بازدید 128692

گزیده اشعاری تقدیم به جانبازان

کد خبر: ۱۷۵۲۱۲
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۱ 09 April 2019

سرویس دفاع مقدس: به مناسبت روز جانباز گزیده‌ای از اشعار شاعران انقلاب اسلامی پیرامون جانبازان دلاور تقدیم می‌شود.

 

ترانه‌ی ویلچر
*تقدیم به همسران جانبازان دفاع مقدس

دست هایش از ترانه‌ی ویلچر انباشته
کمرگاه جوانش
از هجوم بی آرام لحظه‌ها تاخورده‌
نمی‌دانم فرشته‌ها
از پشت پرچین حیاطشان
روی سجاده‌ی بلند مهربانی اش
سحرگاه
کدام ترانه را آواز می‌کنند
که
آفتاب
از دو چشم روشن او
شوق دوباره سر زدن
در درونش شکوفه می‌کند
اشرف سرلک

 

باغ نگاه
صبح. دو مرغ رها
بی صدا
صحن دو چشمان تو را ترک کرد
شب. دو صف از یا کریم
بال به بال نسیم
از لب دیوار دلت
پرکشید
آفتاب.
خار و خس مزرعه‌ی چشم تو
آبشار.
موج فرو خفته‌ای از خشم تو‌
می‌شود از باغ نگاهت، هنوز
یک سبد از میوه‌ی خورشید
چید.
علیرضا قزوه

 

نماز جمعه
*تقدیم به همسران جانبازان

دست‌هایت کبوتر شدند
پاهایت منتشر در خاک.
و حالا همسرت
فرشته‌ای‌ست
که صندلی چرخدار تو را
به نماز جمعه می‌برد.
عبدالرحیم سعیدی راد

 

غریبانه
اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک می‌ریزی!
هنوز غصه‌ی خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه‌ها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت می‌ماند
تو (پیش فصل) بهاری نه اینکه پاییری
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی‌امد که از تو جان گیرذ
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
فاضل نظری

 

تاریخ
*تقدیم به پدرم: جهادگری بی ریا و جانبازی خاموش

هرگز ننوشت آنچه برازنده‌ی توست
تاریخ که تا همیشه شرمنده‌ی توست
ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر
این‌ها همه محتوای پرونده‌ی توست
حسین جنتی

 

گریه‌ات را بخند
پرده‌ها را ببند شب شده است، روز را در اتاق پنهان کن
گریه‌ات را بخند، دردت را، در پس اشتیاق پنهان کن
سرفه‌های مکررت بدجور، روی اعصاب شهر می‌خندد
یعنی این‌که نفس نکش، خود را، پشت این اختناق پنهان کن
شب نشسته است روی این معبر، رمز تنهایی تو لو رفته
پر شده از ستون پنجم، شهر ماه را در محاق پنهان کن
حق این مردم است این مردم که تو باشی و آرزو بکنند
کربلا را نیار و مثل قبل، توی خاک عراق پنهان کن
باز هم روزنامه‌های شهر، عکس‌های تو را بزرگ زدند
تو به رویت نیار و دنیا را، پشت این اتفاق پنهان کن
روشنی را به روی تاول‌ها، دکمه دکمه ببند تا آخر
باز نیلوفران آتش را، در میان اجاق پنهان کن
زخم‌ها ـ. این شناسنامه‌ی تو ـ. چند وقتی است از مد افتاده
پرده‌ها را ببند! شب شده است، روز را در اتاق پنهان کن
مهدی اشرفی

 

 

زیر کپسول‌های اکسیژن
*تقدیم به جانبازان شیمیایی

در و دیوار خانه می‌دیدند آتشی را که شعله ور می‌شد
آتشی را که آه در پی آه زاده سینه پدر می‌شد

زیر کپسول‌های اکسیژن سرفه می‌کرد زندگی در تو
روز‌ها همچنان ورق می‌خورد باز زخم تو تازه‌تر می‌شد

روی یک تخت چوبی بدحال، چشم‌هایی که گودتر می‌رفت
اشک‌هایی که حلقه می‌بستند، قرص‌هایی که بی‌اثر می‌شد

و تو با افتخار می‌گفتی: «عشق تنها امید انسان است ...»
همه روز‌ها و شبهایت در همین واژه مختصر می‌شد

صبح یک روز سرد پاییزی آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد ... پدر آماده سفر می‌شد
رضا نیکوکار

 

خدا نخواست
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند
ضمیر مفرد غائب کند شهید کند

شناسنامه درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین مدتی مدید کند

درون بغچه عطرش نشد که دختر باد
سپیده دم گل زخم تو را خرید کند

زدست خیمه بر این باغ ابری از اندوه
که رد پای تو را نیز ناپدید کند

زمانه بافت لباس عزا به قامت تو
که خود تهیه اسباب روز عید کند

زمانه خواست که در خانگاه تاول‌ها
تو را مراد کند درد را مرید کند

کنون زمانه شاعر چه از تو بنویسد
خدا نصیب غزل مصرعی جدید کند

خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد... خواست
که ذره ذره تمام تو را شهید کند
محمد سعید میرزایی

