهاداتي دارد که در نشست شانگهاي ارائه خواهد داد. اين که آقاي احمدينژاد در اغلب نشستهاي داخلي و بينالمللي که شرکت ميکند پيشنهاداتي ارائه ميدهد نه تنها امري منفي نيست، بلکه مثبت است.
اما واقعيت آن است که اولا اين پيشنهادات تا چه حد عملي است و قابليت اجرا دارد و ثانيا آيا نميتوان از اين پيشنهادات و راهکارها براي حل مشکلات داخل کشور بهره بود؟ اين روزها اگر اخبار ايران و جهان را از طريق رسانههاي رسمي همچون صدا و سيما يا روزنامههاي دولتي دنبال کنيد به اين نتيجه ميرسيد که غرب در فقر مطلق به سر ميبرد، تورم و بيکاري در کشورهاي غربي بيداد ميکند و همين روزهاست که از فرط مشکلات اقتصادي، کشورهاي غربي به مرحله فروپاشي برسند.
در عوض وضعيت اقتصاد در کشور ما به حدي مطلوب است که نه خبري از تورم بالاي 20 درصد است و نه کسي نرخ بيکاري بالاي 10 درصد- شايد هم 20 درصد- را ميبيند. همه کارخانهها هم با حداکثر ظرفيت در حال کار هستند. طبيعتا وضعيت اقتصادي کشور ما عليرغم وجود تحريمها و فشارهاي ناعادلانه اقتصادي، بحراني نيست.
اما اين به معناي به فراموشي سپردن مشکلات مردم نيست. وقتي در روزي که بانک مرکزي گزارش تازهاي از افزايش قيمتها منتشر ميکند، در همان روز رسانههاي دولتي از گامهاي اساسي براي کاهش مشکلات اقتصادي مردم خبر ميدهند، طبيعي است که مسوولان هم به جاي دقت نظر براي حل مشکلات اقتصادي مردم، ترجيح ميدهند همسو با تحليلهاي رسانههاي دولتي، به فکر حل بحران اقتصادي غرب بيفتند.
اگر آقاي احمدينژاد براي حل بحران اقتصادي جهان پيشنهاداتي دارد، اجرايي شدن آن پيشنهادات اگر باعث حل اين بحران شود موجب خشنودي ما هم ميشود اما مگر رسانههاي دولتي ما تا همين امروز از فروپاشي قريب الوقوع اقتصاد غرب و نظام سرمايهداري ليبرال سخن نميگفتند و از اين موضوع تلويحا يا صراحتا ابراز خشنودي نميکردند؟ پس چه دليلي براي ارائه پيشنهاد با هدف حل مشکلات اقتصادي غرب وجود دارد؟ از سوي ديگر اگر رئيسجمهور براي حل بحران اقتصادي غرب راه حل دارد، طبيعتا ارائه راه حل براي رفع مشکلات اقتصادي کشورمان که گسترهاي کمتر از بحران اقتصادي غرب دارد نبايد کار سختي باشد. اما اينکه چرا هنوز تورم رسمي بالاي 20 درصد و تورم غيررسمي بالاتر از اين رقم است و 5/2 ميليون شغل وعده داده شده ايجاد نشده و نرخ بيکاري هم تک رقمي نشده و رشد اقتصادي با آنچه در برنامه پنجم توسعه پيشبيني شده فاصله معنا داري دارد و... بر ما معلوم نيست.
به قول قديميها، چراغي که به خانه رواست به مسجد حرام است. اي کاش آقاي احمدينژاد پيشنهاداتي هم براي حل مشکلات اقتصادي کشور ارائه ميداد؛ البته اگر قبول داشته باشند که اقتصاد کشور با مشکلاتي مواجه است.
ابتكار
«فضاي سايبر؛ عرصه جنگ جهاني!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد:
جهان در حال ورود به فاز جديدي از مناسبات بين المللي است. اتفاقاتي که در سطح جهاني در حال وقوع ميباشد همگي نشان دهنده آن است که جهان به سوي قطببندي جديدي در حرکت است. بسياري عقيده دارند که سلسله حوادث ظاهراً نامربوطي که از لندن تا رم، رم تا قاهره، قاهره تا تونس و تونس تا خيابانهاي نيويورک را در برگرفتهاست، همه ريشهها و علل مشترکي دارند. با رشد سريع گردش آزاد اطلاعات و سهولت دسترسي به آن، جهان وارد فاز جديدي ميشود که سهامداران قدرت را واميدارد تا رقباي جديدي را در اين ميدان بپذيرند. استقرار سپر دفاع موشکي و تغيير ميدان جنگها و تمرکز بر جنگ”سايبري” باعث تسريع در قطببندي جديد خواهد شد.
