چرا «صداقت» در رفتار جامعه و حاکمان کمرنگ شده است؟
در فرهنگ عمومی ایرانیان، معذرت خواهی، طلب بخشش و تلاش برای جبران اشتباهات و ناکامی ها ضعف و ناتوانی تلقی می شود و عموما ایرانیان، کار و فعالیت خود را جزیی ناگسستنی از هویت و بودن خود و عملکرد خود را جزو ثوابت بنیان وجودی خود میدانند که...
سرویس فرهنگی ـ یکی از موارد مهم در جامعه کنونی ایران و در فرهنگ عمومی مردم و طبعا مسئولان و سیاستمداران، کمرنگ شدن صداقت و شفافیت است، به گونه ای که در برخی موارد، هالهای از ابهام و تردید درباره مسائل اصلی زندگی مردم در میان خود مردم و در ارتباط آنان و مسئولان ایجاد کرده است.
به گزارش «تابناک»، در فرهنگ عمومی ایرانیان از مردم عادی گرفته تا مسئولان، رفتار بر پایه صداقت و شفافیت به دلایلی پا نگرفته و این هم دلایلی دارد.
بر این اساس، یکی از دلایل عدم شفافیت و صداقت، «تمایل عجیب ایرانیان برای زندگی کردن در ابهام و کشیدن حالتی از ابهام پیرامون زندگی و فعالیت های افراد است». این تمایل به زندگی در ابهام نوعا در بین مسئولان کشور هم دیده می شود و حتی مسئولان هم با علم به اینکه، ابهام در فعالیت ها بی اعتمادی مردم را به وجود می آورد، همچنان فعالیت ها، سیاست ها و عزل و نصب های خود را در ابهام نگه می دارند، این در حالی است که یکی از مولفه های ذهنی ایرانیان برای همکاری با اشخاص، صداقت، شفافیت و به اصطلاح رو راست بودن آنان است؛ شرطی که اگر برای ایرانیان فراهم نباشد، به تحقیق می توان گفت که هیچ همراهی و همکاری از سوی آنان صورت نخواهد گرفت.
یکی دیگر از دلایل نبود صداقت و شفافیت، «ترس و نگرانی از آشکار شدن شکست ها و عیوب و نقص هاست»؛ بنابراین، عموم ایرانیان آشکار شدن شکست ها و یا ناتوانی خود را دال بر ناتوانی خود دانسته و تا جایی که میشود، می کوشند که نه خبری از شکست ها و ناکامی های آنان منتشر شود و نه کسی به خاطر شکست، آنان را بازخواست کند.
این در حالی است که مجموعه فعالیتهای انسان، آمیزه ای از کامیابیها و ناکامیهاست، اما در ایران به ویژه در دورانی که افراد در قدرت هستند، کمتر از شکستها و ناکامیهای آنان خبری شنیده می شود و عموما اخبار کشور برگرفته از خبر موفقیتهای روز افزون آنان است و تنها پس از ترک قدرت است که اخبار ناکامیها در حجمی گسترده در میان افکار عمومی منتشر و به بی اعتمادی افکار عمومی منجر می شود.
این مسأله در بعدی به اشخاص برمیگردد و در بعدی دیگر به قضاوت اجتماع، به کسی که صادقانه و مخلصانه به شکست و ناکامی خود اعتراف می کند. در واقع سیستم ارزیابی در ایران، تنها پیروزیها را میبیند و عملکرد افراد بر پایه مجموعه ای از شکست و پیروزیها ارزیابی نمیشود؛ چه بسا مدیری که دهها کار ارزنده انجام دهد، به دلیل یک شکست از کار برکنار شده و در مقابل شخصی با انفعال و فقط پیروزی در یک کار، به نحو شگفتآوری ارتقا مییابد.
پس عموما به خاطر ترس از تخفیف و سرزنش، شکستها و ناکامیها پنهان میشود و کسی خبری از آنها نمیشنود.