 

 

دو رباعی
یک ساک پر از دارو و مرهم آورد
در سالن انتظار شبنم آورد
منشی پرسید: نام؟
_. عبٌاس... ولی
در گفتن شهرتش نفس کم آورد

*
تاریخ سرافرازی او گم شده است
در حال، بُن ماضی او گم شده است
در شهر کسی نمی‌شناسد او را
پرونده‌ی جانبازی او گم شده است
پروانه بهزادی آزاد

 

کتیبه شکیب‌ای کتیبه شکیب، مرد روز ناگزیر‌ای تمام لحظه هات، شعر‌های دلپذیر
با تو، هر سبد نسیم، کوله باری از بهار
بی تو این هوا عفن، بی تو این زمین کویر
آیه‌های انقلاب در تو ظاهرند و بس
شرح هر اشاره ای، بازگشت هر ضمیر
دست و پا جدا شدی، پر زدی رها شدی
وای من اسیر دل، وای این دل اسیر
سید ابوالقاسم حسینی (الف- ژرفا)

 

نقطه اوج شکفتن

جانباز یعنی نقطه اوج شکفتن
جانباز یعنی حرفی از خود وانگفتن
جانباز یعنی یک نگاه صادقانه
تا وسعت سبز بهشتی جاودانه
جانباز یعنی با خطر اعجاز کرده
تا قله‌های عاشقی پرواز کرده
جانباز مرد ساختن با درد و اندوه
مردی که می‌ماند صبور و سخت، چون کوه
جانباز یعنی مثل گل‌ها تازه بودن
در عاشقی بی حد و بی اندازه بودن
جانباز یعنی یک بهار سبز و زیبا
جانباز یعنی در تلاطم مثل دریا
جانباز یعنی خاطرات دفتر جنگ
بوی شلمچه، یاد یاران هماهنگ
آسیه رحمانی - همسر جانباز

 

 

 

نماز عاشقی

چشمهایت چراغ بزم نیاز
آفتاب بلند درگه راز
قامتی ایستاده، چون البرز
رو به سوی خدای بنده نواز
نفست از شمیم راز پر است
با ملاک مگر شدی دمساز
در قیام و قعود می‌بینم
قد سرو تو در نشیب و فراز
می‌روی تا به عرش تا ملکوت
وه چه بی بال می‌کنی پرواز
از میان تمام خسته دلان
کیستی تو که گشته‌ای ممتاز
تو چه کردی که آستان خدا
گشته بر روی دلربای تو باز
می‌رسد این ندا ز. عرش مجید
عرشیان سر دهند این آواز
رو به درگاه عشق آورده است
ایستاده است عاشقی به نماز
می‌برد هوش از سر افلاک
سوز راز و نیازت‌ای جانباز
عباس براتی پور

 

 

یادگار سرو‌های سرخ

من همان آلاله سرخ به سنگر مانده ام
یادگار سرو‌های سرخ بی سر مانده ام
یادگار خون مردان مناجات و خطر
حالیا در اوج غربت‌های باور مانده ام
تا که با فوج ملاک، اوج گیرم تا خدا
سینه سرخان مهاجر! چشم بر در، مانده ام
بس که روییده به گردم، خار‌ها از هر طرف
در میان خیل کرکس ها، کبوتر مانده ام
زخمی حق ناشناسی‌های مشتی شب پرست
در هجوم بی امان خون و خنجر، مانده ام
باد و خاک و آب و آتش، تا همیشه شاهدند
با چنین زخمی توان فرسا، دلاور، مانده ام
جان به جانان می‌دهد هر روز «جانبازی» و باز
داغ بر دل، آه بر لب، چشم‌ها تر، مانده ام
دشمن، آنجا پشت پرچین لانه دارد، غافلان!
می‌وزد از چارسو ظلمت، منور مانده ام
مهربانا! در خزان مهر، تنهایم مخواه
ورنه بینی پیش پای خصم، پرپر، مانده ام
آخرین خاکریزم در هجوم صاعقه
از تغافل هایتان‌ای کبک‌ها درمانده ام‌ای گیاه هرزه! این جا، جای رویش نیست، نیست
من شهید زنده ام اما، دروگر، مانده ام
پاسدار حرمت خون شهیدانم هنوز
در هجوم باد‌های هرزه، سنگر مانده ام
محمد رضا سهرابی نژاد

