
با حذف مادورو، ونزوئلا در معرض خطر تجزیه، جنگ داخلی یا ظهور گروههای مسلح قرار میگیرد—هیچیک از اینها تحت کنترل آمریکا نخواهد بود.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، «فارن پالیسی این فوکِس» در مقالهای به بررسی تهدیدات آمریکا علیه نظام ونزوئلا پرداخته که در ادامه آمده است.
لازم به ذکر است انتشار مقالات خارجی به معنای تایید محتوای آن از سوی تابناک نیست.
عراق و ونزوئلا یک ویژگی آشکار مشترک دارند: هر دو کشورهایی غنی از نفت هستند که ملیگراییِ منابع در آنها، آنها را در برابر جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی آمریکا قرار میدهد.
برای جورج بوش پسر، نفت عراق در چارچوب هراس «اوج تولید نفت» و وابستگی آمریکا به منابع خارجی تعریف میشد. در مقابل، برای دونالد ترامپ، سلطه بر سوختهای فسیلی—کنترل بر عرضه جهانی نفت—به ابزاری برای قدرت آمریکا تبدیل شده است. در هر دو مورد، منطق راهبردی مشابه است: هرکس هیدروکربنها را کنترل کند، هژمونی را کنترل میکند.
مشکل اینجاست که این جهانبینی اکنون منسوخ شده است. در سال ۲۰۲۴، تولید انرژی پاک آمریکا از باد و خورشید از انرژی تولیدشده از زغالسنگ فراتر رفت.
در سطح جهانی، انتظار میرود میزان ظرفیت نصبشده انرژیهای تجدیدپذیر تا سال ۲۰۳۰ بیش از دو برابر شود و چین پیشتاز این روند است. گزارش ملی انرژی دیک چنی فرض را بر این گذاشته بود که چنین چیزی هرگز رخ نخواهد داد.
همانطور که نیلز گیلمن و دیگران استدلال میکنند، همسوییهای ژئوپلیتیکی بیش از پیش بر اساس نظامهای انرژی زیربنایی شکل میگیرند. شرط بندی ترامپ بر آیندهای مبتنی بر هیدروکربن، نه ناشی از اجتنابناپذیری بلکه بازتابی از مادیگرایی ارادی است—همسویی سیاسی میان شرکتهای سوخت فسیلی و سیاستهای واکنشی در غرب.
در داخل هر دو کشور عراق و ونزوئلا، نفت همچنین نظمهای سیاسی داخلی را شکل داده است. ونزوئلا در سال ۱۹۷۶ شرکت نفتی PDVSA را ملی کرد. تحت رهبری هوگو چاوز، نفت به ستون فقرات الگویی بازتوزیعی و سیاسیشده از توسعه تبدیل شد.
در عراق، رژیم بعث نیز از درآمدهای نفتی دولتی برای تحکیم قدرت استفاده میکرد. در هر دو مورد، ملیگرایی منابع مانع دسترسی آمریکا و شرکتهای چندملیتی شد و فراخوانهای مکرری برای «تغییر رژیم» ایجاد کرد.
دولت شخصمحور بهمثابه دشمن
در هر دو کشور عراق و ونزوئلا، جنبشهای سوسیالیستی یا انقلابی به ساختارهایی شخصمحور تبدیل شدند. عراق صدام حسین را داشت؛ ونزوئلا چاوز و اکنون نیکولاس مادورو را دارد.
در هر دو زمینه، جنبشهای مخالف با این امید که بتوانند تغییر رژیم ایجاد کنند، با ایالات متحده همسو شدند. احمد چلبی این نقش را برای عراق ایفا کرد؛ در ونزوئلا، جوامع تبعیدی—بهویژه جمعیتهای مرفهتر و روشنپوستتر ساکن فلوریدا—نقشی مشابه دارند و با افرادی مانند مارکو روبیو همکاری نزدیک میکنند.
اما اپوزیسیون ونزوئلا بسیار پیچیدهتر و درونیتر از اپوزیسیون عراق است. همانطور که استیو النر اشاره میکند، مهاجران فقیرتر و تیرهپوستِ ونزوئلایی با وضعیت حقوقی نامطمئن در آمریکا ممکن است از حمله نظامی بترسند، در حالی که ونزوئلاییهای ثروتمندتر و سفیدپوستتر از آن حمایت میکنند.
این شکافها در داخل خود ونزوئلا نیز بازتولید میشود؛ و همانند عراق، تهدیدهای حمله نظامی واکنشهای ملیگرایانهای ایجاد میکند که نظام حاکم را تقویت میکند.
به این معنا، آمریکا ممکن است مانع خود را خلق کرده باشد: مادورو باقی میماند، چون واشنگتن او را تهدید میکند.
تحریمها، بحرانهای انسانی و ضرورتِ ساختهشده
هر دو کشور عراق و ونزوئلا تحت رژیمهای تحریمی سنگینی قرار گرفتند که فاجعههای انسانی ایجاد کرد و بعدها بهعنوان توجیهی برای مداخلهٔ بیشتر به کار رفت. تحریمهای سازمان ملل علیه عراق پس از جنگ خلیج فارس زندگی غیرنظامیان را ویران کرد؛ پیامدهایی که مبهم، اما بیتردید هولناک بودند.
تحریمهای علیه ونزوئلا که بخش نفت آن را هدف قرار داد، همراه با سوءمدیریت داخلی، مهاجرت گسترده، گرسنگی و سرکوب سیاسی را رقم زد.
تحریمها بهانهای را میسازند که ادعا میشود برای رفع آن وضع شدهاند. چه صحبت از «حفاظت از کودکان عراقی» باشد و چه «نجات ونزوئلاییها از سوسیالیسم»، منطق آن چرخهای است. رنج، هم ابزار مداخله میشود و هم دلیل آن.
از آرمانگرایی نئومحافظهکاران تا مجازاتگرایی مگا (MAGA)
در حالی که نئومحافظهکاران دوران بوش مداخله را در قالب گسترش آزادی بیان میکردند، روایت ترامپ تاریکتر و غریزیتر است. مقامات بوش هشدار میدادند که دولتهای متخاصم ممکن است سلاحهای کشتار جمعی به دست آورند و با تروریستها همکاری کنند.
دولت ترامپ ادعا میکند که ایالات متحده هماکنون تحت حمله است—از سوی مجرمان، قاچاقچیان مواد مخدر و مهاجرانی که بخشی از آنها از نظام مادورو سرچشمه میگیرند.
جنگ مواد مخدر بهطور بلاغی به سطح مبارزه با تروریسم ارتقا یافته و کارتلها بهعنوان سازمانهای تروریستی و مادورو بهعنوان حامی دولتی آنها معرفی میشود.
اگرچه در تلاش برای پیوند دادن دولتهای متخاصم با نیروهای شریر غیردولتی نوعی تداوم وجود دارد، اما این دو مورد در جنبههای مهمی متفاوتاند. بوش وعدهٔ رستگاری از طریق جنگ را میداد. مگا وعدهٔ مجازات میدهد.
جهانبینی مگا به جریان بیپایانی از دشمنان نیاز دارد تا آنها را تنبیه و تحقیر کند. ونزوئلا کاملاً با این سناریو سازگار است: یک نظام سوسیالیستی شرور که آمریکاییهای سفیدپوست را با مواد مخدر مسموم میکند، با چین همسوست و دکترین مونرو را به چالش میکشد.
در این جهانبینی، هیچ تناقضی میان محکوم کردن جنگ عراق و حرکت بهسوی جنگ با ونزوئلا وجود ندارد. مگا نیازمند انسجام نیست—تنها نیازمند نمایش است.
بهانهٔ مواد مخدر و پوچی آن
توجیه ادعایی دولت ترامپ—متوقف کردن «هجوم مواد مخدر» —با اندکی بررسی فرو میریزد. این دولت از ورود فنتانیل به ایالات متحده ابراز نگرانی میکند—و واقعاً هم مرگومیرهای ناشی از مصرف بیشازحد در آمریکا عمدتاً به فنتانیل مربوط است—اما هیچ کشور آمریکای جنوبی آن را تولید یا انتقال نمیدهد.
از سوی دیگر، ایالات متحده توانست مرگهای ناشی از فنتانیل را با افزایش دسترسی به درمان و نالوکسان ۲۳ درصد کاهش دهد—اما جمهوریخواهان مدیکید را که بزرگترین منبع تأمین مالی درمان اعتیاد است، قطع کردند.
رهگیری، عرضه را کاهش نمیدهد. کشتن قاچاقچیان یا منفجر کردن قایقها فقط قیمتها را بالا میبرد و تازهواردهای بیشتری را جذب میکند.
افزون بر این، روایتِ «قاچاقچیان مواد مخدر خارجی که آمریکاییها را مسموم میکنند» تقاضای عمیقاً نهادینهشدهٔ مواد مخدر در خودِ ایالات متحده را نادیده میگیرد. مصرف مواد مخدر مدتهاست که بهعنوان مشکلی متعلق به «مناطق درونشهری» انگ زده شده، اما سفیدپوستان مدتها به بازارهای مواد مخدر «سفید» دسترسی داشتهاند؛ از کوکائین و مورفین در قرن نوزدهم گرفته تا والیوم، کوالود و آمفتامین در قرن بیستم و سپس اپیوئیدها در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم.
به این ترتیب، رهگیری موفقیتآمیز بهطور موقتی عرضهٔ مواد هدف را کاهش میدهد، قیمت را بالا میبرد و تازهواردهای بیشتری را برای پاسخ به تقاضا جذب بازار میکند؛ در نتیجه تأثیر اولیهٔ رهگیری را از بین میبرد.
توسعهٔ مواد افیونی مصنوعی نشان میدهد که بازارهای مواد مخدر توانایی بازسازی خود را دارند؛ و این روند با فنتانیل پایان نمییابد. ظرفیت عظیم تولیدات دارویی در سراسر جهان پراکنده است. فنتانیل را سرکوب کنید، مادهٔ دیگری ظهور خواهد کرد.
چه چیزی پس از مادورو میآید؟
تهاجم به عراق دولت بعث را درهم شکست، درگیریهای فرقهای را شعلهور کرد و ایران را تقویت نمود—نتایجی که کاملاً برخلاف اهداف آمریکا بود.
ونزوئلا نیز بههمین اندازه آسیبپذیر است. مادورو ضامن تعادل میان جناحهای رقیب غیرنظامی و نظامی، شبکههای جنایی و پیامدهای شورشی ناشی از کلمبیاست.
با حذف او، ونزوئلا در معرض خطر تجزیه، جنگ داخلی یا ظهور گروههای مسلح قرار میگیرد—هیچیک از اینها تحت کنترل آمریکا نخواهد بود.
حتی ممکن است دولت جانشین نتواند وفاداری نیروهای مسلح را حفظ کند. همانند عراق، نابود کردن دولت آسان است. بازسازی آن تقریباً ناممکن.
چرا مگا (MAGA) هنوز ممکن است جنگ را انتخاب کند
با وجود ادبیات ضد مداخلهگرایانهٔ مگا، جنگ با ونزوئلا با منطق سیاسی عمیقتر آن سازگار است. این جنگ حواسها را از بحرانهای داخلی (هزینهٔ زندگی، رکود، رسوایی اپستین) پرت میکند.
بیگناهی سفیدپوستان را در برابر تهدیدهای نژادی بازتولید میکند. دکترین مونرو را در رقابت با چین زنده میکند. دشمنی را مجازات میکند که نماد سوسیالیسم، مقاومت خارجی و «جنایتکاری قهوهایپوستان» است؛ و نمایش قدرتی را ارائه میدهد که سلطهٔ ترامپ را دوباره تثبیت میکند.
این جنگ نه برای «آزادی» بلکه برای لذتِ تنبیهی بهراه انداخته میشود—نمایشی انتقامجویانه برای تجدید احساس رنجش و حقطلبی مگا. هزینههای انسانی آن تقریباً بهطور کامل بر دوش ونزوئلاییها خواهد بود.
برای مگا، این یک مشکل نیست. هدف است.