بازدید 8712
۳

به همان دو دست قلم شده قسم، همه مدیونیم!

محمد قادری
کد خبر: ۱۷۵۳۳۹
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۵ 06 July 2011
از حضرت عباس(ع) که می‌خواهی بنویسی، انگار قلم، خجالت می‌کشد و توان بیان عظمت و ایثار او را ندارد، از جانبازان جنگ تحمیلی هم. دست به قلم می‌برم. دلم گرفته است و خودم هم خجالت می‌کشم که چه بنویسم. عباس(ع) مظهر عشق و ارادت به ولی است. مظهر ایثار و جانبازی، مظهر مردانگی و استقامت و ... باز هم «واژه» کم می‌آورم... .

شب گذشته وقتی به خانه رسیدم، تصمیم گرفتم مطلبی نوشته و فریاد غربت و مظلومیت جانبازان ام القرای جهان اسلام، این رهروان راه سقای دشت کربلا را با قلم به تحریر درآورم. نمی‌دانم می‌شود یک فریاد بغض‌آلود را نوشت یا نه، اما می‌ نویسم، چه، امام ما گفت «شکسته باد قلم‌هایی که ننویسند چه بر سر فرزندان این انقلاب آمده است».

خدایا نکند مدیون این همه ازخودگذشتگی و ایثار باشیم، نکند نفهمیم پدرانمان چه‌ها کشیدند تا ما امروز در آرامش زندگی کنیم.

قلم را که برداشتم، هم‌زمان شبکه 1 را هم نگاه می‌کردم. برنامه زنده «پارک ملت» روی آنتن بود؛ برنامه‌ای نه از جنس خیلی از برنامه‌های سیما، برنامه‌ای با اجرای رضا شهیدی فرد که کمتر اثری از ریا و تملق در آن می‌بینی. شهیدی فرد به مناسبت شب تولد حضرت عباس(ع) و روز جانباز، سه تن از قهرمانان سرفراز این آب و خاک را دعوت کرده بود: یک جانباز شیمیایی، یک جانباز نابینا و دیگری هم جانباز 70 درصد از چند نقطه.

صحبت که می‌کردند، انگار همه دنیا را بر سرم می‌زدند، میخکوب نشسته بودم پای تلویزیون. بی‌خیال نوشتن شدم. شهیدی فرد با اجرای همیشه تمام و کمالش می‌کوشید زوایای گوناگون زندگی و درد و رنج‌های این مردان بی‌‌ادعا را از زبان خودشان بازگو کند. وقتی آن جانباز شیمیایی از سختی‌هایی که کشیده بود و سرانجام منجر به پیوند ریه شده بود، سخن می‌گفت، احساس می‌کردم مخاطبش تنها منم ـ می گویم «من»، چون معتقدم همیشه باید پرسید خودمان چه کرده ایم، نه اینکه بقیه چه و چه... ـ من نسل سومی که الان رسانه دارم و نمی‌فهمم و نمی‌گویم آ‌نچه بر او و امثال او گذشته است. نمی‌فهمم نفس نکشیدن یعنی چه؟ نمی‌فهمم سرفه‌های جانکاه ناشی از گاز خردل یعنی چه؟ نمی‌فهمم روزی چند میلیون هزینه دارو یعنی چه؟ و نمی‌فهمم خواست و انگیزه و آرمان او را که جان در کف گرفت تا من بمانم و ... .

یا وقتی دخترش از کنایه‌ها و طعنه‌های اطرافیان می‌گفت، شاید تنها می‌خواست به من بفهماند که نمی‌تواند باور کند ملتی با اسطوره های خود چنین کند، چه، آنان که مسئول بودند و بنا بود فرهنگ ناب اسلامی و ارزش‌های اخلاقی را در جامعه نهادینه کنند، ظاهرا گوششان دیگر به این حرف‌ها بدهکار نیست.

دلم آتش گرفت، وقتی گفت خود و برادرش حتی برای کنکور هم از سهمیه استفاده نکرده اند، واقعا چرا؟ آیا این چیز خیلی زیادی است؟ نمی‌خواهم قیاس کنم با خانواده‌های سربازان کشورهای دیگر و شأن و منزلتی که برای آنان قایلند، از آمریکا و آلمان و بلژیک و فرانسه بگیر تا انگلیس و روسیه و ژاپن و ... .