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۴
انتشار یافته: ۱۳
درود بر شرف و غیرت شان و نفرین بر آنان که زخم های شان را پرچم ترقی خود کردند
مشكل جانبازان انقلاب سرودن شعر نيست مشكل اين است كه ابتداييترين حق جانبازان كه در ما ن رايگان بود براي جانبازان زير 25 در صد دستگاه هاي اجرايي كه حدود سيو دو سال اجرايي شده بوداز سال قبل در مان رايگان از سوي بنياد شهيد لغو گرديده و طبق مصوبه هيئت دولت قرار بود كه دستگاه ها با تامين اعتبار با بيمه ايران قرار داد بيمه تكميلي جانبازان را عملي كنند كه عليرغم پي گيري هاي متعدد تا كنون اين كار عملي نشده و در نتيجه بيمه جانبازان زير 25 در صد براي استفاده رايگان از خدمات در ماني و بهداشتي كه جزو حقوق اوليه جانبازان عزيز انقلاب اسلامي مان بود بلا تكليف رها شده است كه اميد وارم سايت محترم تابناك موضوع را پي گيري نمايد تا روز جانباز اين كار انساني عملي گرديده و جانبازان طبق روال قبلي از خدمات در ماني رايگان بر خوردار شوند ايا اين توقع بالايي است
به نظر من این یکی از بهترین شعرها در مورد جانبازانه که متاسفانه تو لیست شما جا مونده
خواب ديدي شبي كه جلادان، فرش دارالخلافه‌ات كردند
گردن‌ات را زدند با ساطور، به شهيدان اضافه‌ات كردند

مي‌خروشيدي: اين كه مي‌بينيد، شيميايي‌ست، موميايي نيست
نه! ابوالهول‌‌ها نفهميدند، متهم به خرافه‌ات كردند

چارده‌سال مي‌شود… يا نه! چارده قرن، سخت مي‌گذرد
بي‌قراري مكن! خبر دارم، سرفه‌ها هم كلافه‌ات كردند

زخم و كپسول‌هاي اكسيژن، چه مي‌آيد به صورت‌ات، مؤمن!
تو بداني اگر كه تاول‌ها، چه قدر خوش قيافه‌ات كردند

شهرها برج‌ مست مي‌سازند، برج‌ها بت‌پرست مي‌سازند
شرق ما حيف، غرب وحشي شد، محو در دود كافه‌ات كردند

فكر بال تو را نمي‌كردند، روح ترخيص مي‌شد از بدنت
و تو بالاي تخت مي‌ديدي، كفن‌ات را ملافه‌ات كردند

جا ندارند در هبوط خزه، سروها ـ جمله‌هاي معترضه ـ
زود رفتي به حاشيه، اي متن! زود حرف اضافه‌ات كردند

عباس احمدي ـ قم-برگزيده‌ي نخستين جايزه‌ي ادبي قيصر امين‌پور
خیلی عالی بود مخصوصا برای پیامک زدن
واقعا شعر لازم داریم ما جانبازان ؟؟
سبحان الله اين بچه‌ها چه مي‌كنند؟ سالها گمان مي‌كرديم كه با ما آخرين نسل شعر فارسي طي مي‌شود اما نگو كه اولين نسل بلند شعر فارسي در شكفتن است. 35 سال شاعريمان با ديدن اين رقت ها و نازكي هاي جوانان شرمگين و سرخرو مي‌شود. حبذا بر شما و هنيئا لكم.
خیلی زیبا بود
با اجازه شما در سایت جانبازان خراسان رضوی استفاده می کنم
جنگ تحمیلی علیرغم تمامی آسیب‌های جسمی و روحی و ویرانه‌های شهرها و روستاها، صحنه آزمایش مردان بزرگی بود که جانانه میدان دار صحنه نبرد شدند و از وطن و ناموس خود دفاع کردند و عده‌ا‌ی در این راه شهد شیرین شهادت نوشیدند و گروهی نی به درجه جانبازی نائل آمدند.
عالی
شعر جانباز
باید که عشق بر سر پیمان بایستد
هر عاشقی میانه میدان بایستد
ققنوس وش در دل گهواره عطش
از خود جدا شده در جان بایستد
یا دست کم به وسعت مقیاس یک قدم
نزدیکتر به قامت انسان بایستد
وقتی که از عروس قافله بیم می رود
در پیچ و تاب حادثه هر آن بایستد
خوبست که از روایت اسطوره یاد کرد
تا التهاب سوز زمستان بایستد
آن اسوه های پهنه هستی که بی گمان
هر کهکشان به حرمت ایشان بایستد
حرف از مهاجر مقصد رسیده ایست که
در ابتدا ی نقطه ی پایان بایستد
باران ترین حواله خاکی به آسمان
بی بودنت زلالی احسان بایستد
این را فقط صلابت ایوب آزمود
آرامشی که در دل طوفان بایستد
ششصد هزار سرور و سالار روزگار
اکنون نشسته اند که ایران بایستد
فهیم بخشی
بمن جانباز پیامک امد که بیا گوشت بخر ورفتم وگفتند گوشتی درکارنیست دروغه .علی برکت الله
متشكر از عزيزاني كه با سروده هاي خود شمه اي از دردهاي جانبازان را بيان كرده اند
سرش سوت می کشد
و سینه اش
مثل آخرین سوت قطار
در ایستگاه خرمشهر
و یا سوت خمپاره ای که او را
برای همیشه
دراز کش کرده است

#حمیدرضا_اقبالدوست
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل