بازدید 12021

توطئه دسته جمعي در آلونك مرگ

واقعيت اين بود كه من و ابوالفضل و ديگر همدستانم هم آنجا مخفي شده بوديم. بهمن كه آمد به او گفتم چرا مزاحم زن صيغه‌اي من شده‌اي و ضربه‌اي به وي زدم اما او سعي كرد مرا آرام كند وخواست براي صحبت به كلبه‌اي كه در آن نزديكي بود برويم
کد خبر: ۱۷۶۷۴۶
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۳۹۰ - ۰۹:۳۰ 13 July 2011
تهران امروز: قضات شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران، ديروز درباره پرونده قتل پيچيده‌اي به قضاوت نشستند كه بيش از 5 متهم داشت.

در ابتداي اين جلسه نماينده دادستان با خواندن كيفرخواست گفت: 16 مهرماه سال گذشته ماموران پليس ورامين جسد جواني به نام بهمن را در اطراف ورامين پيدا كردند. بدن كاردآجين شده اين جوان نشان از به قتل رسيدن وي بود. با انجام تحقيقات ميداني مشخص شد مقتول بر سر زني به نام لاله با چند جوان به نام‌هاي اصغر، ابوالفضل، بهنام و وحيد نزاع داشته است و احتمال دارد كه توسط اين افراد كشته شده باشد. استعلام از مخابرات هم نشان داد كه مقتول قبل از به قتل رسيدن خود تماس‌هايي را با لاله داشته است.

با بازجويي از اين 4 نفر، آنها به دست داشتن در اين جنايت اقرار كرده و گفتند به خاطر رقابت عشقي بر سر دختري به نام لاله با هماهنگي اين زن، بهمن را به قتلگاهش كشانده و او را با ضربات چاقو از پاي درآورده‌اند.متهمين گفتند روز حادثه لاله به بهمن زنگ زده و از او خواست سر قرار بيايد. سپس سه نفر از ما با چاقو به جان مقتول افتاده و او را به شدت مجروح كرديم. بعد هم دور گردن وي دستمالي انداخته و آنقدر آن را فشار داديم تا از مرگ او مطمئن شديم. بنده به عنوان نماينده دادستان با توجه به اعترافات متهمين و ساير شواهد براي آنها درخواست صدور حكم قانوني را دارم.

در ادامه اولياي دم مقتول در جايگاه حاضر شده و براي متهم تقاضاي قصاص كردند.

سپس اصغر متهم رديف اول در جايگاه ايستاده و با پذيرفتن اتهام خود گفت: من و لاله 8 ماه بود كه به عقد موقت هم درآمده بوديم. مدت عقدمان داشت تمام مي‌شد و من مي‌خواستم اين مدت را تمديد كنم كه يك‌روز بهمن به من گفت مي‌خواهد لاله را به عقد خود درآورد. وي مدعي شد لاله به وي ابراز علاقه كرده و خودش اين پيشنها د را به وي داده است. بهمن حتي شماره تماس لاله كه روي موبايلش افتاده بود را هم به من نشان داد و گفت از مدت‌ها پيش با هم در تماس هستند.

من به بهمن گفتم كاري به كار لاله نداشته باشد چرا كه اين زن را مال خودم مي‌دانستم. چند ساعت بعد كه لاله را ديدم وي گفت مقتول دوباره با او تماس گرفته و برايش مزاحمت ايجاد كرده است. لاله از من خواست بهمن را بكشم و گفت شرط ازدواج دائمي‌ام با تو اين است. لاله مدعي شد بهمن از رابطه‌اش با وي براي همه صحبت كرده و آبرو براي او نگذاشته است.من هم موافقت كردم. روز حادثه لاله به مقتول زنگ زده و او را به محل قتل كشاند. لاله به بهمن گفت در آن محل تنها و منتظر وي است.

اما واقعيت اين بود كه من و ابوالفضل و ديگر همدستانم هم آنجا مخفي شده بوديم. بهمن كه آمد به او گفتم چرا مزاحم زن صيغه‌اي من شده‌اي و ضربه‌اي به وي زدم اما او سعي كرد مرا آرام كند وخواست براي صحبت به كلبه‌اي كه در آن نزديكي بود برويم. داخل كلبه يك مرتبه امير با اين عنوان كه چرا به مادر من تجاوز كرده‌اي به سمت بهمن حمله كرده و با او گلاويز شد. درگيري ادامه پيدا كرد و من دستان مقتول را گرفته و ابوالفضل با چاقو او را زد. بعد هم امير دستمالي دور گردن او پيچيد و خفه‌اش كرد. سپس جسد را برداشته و پا به فرار گذاشتيم.

چند موتور سوار از دور آمده وجنازه را پيدا كردند اما چون هوا تاريك بود و ما دور شده بوديم ما را نشناختند.از صحنه كه فرار كرديم لاله گفت حالا كه بهمن را كشتي با تو ازدواج مي‌كنم.

سپس لاله در جايگاه حاضر شد تا از خود در مقابل اتهاماتش دفاع كند. اين زن 21 ساله با رد اتهامات خود گفت: من مدتي به صيغه اصغر درآمدم و چون مدتش تمام شد تصميم به ازدواج با بهمن گرفتم. من بهمن را دوست داشتم و دليلي براي كشتن او وجود نداشت. علت آنكه بهمن را به كلبه كشاندم اين بود كه وحيد پشت سر من گفته بود با من رابطه دارد و من هم براي اينكه ثابت شود چنين چيزي نيست خواستم آنها را با هم روبه‌رو كنم. من نمي‌دانستم كه اصغر و دوستانش چه برنامه‌اي براي بهمن چيده‌اند. فقط از بيرون كلبه صداي ناله‌هاي بهمن را شنيدم و فهميدم وي كشته شده است. بعد هم از ترس فرار كردم.

در ادامه جلسه ابوالفضل در جايگاه ايستاده و گفت: من نمي‌خواستم بهمن را بكشم و اصلا او را نمي‌شناختم. اصغر پاي مرا به اين ماجرا باز كرد. او گفت چند نفر مي‌خواهند او را بزنند و خواست به كمك او بروم. وقتي هم ديدم كه اصغر در خطر است به كمك او رفتم.

متهم بعدي امير بود كه به دفاع از خود پرداخت و خطاب به قضات گفت: لاله چند روز پيش از قتل به من زنگ زده و گفت بهمن به مادرم تعرض كرده است. وقتي هم كه لاله گفت قرار است بهمن به آلونك بيايد به آنجا رفتم تا انتقامم را از او بگيرم. ولي قصد كشتن او را نداشتم چون يكي از ضربات چاقويي كه ابوالفضل زد به گردن بهمن خورد من خواستم گردن او را با پارچه ببندم كه خون نيايد ولي نمي‌خواستم خفه‌اش كنم.

سپس وحيد و ديگر متهمان به دفاع از خود پرداخته و در آخر هم قضات شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران وارد شور شدند تا راي خود را درباره اين پرونده پيچيده صادر كنند.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار