تاراج میراث فرهنگی با شعار مکتب ایرانی!
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۶ 12 September 2011
کد خبر: ۱۹۰۱۰۲
| ۲۱ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۶ 12 September 2011
| |
انگار همين ديروز بود كه درهاي زيرزمين موزه ملي را گشودند تا اموالش را سر و ساماني دهند و هزاران خبرنگار و عكاس را دعوت كردند تا از اين عتيقههاي جاسازي شده در كارتونهاي کفش و موز عكس گرفته و ضعف مديريتهاي پيشين روشن شود!
عكاسان عكس ميگرفتند و افسوسخوران كه با اين همه شعار رنگارنگ، چرا ميراث مملكت در كارتونها نگهداري ميشود؟! اين همه ثروت چرا اينگونه در زير خروارها خاك پنهان ميشود؟! مديريتهاي پيشين چه كردند و...!
خبرنگاران ميپرسیدند و مدير موزه ملي كه روزگاري معلم زبان مشايي و بقايي بود ـ همان قائم مقام سازمان ميراث فرهنگي و مدیر مسئول و سردبیر یکی دو جین مجله و سایت و خبرگزاری دولتی ـ تند تند پاسخ ميگفت كه سر و سامان خواهيم داد! با كشورهاي ديگر تبادل اطلاعات خواهيم كرد! مطالعه و پژوهش ميكنيم و كارشناسان خارجي را ميآوريم! از مدير موزه لوور پاريس دعوت كردهايم و...!
هرگز آن صحنه از ذهنم پاك نميشود، با آن قيافه حق به جانب، پاسخ خبرنگاران را می داد و به قطعيت ميگفت: ما كاري را كه مديران پيشين به دليل ضعفهاي مديريتي نكردهاند، به انجام خواهيم رساند!
شايد آزاده اردكاني براي نخستين بار بود كه با واژه ميراث فرهنگي و با ارزش اين گنج آشنا ميشد، براي همين بود كه حرفهايي ميزد كه با جنس او يكي نبود. البته نه تنها با جنس او يكي نبود، بلكه حتي با جنس هزاران مديري كه برايشان تند تند چك، تفاهمنامه و قرارداد امضا مينمود هم یکی نبود، چرا كه شايد اگر كمي آشنايي با مسئولیتی که پذیرفته بود داشت، اينگونه امروز در گوشههاي زندان اوين تنها نمي ماند و دستکم دفاعی داشت برای رفتارش و...
به راستي، براي مشايي و حميد بقايي كه ميخواستند تاريخ را از نو بنويسند، ميراث فرهنگي چه ارزشي داشت، جز يك مشت خاك بي ارزش؛ خاكي كه هزاران بار در سخنرانيهايشان اشاره كردند كه اگر كاربرد آنها را تغيير ندهند، چيزي جز مشتي خاك بي ارزش در اختيار ندارند!
شايد از همين رو بود كه كاروانسراهاي تاريخي را به علي اصغر پرهيزگار سپردند تا اعتباري حاصل كند كه عمري از آن بي بهره بوده است! حتي در خواب هم نمي ديدند كه روزگاري با يك ديپلم ردي اين چنين دم از فرهنگ و فرهيختگي بزنند و شعارهاي بزرگي چون توسعه پايدار اقتصادي و عدالت و ... سر دهند!
آن زمان چه كسي ميدانست كه اينها، بازي بيش نبوده و قرار نيست ميراث غريب اين كشور ارج گذاري شود. چه كسي ميدانست كه شعار مكتب ايراني روساي اين سازمان، نه از سر دلسوزي كه از سر منفعت طلبي بوده و بس... و براي جامعهاي كه بيش از نيمي از آن را جوانان گرايش يافته به مدرنيته تشكيل ميدهند، چه شعاري فريبندهتر از مكتب ايراني و اهورايي! و البته کسانی هم که می دانستند زیر تیغ فحاشی «تازه مدعیان امروز افشاگری علیه گروه انحرافی»، بذل آبرو کردند.
اما فضا، همچون يك بازي كامپيوتري از پيش تعيين شده، همه چيز به خوبي در كنار هم قرار گرفته بود و به سرعت پيش ميرفت. در همان روزها بود كه «داوود.ر»، يكي از ليدرهاي بزرگ قاچاق عتيقه مقيم لندن، چندين سفر طولاني به تهران داشت و جلسات مشتركي را با اين به اصطلاح مسئولان ميراثي ترتیب داد و شايد يكي از همان روزها بود كه به «رضا.ع » هم پيشنهاد داده شد تا مشتري براي عتيقههاي زيرزمين موزه ملي پيدا كند و او كه نسل اندر نسل در كار عتيقه و عتيقه فروشي است و متعصب به اشياي تاريخي سرزمين خويش، حاضر به همكاري نشد؛ چه، او هم پي به نتايج اين بازي برده بود و نمیخواست به میراث پدران خود خيانت كند.
از همان روزها بود كه طرح بازار پنهان فروش عتيقه ـ با وجود فریاد رسانههای دلسوز و البته از پیش محکوم در فضای سیاست زده ـ كليد خورد و مدير موزه ملي به اذن روسايش به همراه آنان، سفرهايي به كشورهاي گوناگون داشت و ساعات بسياري را براي يافتن مشتريان عتيقههاي ايراني در خارج از کشور به سر کرد، هم او كه به لطف زبان دانی، به تنهايي با كارشناسان حوزههاي ميراث در كشورهاي مختلف آشنا شد و از اين طريق پيشنهادهای روساي خود را مطرح کرد و زیر لوای حنجره درانی آقایان در باب مکتب ایرانی، مشترياني را براي اين اشيا یافت.
همان روزها بود كه شايد با بيخبري او، بازي جدي شده و از روسا دستور شنید كه در قالب تبادلات فرهنگي ميان كشورها و امانت دادن اشياي تاريخي و ايجاد نمايشگاههايي براي نمايش دادن اين اشيا، ميتوان راه را براي خروج اشياي عتيقه از كشور باز كرد و پوشش آن هم منشور كوروش است كه با هزاران هياهو به ايران انتقال داده شد و چه فیلمی که سر ملت درنیامد!
در همان روزگار ـ نه خیلی قدیم، همین یکی دو سال گذشته که عملههای فتنه از سر لجاجت و با توهم شجاعت، راه را برای سیاسی کاری اینان فراهم آورده بودند ـ هم در برخي از اذهان اين پرسش پيش ميآمد كه در چنين شرايطي كه تحريم عليه ايران از زمين و آسمان از سوي كشورهاي ديگر در حال اجراست، چگونه است كه اين كشورها حاضر ميشوند اشياي تاريخي اين چنين با ارزشي را كه روزگاري از اين كشور به زور به چپاول بردهاند، اين چنين مهربانانه و در كمال ادب براي نمايش بازپس داده و در معرض همگان قرار دهند؟!
اما... اما بدیهی است که در فضای سیاست زده همچون هميشه، فریاد دلسوزان از سوي آنان که باید، شنيده نشود و ماجرا در ابهام و سكوت فرو بماند.
يكي دو ماه پس از به نمايش گذاشته شدن منشور كوروش در موزه ملي ايران، برخي از رسانهها خبر از تقلبي بودن اين منشور دادند و سازمان ميراث فرهنگي هم چون گذشته تكذيبيههاي پر از الفاظ ركيك به رسانهها فرستاد و به جاي پاسخ به تناقضهايي كه در اذهان عمومی ايجاد شده بود، هر كسي را با نامي چون معاند، ضد انقلاب، خبرنگار وابسته، مافياي سيگار و هزاران هزار نام ديگر خطاب کرد، به گونهاي اصل ماجرا در ذهن مخاطب كمرنگ شد!
همان زمان هم البته بسیاری دانستند و گفتند که اينها همه فرافكنيهاي ميراث فرهنگي و روسايش است تا اصل ماجرا در ذهن مخاطب به فراموشي سپرده شود.
از آن پس بود كه از سه راه «قاچاق پنهان اشياي عتيقه»، «تبادل اشياي عتيقه به بهانه مطالعه و پژوهش» و «امانت دادن اين اشيا به كشورهاي ديگر»، اين اشيا از كشور بیرون ميشد، بدون اينكه پروتكلهاي بينالمللي در اين باره رعايت شود.
اين اشيا در قالب قراردادهايي صوري و پر از تناقض از كشور خارج و در نمايشگاه يا هفتههاي فرهنگي يا هفتههاي ميراث فرهنگي در كشورهاي ديگر به نمايش گذاشته ميشد و هيچ كس نمي دانست كه از فهرست مثلا صد قطعهاي اشيای تاريخي، شايد هر بار هشتاد قطعه به كشور باز ميگشت! و اين روند ادامه داشت تا زمان دستگيري بسياري از اينان كه بعدها به جريان انحرافي معروف شده و به مکر خدا گرفتار آمدند.
در همان روزگار، خبري كوتاه در برخي از رسانهها منتشر شد كه «يك كشتي حاوي اشياي عتيقه كه به سوي كشور عمان در حركت بود، از سوي نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران توقيف شده و اموال آن ضبط ميگردد!». از آن پس بود كه راه ديگري بايد در پيش گرفته ميشد تا اين طرح بزرگ قاچاق اشياي عتيقه تاريخي مسكوت نمانده و ادامه يابد.
از اين روی، به دستور مديران وقت، طرح بورس خريد و فروش اشياي عتيقه، كالاي فرهنگي و صنايع دستي در جزيره كيش راه اندازي شد و از اين طريق اشياي تاريخي گران قيمت به كمترين بها به خريداران و مشترياني كه از پيش تعيين شده بودند، در مقابل دوربينهاي هزاران خبرنگار و عكاس به فروش رسید و... .
اين طرح ادامه یافت تا جايي كه برخي از مديران سازمان ميراث فرهنگي از سوي مقامات امنيتي بازدداشت شدند و پرده از اين راز کنار رفت كه هزاران هزار اشياي عتيقه در قالب تبادلات فرهنگي و برگزاري نمايشگاه از كشور خارج شده و تنها به دليل قراردادهاي غيركارشناسي، از پسگيري آن اشيا درمانده ميشوند و هزاران دليل و بهانه ديگر كه البته شايد همين حالا هم اين اشيا در خانه يكي از روساي اين سازمان يا در حياط خلوتهایي كه در اين سالها براي خود ساختهاند، نهفته باشد و اگر هشياري مسئولان قضايي و امنيتي نباشد، فاجعههايي اتفاق بيفتد كه...
به راستي، چه كسي ميدانست اشياي عتيقهاي كه در زيرزمين موزه ملي پنهان شده بود، چه ارزشي داشته و آيا آمار دقيقي از اين اشيا در جايي ثبت شده كه بتوان بر ميزان خسارات وارده يا قاچاق اين اشيا، قيمتي نهاد؟!