
مهدی محمدی کلاسر_ اندکی تامل میخواهد تا دریابی در این آشفتهبازار، پس از جنگِ ترکیبی که زخمهایش بر پیکرِ عرصههای گوناگون میتازد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نه تنها درمانگر نیست، که خود، ویرانگرِ نخست است؛ نه خنثی و بیاثر، بلکه با حرکتی خزنده و مصرّانه، در جهتِ وارونهی مسیرِ پیشرفت گام برمیدارد.
پدرام پاکآیین، نمایندهی مدیران رسانهها در شبکهی ایکس، فریاد برآورد: «نه ماه است که یارانهها قیچی شده، آگهیهای دولتی به خاکستر نشسته، و جز چند رسانهی دولتیِ برخوردار، دیگران را تا لبۀ پرتگاهِ تعطیلی راندهاند. این، شکستنِ ستونفقراتِ جبههی اطلاعرسانی و کشتنِ اعتماد است. در میانهی آتشِ جنگ ترکیبی، این را باید خیانت به حریمِ منافع ملی خواند. حکمرانی رسانه، یعنی هماهنگی چراغهای روشنگر، نه خاموشیِ عامدانهی صداها.»
از فراموشی یارانه تا خاموشی جشنواره
وزارت فرهنگ و ارشاد، با لوایحِ عجیب و غریبِ رفتوبرگشتی و اتفاقات در حوزههای متعدد، رگِ یارانه را هم برید و نمایشگاه مطبوعات – آن محفلِ باوقار و پرطنین، که نمادِ نفسکشیدنِ مختصرِ اهالی قلم و خبر بود – را به ورطهی فراموشی سپرد. اکنون در دلِ تاریکخانههای خاکگرفتهی وزارت، گویی کتابی کهنه و موریانهزده، مدعیانش را به تمسخری تلخ میخواند. قصه، قصهی نسیان است؛ قصهی نگاههای یخیِ مسئولانی که رسانه را نه شمشیری دو لبه، که کاغذپارههایی بیمغز میپندارند.

در دولت جدید، با شعارهای رنگینِ "وفاق"، و در آستانهی آخرین روزهای آبان ۱۴۰۴، هیچ نشانِ حیاتی از آمادگی برای جشنواره ای که سال گذشته هم برگزار نشد، دیده نمیشود؛ نه فراخوانی، نه اطلاعیهای، نه حتی پچپچی. حال آنکه برپایی چنین رویدادی نیازمند ماهها برنامهریزی، همآوایی صدها رسانه، بودجهای درخور و فراخوانِ گستردهی اهالی فرهنگ است؛ اما بنایی بر این اساس نیست. این فراموشی، تصادفی نیست؛ نشاناز بیاعتنایی به رسانه – آن پلِ شفاف میان مردم و قدرت، واقعیت و روایت – دارد. دیگر حتی این فضای مختصر برای نقد و گفتوگو و همنشینیِ اهل فکر، جدی گرفته نمیشود. رسانه به حاشیه رانده شده؛ نه دیده میشود، نه شنیده. این ضربه، ضربهای است بر پیکرِ قلم و بر روانِ جامعهای تشنهی صداقت. کاشکی کسی در آن سوی دیوارهای بلند وزارت به خاطر میآورد: رسانه، آیینهی جامعه است؛ اگر بشکند، تصویرِ واقعیت، تکهتکه در صحنه میغلطد.

براستی چرا... چرا از نمایشگاه، هیچ خبری نیست؟ گویی شرایط به سمتی میشتابد که ترمزِ رسانهها را آرام، و بیسروصدا، تا انتها بفشارند. کسی از تقلای بیامانِ خبرنگاران در شرایطِ دشوارِ پساجنگ نمیپرسد؛ گویی حیاتِ رسانهها، نفسهای آخر را میزند.
مقایسه با دورانِ...
در عرصهی هنر و فرهنگ نیز، ارشاد، منفعلِ محض است؛ سینما، بیفیلم و فرهنگ، بیروح. جالب آنکه کلیت دولت و حتی شخص رئیسجمهور، در عمل فرهنگیتر از "ارشادِ صالحی" ظاهر شدهاند!
شاید بتوان گفت این وزارتخانه، تنها و تنها در نهایت، با دوران میرسلیم قابل قیاس است؛ و دیگر هیچ.