بيشک با ورود فاکتورهاي جديد در عرصه تحولات بينالملل از جمله اهميت پيدا کردن توان کشورها در جنگ سايبري و نيز نقش بازيگران جديد در اين عرصه، چشمانداز راهبري آينده را نبايد با پارامترهاي کهن و به جا مانده از زمان جنگ سرد رصد کرد. از اين روي قرن بيست و يکم با ديگر قرنها تفاوت ماهوي دارد؛ از جمله اينکه مکان در زمان هضم شدهاست و با مفاهيم جديدتري سر و کار داريم. قطببندي گذشته تحت تأثير فاکتورهاي زير به نفع ايالات متحده آمريکا ترسيم شده بود:
1- انحصار تکنولوژي مدرن که به موجب آن، صنايع و توليدات در کشورهاي پيراموني تبديل به توليدات درجه دوم و حاشيهاي شده و همچنان زير سلطه اعضاي اصلي قرار داشتند.
2- انحصار مراکز مالي با عملکرد جهاني خود که شيوه عملکرد اعضاي نوع اول را تحکيم نموده بود.
3- انحصار استخراج و بهکارگيري منابع طبيعي در سطح جهان.
4- انحصار رسانههاي جمعي به طوري که نقش فعالي در تأثيرگذاري بر افکار عمومي دنيا يافته بودند.
5- انحصار سلاح کشتار جمعي و ساير ابزارهاي پيشرفته جنگي که دخالت از راه دور را در کشورهاي ديگر آسان مينمود به طوري که ديگر خبري از جنگهاي طولانيمدت و صرف هزينههاي زياد نبود.
مجموع انحصارات گفته شده، موجب تمرکز قدرت جهاني در دست آمريکا و يکجانبهگرايي شد. با بهرهگيري از اين فاکتورها تلاش شد به تئوري”هنري کسينجر” جامه عمل پوشانده شود که گفت: «نئوليبراليسم و گلوباليزاسيون در دوره کنوني چيزي نيست مگر تسلط بلامنازع آمريکا بر جهان.» اما موج تغييرات ساختاري که هر روز دامن گوشهاي از جهان را ميگيرد، نويدبخش تعبير نشدن خوابهاي هنري کسينجر است. در اين شرايط آمريکاييها براي حفظ هژموني جهاني تلاش دارند که خود، زمين بازي را تغيير دهند، عوامل بازي را بچينند و درنهايت، کارگردان بازي جديد هم خود باشند.
بر همين اساس است که شاهد حملات سايبري به تأسيسات و مراکز علمي ايران هستيم. مطابق گزارش نيويورکتايمز، باراک اوباما رئيسجمهور آمريکا فرمان جنگ سايبري عليه ايران را صادر کردهاست. کارشناسان پيشبيني ميکنند خسارات و تلفاتي که از رهگذر جنگ سايبري حاصل ميشود، ميتواند در حد تبعات حمله شيميايي، ميکروبي، تشعشعي و يا هستهاي باشد.
به عنوان مثال، کشور يا منطقهاي را در نظر بگيريد که شبکه برق آن به کمک شبکه رايانهاي کنترل و هدايت ميشود؛ حال اگر سايت آن مورد هدف قرار گيرد، آسيب وارده علاوه بر خاموشي منطقه و قطع سيستمهاي خدماتي و اضطراري، در حوزه رواني نيز بر روي ساکنان منطقه تأثيرگذار خواهد بود. حال فرض کنيد که قدرت تخريب”بدافزار” به گونهاي باشد که تمام شبکه انرژي يک کشور و حتي يک منطقه را متأثر نمايد، آنگاه متوجه ابعاد وسيع رواني و قدرت تهديدآميز آن براي امنيت جهاني خواهيم شد. آنچه از پردههاي اين جنگ تاکنون گزارش شده در مقياس حرکتهاي آينده بسيار ناچيز است. درنتيجه افکار عمومي جهان به حق نگران پيامدهاي جهاني جنگ سايبري ميباشند.
وحشت حاصل از جنگ سايبري به مراتب بيشتر از جنگهاي هستهاي خواهد بود چراکه در حال حاضر زندگي مردم جهان شبکهاي شده و بشر، شبکهاي شدن زندگي خود را دليل بر جهانيسازي ميشمرد اما حال ميبيند آنچه تاکنون کاشته بود با بدافزارها در معرض خطر جدي قرار گرفتهاست. بنابراين فرمان آقاي اوباما در جنگ سايبري تنها عليه ايران نيست بلکه درحقيقت عليه منافع بشريت حتي درون مرزهاي خود آمريکاست. در چنين وضعيتي بايد شکلگيري اقدامهاي مدني توسط نهادهاي مردمي عليه اين خطر را جدي گرفت. به طور طبيعي به تبع اعتراضات مردمي، اقدامات حقوقي کشورها ميتواند مانع گسترش اين جنگ پيچيده گردد.