ولی خدایی این‌گونه رسمش نیست، به هر دین و آیین و مسلکی که معتقدیم قسم، این رسمش نیست، به همان دو دست قلم‌شده حضرت عباس(ع) در محشر کربلا سوگند که همه‌مان مدیونیم. از من نسل سومی متولد دهه شصت بگیر تا آنانی که بودند و دیدند که چه بر سر فرزندان روح‌الله آمد، ولی امروز میز و صندلی ریاست‌های این دنیایی چشمشان را کور کرده و یا حتی آنان که بودند، ولی نیامدند تا ببینند آن شور و حماسه‌ها را و امروز داعیه‌دار همه چیز شده‌اند!

برنامه دیشب شاید تلنگری بود به آنان که هنوز غیرت دارند، به ویژه وقتی که مهمان دیگر برنامه از رسانه‌ها و مسئولان گلایه کرد و گفت همه هم و غم رسانه ملی در مورد بازمانده‌های دوران طلایی دفاع مقدس، تنها منحصر به چنین شبی شده، ولی در تلاطم زندگی روزمره و در قیل و قال‌ها و حواشی عملا این بازمانده‌های کاروانیان نور و شهدای زنده گم می‌شوند و کسی اثری از آنها نمی‌گیرد.

این برنامه اما یک لحظه فوق‌العاده هم داشت و آن هم وقتی که تکه کاشی حرم باصفای قمر بنی‌هاشم(ع) با دستان جانباز نابینای مهمان برنامه رونمایی شد و در استودیو قرار گرفت و چقدر زیبا و دلنشین بود، همان لحظه که دل‌ها حتی برای لحظه‌ای پر کشید به بین‌الحرمین و حرم حضرت عباس(ع).

اینها که نوشتم، شاید تنها برای سبک شدن بود اما قطعا من و توی ایرانی از هر مرام و مسلکی که باشیم، باید حواسمان باشد که این شرایط امروز ما با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش بهایی بس گران همچون خون و اعضای تن پدرانمان را پرداخته و اکنون نوبت ماست که آینده این مرز پرگهر را بسازیم و قدردان این تندیس‌های ایستادگی و مردانگی و خون شهدای والامقام باشیم.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
ای برادر ، بی مهری از جانب کسانی که شاید را ه وعقیدۀ اینان را قبول نداشتند قابل قبول وقابل تحمل تر از جانب کسانی است که بعنوان مدیر نمونۀ بسیجی از جانب شهردار انتخاب میشوند. وبا تمام توان کرامت انسانی جانباز را زیر پا می نهند واسمش را میگذارن حمایت از جانباز معزز!!!.شاید باورش سخت باشد ولی حقیقت دارد. اگر باور ندارید به س-م-م-ش-ت مراجعه کنید
باسلام ... مطالب فوق مرا یاد شهید حمید باکری انداخت ... که رزمندگان جنگ را پس از اتمام جنگ به 3 گروه تقسیم کرده بود ... که دقیقا همان اتفاق رخ داد ... ودر حال حاضر امورات کشور دست گروه سوم است یعنی همانهایی که جانبازان را فراموش کرده و برای خود حاشیه امنی درست کرده و برای حفظ ان .... این جانبازان مظلوم را دور و بر خود راه نمی دهند .. مثل من ...؟ که جانباز و برادر 2 شهید و فوق تخصص جراحی .... و لیاقت ورود به هئت علمی دانشگاه را ندارم .... چرا .. برای اینکه حاشیه امن این گروه سوم به هم می خورد . بدا به احوال این گروه سوم در روز قیامت .... چرا که در ان روز این کت و شلوار تزویر دیگر خریداری نخواهد داشت . انشاا...
در اين روزگار كه هركس سعي دارد در مسابقه خوردن بيت المال از ديگري پيشي گيرد جانبازاني كه مانده اند حق دارند خون جگر بخورند ودم برنياورندچرا كه جانباز روزي عزيز بود وآن زماني بود كه...
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی