من و محمد با هم دوست بوديم. از مدتي پيش به بعضي رفتارهاي وي مشكوك شده و بر سر مسئلهاي ناموسي با وي مشكل پيدا كردم. روز حادثه با محمد از شهر خارج شده و اين مسئله را رودرو به او گفتم. سر همين موضوع بينمان مشاجرهاي پيش آمد و من هم كه طاقت شنيدن حرفهاي او را نداشتم چاقويي را كه همراه داشتم از جيبم بيرون آورده و چندين ضربه محكم به شكم وي زدم.بعد هم جسد او را به شهر آورده و در تاريكي شب در خيابان رها كرده و از آنجا دور شدم.