اما آنچه که در اين زمينه به ايران مربوط ميشود، اينست که در ارتباط با امنيت شبکه، اقدامات پيشگيرانه را به حد اعلي برساند که مطابق گزارشها خوشبختانه دانشمندان ايراني به اين مهم فائق آمدهاند و بر اساس اذعان کارشناسان جنگهاي الکترونيک، ايران هماکنون از قدرت هماوردي کامل در اين نبرد برخوردار ميباشد.
دنياي اقتصاد
«دو نشست و توليد ملي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن ميخوانيد:
هفته قبل دو نشست در حوزه توليد ملي و مسائل مالي كشور با حضور وزراي اقتصاد و صنايع به صورت جداگانه تشكيل شد.
نقطه قابل تامل اينكه هر دو نشست به گونهاي به بررسي چالشهاي مالي كشور در حوزه توليد پرداخت. در نشست با حضور وزير محترم صنايع نكات كليدي به شرح ذيل عنوان شد:
1- 70 درصد از مشكلات واحدهاي توليدي مربوط به كمبود نقدينگي است.
2- بانكها تواني بيش از اين ندارند.
3- تشكلهاي اقتصادي راهحل براي برونرفت از مشكل را ارائه كنند.
4- شركتهاي صنعتي بدهكار معرفي و از هر نوع خدمات محروم خواهند شد.
اعلام سال 91 به عنوان سال توليد ملي، كار و سرمايه ايراني از سوي مقام معظم رهبري را ميتوان سرمايهاي بزرگ و معنوي براي برونرفت از چالشهاي اقتصادي لحاظ نمود. بنابراين بايد مسائل اقتصادي كشور را به گونهاي سياستگذاري كرد كه به اهداف تعيين شده براساس اين شعار نزديك شود. بنده خود مصر بررسي دقيق و منصفانه از صرف منابع در واحدهاي توليدي و اقتصادي كشور هستم.
ليكن بايد مرزبندي دقيقي بين كساني كه با سوءاستفاده از غفلت مسوولان يا همكاري مديران مياني، منابع مالي را صرف غيرهدف نموده با كساني كه زندگي خويش را صرف توسعه و سازندگي مملكت نموده و به خاطر شرايط محيطي خارج از اراده در چرخه مالي منفي قرار گرفتهاند، قائل شد.
گروه اول بايد تحويل مراجع قضايي شوند، زيرا به خاطر منافع شخصي منابع ملي را نابود كردهاند. اتفاقي كه در بزرگترين فساد مالي كشور و احيانا پروژههاي مشابه به وقوع پيوسته و گروه دوم را بايد با دل و جان حمايت كرد.
هر چند موضوع تكراري است ليكن چارهاي جز بيان ندارم. مشكلات توليد كشور به راحتي قابلاحصا است.
1- تورم: مساله مذكور علاوهبر فشار معيشتي در توليد كشور تاثير نامطلوب دارد. حتي اگر عدد آن را در حد 21 درصد بپذيريم در مقايسه با رقباي خارجي با ميانگين تورم 4 درصد چه ميشود كرد.
2- در هدفمندي يارانه قرار بود 20 درصد از منابع به توليد اختصاص يابد. بهرغم افزايش 34 درصد هزينههاي توليد به صورت ميانگين عمده واحدها منابعي دريافت ننمودهاند.
3- سياست چند نرخي ارز و عدم ثبات و آرامش در بازار
4- هزينههاي تحريم
5- عدم مديريت واردات
6- عدم ثبات قوانين و مقررات
7- بالا بودن هزينههاي مالي شركتها در مقايسه با رقباي خارجي حداقل به ميزان 15 درصد
8- حضور گسترده شركتهاي شبه دولتي و ايجاد فضاي غيررقابتي
9- بدهي سنگين دولت به پيمانكاران
آنچه مسلم است و از بيان وزير محترم صنايع نيز ميتوان برداشت كرد عمده فاكتورهاي مذكور محيطي و به عبارت ديگر خارج از اراده كارآفرينان ميباشد. طبيعي است كه در چنين شرايطي عدم تعادلي در واحدهاي توليدي ايجاد ميگردد كه منجر به بروز يك چرخه منفي مالي در آنها ميشود. عدم اشاره به موضوعات مهم كه توليد كشور را به چالش كشيده است، چه توجيهي ميتواند داشته باشد. گريز از واقعيات ما را به جايي نخواهد برد.
