فرداي آن روز با وي تماس گرفتم و او به خانهام آمد و گفت كه مشكلت چيست و جواب دادم كه عروسم از پسرم قهر كرده است و چند ماهي است با خواهشهاي ما هم به خانهاش نميرود، مرد شياد كتابي را باز كرد و با استفاده از رمل و اسطرلاب پس از چند دقيقه گفت كه شما را سحر و جادو كردهاند و به من گفت كه هرچه طلا داري بياور