از دلایل دیگر عدم صداقت و شفافیتنه ترس از آشکار شدن شکستها، بلکه «تعدد شکستها و ناکامیها» در اجرای کارها و فعالیتهای شخصی و حکومتی است و در حقیقت انجام نشدن کارها و امورات شخصی و عمومی به صورت نادرست به دلایل گوناگون است. زمانی که افراد بدون داشتن تخصص لازم در پستهای مختلف گماشته می شوند؛ این خود آغاز پنهان کاری است، چون طبیعتا افراد فاقد تخصص اشتباهات و ناکامیهای بسیار بیشتری از افراد متخصص دارند؛ بنابراین، از زمان انتصاب یک فرد غیر متخصص، باید انتظار داشت که پنهان کاری و عدم شفافیت آغاز شود و هیچ خبر درستی از فعالیتها، موفقیتها و شکستها به گوش مردم نرسد.
در واقع این یک سیاستگذاری نادرست است که باعث پنهان کاری و عدم شفافیت در جامعه می شود.
افزون بر این «نبود روحیه معذرت خواهی» از دیگر دلایل نبود شفافیت و صداقت در بین مردم و مسئولان است.
در فرهنگ عمومیایرانیان، معذرت خواهی، طلب بخشش و تلاش برای جبران اشتباهات و ناکامیها ضعف و ناتوانی تلقی میشود و عموما ایرانیان کار و فعالیت خود را جزئی ناگسستنی از هویت و بودن خود میدانند و عملکرد خود را جزو ثوابت بنیان وجودی خود میدانند که گویا اعتراف به اشتباه بودنش از یک سو، شأن و شخصیت آنان را فرو میکاهد و از سوی دیگر، گویی خللی در بنیان وجودی آنان ایجاد میکند و بدین گونه است که جامعه تمایل دارد در ابهام و بدون شفاف سازی عملکردها، مواضع و سیاستها پیش رود.
به راستی، چه دلایل دیگری برای نبود صداقت و شفافیت در میان مردم و مسئولان ایرانی میتوان احصاء کرد؟ گویا مشارکت شما در این بحث، بتواند برای ترسیم آیندهای روشن راهگشا باشد.
من شخصا چند باری اشتباه کردم و با بیان عذر خواهی و تلاش برای جبران ،، متاسفانه چیزی جز فحش و مسخره شدن و اینکه زیر آبم زده شد چیزی ندیدم ..
.
متاسفانه تو فرهنگ ما ، سو استفاده از صداقت و بدست آوردن منفعت از راه تخریب شیرین تر و جیگر خنک کن تر از دادن فرصت برای جبران و احترام به ارزش های انسانیه .
.
گویی خیلی از ما عقده فحش دادن و به گند کشیدن هموطنمون واسمون یک نیاز شدید روحی شده ..!!
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۱
ای ول! من هم صادقانه به کارآموزم گفتم این مطلب را نمی دانم، نامرد آشنایی مدیر کل بود و بدجوری زیرآبم را زد. متاسفانه خیلی ها دنبال آتو گرفتن و خود شیرینی اند و ظرفیت پذیرش راستی و درستی را ندارند.
احسن بر شما .... خدا را شاهد می گیرم که کاملا درست اشاره فرمودید... این موضوع درد بسیار شایع در اکثر ادارات و بخصوص در دانشگاهاست......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۲۳
نقل است؛ "شاه عباس صفوی" رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد، دستور داد تا درسرقلیان ها بجای تنباکو، ازسرگین اسب استفاده نمایند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند! ودود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال - از بیم ناراحتی شاه - پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است »
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند:« براستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت»
شاه به رئیس نگهبانان دربار - که پکهای بسیار عمیقی به قلیان می زد- گفت: « تنباکویش چطور است؟ »
رئیس نگهبانان گفت:«به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان میکشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: « مرده شوی تان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه بَه و چَه چَه کنید !»
ای کاش رجال سیاسی امروز ما به اندازه شاه عباس می فهمیدند و قدری پهن بار متملقین و چاپلوسان می کردند، تا بدانند که همه این دست بوسی و پابوسی و نقل کرامات و معجزات برای پست و مقام است و لا غیر!