گسترش صنعت
«یک گام به جلو» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم سیدعلیرضا شجاعی است كه در آن ميخوانيد:
در جهان امروز یکی از مشکلات اساسی بشر تامین نیازهای غذایی است بهگونهای که امنیت غذایی بهعنوان یکی از اهداف مهم سرلوحه برنامههای دولتها قرار گرفته است. بدون شک بهمنظور نیل به امنیت غذایی علاوه بر اتخاذ سیاستهای مطلوب و برخورداری از منابع کافی باید تولید کشاورزی بهگونهای باشد که نهتنها تمامی نیازهای جامعه را برآورد کند بلکه بخشی از نیازهای جوامع در سطح بینالملل را نیز پاسخگو باشد. اهمیت کشاورزی در دنیا به لحاظ آبادانی و عمرانی از عهد باستان تاکنون به لحاظ تامین مهمترین نیاز مادی جوامع بشری یعنی غذا بر کسی پوشیده نیست. از سوی دیگر تولید مواد غذایی مختلف و متنوع، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ سیاسی، تاثیرات مستقیم و محسوس یا غیرمستقیم و نامحسوس بر جامعه میگذارد. با این وجود، استفاده از روشهای سنتی در این حوزه پراهمیت طی سالهای گذشته موجب شده تا کشاورزی آن چنان که باید و شاید کارایی لازم را نداشته باشد.
با نگاهی به وضعیت تولید محصولات کشاورزی طی سالهای گذشته درمییابیم که بهدلیل برنامههای کوتاهمدت و سنتی، بعضا میزان تولید کمتر از پیشبینیها بوده و نیاز جامعه را پاسخگو نبوده است مضاف بر اینکه در برخی موارد هم شرایط جوی نیز با کشاورزان یار نیست و بهدلیل استفاده از روشهای سنتی، سرمازدگی و خشکسالی، تولیدات بهشدت کاهش مییابد بدیهی است که نمیتوان نیاز بازار را بهدلیل کاهش تولیدات بیپاسخ رها کرد و باید چارهای به حال آن اندیشید. بهراستی در شرایطی که میزان تولیدات محصولات کشاورزی کاهش مییابد آیا چارهای جز تامین نیاز بازار از محل تولید دیگر کشورها وجود دارد؟
در این بین در حالی برخی علت کاهش تولید محصولات کشاورزی را افزایش واردات عنوان میکنند که بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که کاهش تولید به افزایش واردات منجر میشود و آنجاییکه همواره بر لزوم خودکفایی در تولید تاکید میشود باید درصدد رفع این مشکلات برآمد.
همچنین در اهمیت توجه به اقتصاد کشاورزی باید گفت که این صنعت ۲۳ درصد از شاغلان را تحت پوشش خود دارد و در تولید ناخالص داخلی سهم بالای ۱۳درصد را از آن خود کرده اما در طول ۳۰ سال گذشته سرمایهگذاریهای صورتگرفته در این بخش به بالای پنج درصد نرسیده است. پس باید دید چرا جذابیتهای لازم برای جذب سرمایه و سرمایه گذار در حوزه کشاورزی وجود ندارد؟ این یک سوال جدی است.
شاید بین شاخصهای کلان اقتصادی، میزان بهرهوری پایین، ضریب اندک مکانیزاسیون و کمرنگ بودن امور تحقیقاتی را بتوان بهعنوان بزرگترین عوامل عقبافتادگی این حوزه نام برد. اکثر دشتهای ایران خشک و کم آب هستند و در باقی زمینهایی که از آب مناسبی بهره میبرند آنقدر برداشت بیرویه وجود دارد که بهزودی ذخیرههای زیرزمینی ته میکشد. خرد بودن اراضی نیز سبب سنتی ماندن کشاورزی و بیاستفاده ماندن ماشینآلات شده و به این ترتیب ضریب مکانیزاسیون ثابت مانده است.
اینها برآیند عملکردی است که در سالهای گذشته توسط متولی تولیدات منتشر شده؛ عملکردی که با افزایش بارش روند رو به جلو و با افت بارندگی، روند کاهشی در پیش گرفته است اما با وجود تمام عقبماندگیها، بهدلیل ظرفیتهای موجود در کشور، بخش کشاورزی یکی از زیرساختهای اقتصاد کشور محسوب میشود که در صورتی که از سنتی بودن فاصله گرفته و از روشهای نوین، فناوری روز و دانش فنی در این بخش بهره جوییم قطعا یک گام به هدف تحقق بسته شدن درب چاههای نفت و خودکفایی در تولید نزدیکتر شدهایم.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.