پس از انتشار مقاله نهم انتظار ميرفت برخي خوانندگان خرده گيرند که چرا نقد برخي سياستهاي کنوني و عملکرد مسئولان در طي هشت مقاله را ناتمام گذاشته و به نقد رفتار خودمان يعني ما ايرانيان پرداختم. اما نه تنها در ميان انبوه نظرات خوانندگان چنين انتقادي يافت نشد، بلکه برخي از اينکه چرا نقد رفتار ما مردم صريحتر بيان نشده بود گله مند بودند. خوشبختانه هر روز بيشتر و بيشتر اين باور عموميت پيدا ميکند که تا ايراني درست نشود ايران درست نميشود.
در يک نگاه ابتدايي، رفتار يک ملت مسلمان قاعدتا بايد از ملل غير مسلمان بهتر باشد، زيرا هيچ مکتبي مانند اسلام بر مسئول بودن آدمي در قبال کوچکترين عملش (مثقال ذره) تأکيد نکرده است. به همين منوال، رفتار يک ملت شيعه بايد از ملل سني مذهب بهتر باشد چرا که از «اعتقادات ضروري شيعه» عرضه شدن اعمال بر پيامبر (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام است و طبق روايات در هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما بر حضرت ولي الله الاعظم امام عصر(ع) عرضه ميشود (روايات ذيل تفسير توبه/105).
متاسفانه ميبينيم ما شيعيان حتي در مسألهاي به اهميت نماز از اهل تسنن عقب افتادهايم. هنگام اذان در شهرهاي ما تغيير محسوسي در خيابانها مشاهده نميشود و حتي از برگزار نکردن مسابقات فوتبال در وقت اذان عاجز ماندهايم، در حالي که برادران سني عليرغم تقيد به خواندن نمازها در پنج وقت به جاي سه وقت، ليگهاي خود را خارج از وقت اذان و منظمتر از ما برگزار ميکنند. مولاي ما امير المؤمنين (ع)، همرديف «تقوي» ما را به «نظم» سفارش کرده است (اوصيکم بتقوي ا... و نظم امرکم)، اما يک مشکل هميشگي ما همين بينظمي بوده است. شروع نشدن مجلس در ساعت مقرر توسط خود قانونگذاران در طول سي سال گذشته فقط يک نمونه است. (مجموعا 3265 مورد غيبت و 6664 تاخير تنها در يک دوره مجلس، خسارتي بالغ بر 206 ميليارد تومان بر جاي گذاشته است. فارس/21 خرداد 1387).
به راستي اين همه گلايه و شکايت از تبعيض، قانون شکني، بيانصافي، حرمت شکني، پارتيبازي، بيتوجهي يا عدم رعايت حق ديگران در اداره، مغازه، تاکسي، کلانتري، گمرک، بيمارستان و دادگاه، گله از کيست جز گله مردم از مردم؟ گله و شکايت ايراني از رفتار ايراني مربوط به دوران پس از انقلاب نيست؛ دهههاست که هر کس که در رفتار ما دقيق شود، خصوصا اگر به خارج از کشور پا گذاشته باشد، بر برخي عقب ماندگيهاي رفتاري ما افسوس ميخورد.
البته در دنيا ملت بيعيب و نقص وجود نداشته و جامعه مطلوب اسلامي در جهان کنوني مصداق ندارد. برخي مباني و ويژگيهاي جوامع مدرن که تکيه بر «فرد گرايي» يکي از آنهاست در بينش اسلامي مورد قبول نيست. آن جوامع مشکلات خود را داشته و به نحو ديگري بيمارند و قطعا نميتوانند الگوي ما باشند. در عين حال پياده کردن امور مثبت آن جوامع در جامعه ما نه تنها منعي ندارد بلکه لازم است، همچنانکه در تعليمات اسلامي علم را ولو نزد منافق باشد بايد آموخت.(در اينجا بحثها و اختلافات تئوريک مطرح است که خارج از بحث فعلي ماست).
اما يک تفاوت ميان بيماري رفتاري ما و بيماري رفتاري بسياري از ملل ديگر وجود دارد و آن اينکه آنان مشکلات پيش پا افتاده را حل کرده و موفق به ايجاد آرامش ـ ولو ظاهري ـ در جامعه شدهاند، امري که ما چه قبل و چه بعد از انقلاب از ايجاد آن ناتوان بودهايم. آنها ديگر معضلاتي به نام دعواي در صف، متلک پراني، بوق زدن براي کسي که ثانيهاي ديرتر حرکت ميکند، آشغال ريختن، تمسخر ديگران، عدم رعايت حق يکديگر، پارتي بازي، بگومگو بر سر ميزان کرايه و امثال آن نداشته و يا بسيار کمتر دارند.
ما متأسفانه در جامعه از يکديگر کم آزار فيزيکي و غير فيزيکي نميبينيم. حتي مشکلات اوليه عبور و مرور را حل نکردهايم. هنوز يک فرد به ويژه يک سالمند نميتواند با آرامش از عرض خيابان عبور کند (بارها ديدهايم که سالمندان عصايشان را به سمت رانندگان حرکت ميدهند تا آنان را زير نگيرند).
در بررسي رفتار اجتماعي ما ايرانيان اولين پرسش اين است که عيبهاي رفتاري ما چيست؟ دوم آنکه چه عواملي ما را به اين وضع کشانده است؟ سومين سؤال اين است که درمانها و راه حلها اعم از ريشهاي و بلند مدت و يا فوري کدام است؟ همه اين پرسشها حتي سوال اول که به نظر پاسخ سهل تري دارد، پيچيدگيهاي خود را دارند و پاسخ دقيق به آنها نياز به کار جمعي و مداوم دهها متخصص در رشتههاي گوناگون از اسلام شناس و ايران شناس گرفته تا روانشناس و جامعه شناس دارد. من در حد بضاعت ناچيز خود و حوصله اين مقالات به بيان چند نکته بسنده ميکنم.
عيبهايمان را کم و بيش ميدانيم. برخي راه حلهاي اساسي و ريشهاي مثل لزوم آموزش در مدارس نيز مورد اتفاق است. من در اين بخش ميخواهم تنها يکي از عواملي را که، به عقيده من، ما را به وضع کنوني کشانده است توضيح دهم که در ضمن به راه حل اين مشکل نيز اشاره خواهد شد.
دهههاست که براي بسياري از گردشگراني که پس از رواج استفاده از خودرو، از ايران ديدن کردهاند اين امر به صورت يک معما درامده که چگونه است که همان افرادي که براي عبور از يک درب اين قدر به هم تعارف ميکنند همين که پشت فرمان اتومبيل مينشينند تبديل به انسانهاي ديگري شده و حاضر به دادن راه به رانندگان ديگر نيستند؟ آيا اين محفظه فلزي چهار چرخ است که چنين روحيات را دگرگون ميکند؟
البته از اين معماها در رفتار ما کم نيست. مثلا مدپرستي غربي به لايههايي از جامعه ما نفوذ ميکند اما فرهنگ رايج «استفاده از لوازم دست دوم» در غرب به فرهنگ ما راه پيدا نميکند. اين قبيل معماها داستان ديگري است که محل بحث ما نيست.
تأمل درباره معماي گردشگران در مورد ناسازگاري ميان فرهنگ تعارف و فرهنگ رانندگي در ايران، ما را به سوي شناخت يکي از عوامل ناهنجاري رفتاري در کشورمان هدايت ميکند. چند مثال به توضيح مطلب کمک ميکند.
در هنگام خريد از مغازهاي که ما مشتري دائمش نبوده و به طور اتفاقي از آن خريد ميکنيم، بارها ديدهايم که خريدار ديگري وارد ميشود و مورد توجه ويژه فروشنده قرار ميگيرد. فروشنده عباراتي از قبيل «چاکريم» و «نوکريم» و «در خدمتيم» و «فداي شما» را تقديمش ميکند، خارج از نوبت خريد به کارش رسيدگي کرده و حتي به او اجازه ميدهد سري هم به پشت پيشخوان بزند. او کيست و اين توجه ويژه و چندين بار اعلام مخلص و نوکر بودن مغازه دار به چه دليل صورت ميگيرد؟ آيا او يک مقام کشوري است يا يک سرمايه دار بزرگ؟ هيچکدام، او مغازه دار ديگري مثل قصاب، ميوه فروش، الکتريکي، چلوکبابي و يا کارمند بانک «در همان محل» است.
اين همه اظهار ارادت براي آن است که اين آقاي فروشنده ميداند که منافعش با منافع آن فرد گره خورده است. اگر امروز جنس خوب در اختيار قصاب محل قرار ندهد و اظهار ارادت نکند، فردا از گوشت خوب خبري نيست؛ همين طور اگر کفش فروش محل، جنس خوب به کارمند بانک همان محل ندهد فردا بايد مثل مردم عادي در صف بانک بايستد و نميتواند از در پشتي بانک، چکها را به متصدي بسپرد و برود و با يک «قربانت، کار ما رو راه بنداز» از صف بانک خلاص شود.
مغازه داران يک محل معمولا رابطه خوبي با هم دارند؛ چرا که خوب درک کردهاند که چوب رفتار غير صميمانه با مغازه داران محل را خيلي زود خواهند خورد. (اين يک قاعده عرفي است، نه عقلي و طبعا استثنائاتي هم دارد). پس ما خوب ميدانيم که با کسي که چگونگي رفتار ما با او بر منافع آينده ما تأثير دارد، بايد محترمانه و بلکه مخلصانه مواجه شويم.
ميدانيد مشکل ما ايرانيان از کجا آغاز ميشود؟ آنجا که پا را از دايره رفقا و اهل محل فراتر گذاشته و خود را نه در يک محله کوچک بلکه در يک جامعه چند صد هزار نفري يا چند ميليوني ميبينيم. در اينجا ديگر از تأثير رفتار امروز خود بر منافع آينده خودمان غافل ميمانيم. هنگام مکالمه تلفني، مواجهات روزانه، رانندگي، حساب کردن کرايه و... همه را غريبه ميدانيم و گمان ميکنيم چون اين افراد از آشنايان ما نيستند، هر طور که با ديگران برخورد کنيم بر منافع آينده ما تأثيري ندارد در حالي که اين يک تصور باطل است.
فرض کنيد خودرو يک خانم در يک خيابان شلوغ خاموش ميشود و چند صد خودرو از کنارش رد ميشود. اگر اين توقف که راننده در ايجاد آن بيتقصير بوده به مدت نيم ساعت باعث کندي ترافيک شود، چند عکس العمل از قبيل متلک، در هم کشيدن چهره، نگاه غضب آلود و بوق از جانب ما و امثال ما او را مينوازد؟ تعارف نداريم، لا اقل دهها. اين خانم کيست؟ مدير، پزشک، معلم، کارمند، منشي، دانشجو، خانه دار، و مهمتر، مادري از همين جامعه است که به غير از خانواده و فرزندان خود، روزانه با دهها، صدها و گاهي هزاران نفر سر و کار دارد. اين فشار عصبي که بر او وارد شده در وجود او دفن نميشود، بلکه به افراد ديگر منتقل ميشود.
از طرف ديگر، وقتي برخي افراد جامعه چنين بيصبرانه با بانوي رانندهاي که اتومبيلش متوقف شده برخورد ميکنند، اکثر بانوان با يک نوع فشار عصبي و نگراني پشت فرمان مينشينند و در هنگام ترافيک آرامش لازم را نداشته، نگرانند که ماشينشان خاموش نشود. حال نسل بعدي را چه کسي به دنيا ميآورد؟ جز همين بانوان؟ امروزه تأثيرات منفي عصبي شدن بانوان در دوران بارداري بر نوزادشان اثبات شده است.
پس متلک پران يا انسان کم صبر امروز نه تنها فضاي جامعه کنوني را نا آرام ميکند بلکه به سلب آرامش رواني از جامعه آينده که فرزندان خودش هم در آن رشد خواهند کرد کمک ميکند. بنابراين در اينجا نيز منافع آينده خود فرد در خطر قرار ميگيرد اما چون واسطههاي زيادي در ميان است شخص فکر ميکند که بانوي رانندهاي را مسخره کرده و مطلب تمام شده است.
همچنين کارمندي که با کاهلي، کار ارباب رجوع را به تأخير مياندازد فکر ميکند با کار کمتر همان حقوق را گرفته و در واقع برد کرده است. اين ارباب رجوع کيستند؟ جز پرستار، معلم، مغازه دار، تعميرکار، استاد، راننده، کارمند، کارگر، نانوا و امثال آن؟ اين افراد که بيجهت علاف شدهاند ناخواسته عدم آرامش خود را در محل کار و غير آن به ديگر افراد جامعه منتقل ميکنند. با حال و هواي شاد و انبساط خاطر به منزل نميروند و حتي اين عصبيت و کم حوصلگي به فرزندان معصوم آنان نيز منتقل ميشود. جالب اين است که همين کارمندي که کار مردم را راه نمياندازد يا رانندهاي که بر سر پنجاه تومان کرايه بلوا راه مياندازد و حتي لايي کشي که اعصاب هزاران نفر را به هم ميريزد، فردا که مثلا با بيمارستان سر و کار پيدا ميکند انتظار مواجهه با يک پرستار بسيار خوش برخورد را دارد و بعد هم تاله ميکند که در ژاپن رسيدگي به کار ارباب رجوع چنين است و در آلمان چنان.
در يک شهر چند ميليون نفري فقط هزار حق خوري، بيتوجهي يا کشمکش در روز، چون به طور تصاعدي بر ديگران اثر ميگذارد به راحتي چند صد هزار نفر را در همان روز تحت تأثير قرار ميدهد که صد البته اين امر به چشم نميآيد. تاثير روابط اجتماعي شبيه به بازي «دومينو» است. کافي است يک مهره از جامعه از حال تعادل خارج شود اين عدم تعادل سلسله وار به مهرههاي ديگر منتقل ميشود.
کسي که چنين (دو تصوير زير) با ديگران سخن ميگويد فکر ميکند که اين نحو برخورد چون با غريبه هاست ضرري متوجه او نخواهد کرد: