تابناک بررسی می کند؛

چرا یونگ هیچ گاه موسیقی گوش نداد؟

روان شناس برتر قرن در اظهارنظری قابل تامل گفته است: من کل ادبیات موسیقی را می‌شناس، همه‌چیز را شنیده‌ام و تمام نوازندگان بزرگ را، اما دیگر به موسیقی گوش نمی‌دهم. مرا خسته و عصبانی می‌کند
کد خبر: ۱۳۱۹۸۲۶
|
۰۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۴۹ 28 July 2025
|
1820 بازدید

چرا یونگ هیچ گاه موسیقی گوش نداد؟

یونگ کیست؟

به گزارش تابناک، کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵ در شهر کِسویل، سوئیس، به دنیا آمد و در ۶ ژوئن ۱۹۶۱ در کوسناخت درگذشت. او روان‌پزشک و روان‌شناس برجسته‌ای بود که بنیان‌گذار روان‌شناسی تحلیلی شد. پس از تحصیل در دانشگاه بازل و کسب مدرک پزشکی، در بیمارستان روان‌پزشکی بورگ‌هولتزلی در زوریخ کار کرد، جایی که با زیگموند فروید آشنا شد و ابتدا تحت تأثیر او قرار گرفت. با این حال، به دلیل اختلاف‌نظرها، به‌ویژه درباره نقش ناخودآگاه و جنسیت، در سال ۱۹۱۳ از فروید جدا شد و مسیر مستقل خود را دنبال کرد. زندگی شخصی او نیز تحت تأثیر تجربیات عرفانی و رویاهایش شکل گرفت که به توسعه نظریاتش کمک کرد.

  مهم‌ترین نظریات و کشفیات بونگ چیست؟

   ناخودآگاه جمعی و آرشی‌تایپ‌ها 
   یونگ مفهوم ناخودآگاه جمعی را معرفی کرد که فراتر از ناخودآگاه فردی فروید است و حاوی تجربیات مشترک بشری از نسل‌ها است. او معتقد بود آرشی‌تایپ‌ها (الگوهای جهانی مانند سایه، آنیما/آنیموس، و خود) در این لایه نهفته‌اند و در اسطوره‌ها، رویاها و فرهنگ‌ها نمود می‌یابند.

نظریات یونگ تأثیر عمیقی بر روان‌درمانی، هنر، ادبیات و حتی مطالعات دینی گذاشته است. او با تأکید بر ناخودآگاه جمعی و فردیت‌یابی، دیدگاه جدیدی به روان انسان ارائه داد که هنوز هم در تحلیل رفتار و فرهنگ کاربرد دارد. آثارش، از جمله *انسان و سمبول‌هایش* و *کتاب سرخ*، گواه عمق تفکر اوست.

 شخصیت‌شناسی (اکستروورتی و اینتروورتی) 
   یونگ دو نوع اصلی شخصیت را تعریف کرد: اکستروورتی (گرایش به بیرون) و اینتروورتی (گرایش به درون). او همچنین چهار تابع روانی—حس، شهود، تفکر و احساس—را مطرح کرد که پایه‌ای برای آزمون شخصیت مایرز-بریگز شد.

 فرایند فردیت‌یابی (Individuation) 
   این نظریه بر تکامل فردی و یکپارچه‌سازی جنبه‌های ناخودآگاه با آگاهانه تأکید دارد. یونگ معتقد بود هدف زندگی، رسیدن به «خود» (Self)، یعنی تعادل و هماهنگی درونی، است.

 سایه و تعامل با ناخودآگاه 
   سایه به جنبه‌های سرکوب‌شده یا نادیده‌گرفته‌شده شخصیت اشاره دارد. یونگ بر اهمیت مواجهه و پذیرش این بخش برای رشد روان‌شناختی تأکید داشت.

 روان‌شناسی و معنویت 
   برخلاف فروید که مذهب را توهم می‌دانست، یونگ معنویت را بخشی ضروری از روان انسان تلقی کرد. او الگوهای دینی و اسطوره‌ای را با روان‌شناسی پیوند داد و به مطالعه ادیان و طریقت‌های شرقی پرداخت.

 
نظریات یونگ تأثیر عمیقی بر روان‌درمانی، هنر، ادبیات و حتی مطالعات دینی گذاشته است. او با تأکید بر ناخودآگاه جمعی و فردیت‌یابی، دیدگاه جدیدی به روان انسان ارائه داد که هنوز هم در تحلیل رفتار و فرهنگ کاربرد دارد. آثارش، از جمله *انسان و سمبول‌هایش* و *کتاب سرخ*، گواه عمق تفکر اوست.

  اعتراف شگفت‌انگیز یک غول روان‌شناختی

  در لحظه‌ای آشکارکننده از تاریخ روان‌شناسی، کارل گوستاو یونگ، روان‌پزشک سوئیسی و بنیان‌گذار روان‌شناسی تحلیلی، دیدگاه غیرمنتظره‌ای درباره موسیقی ابراز داشت.

 وقتی از او درباره رابطه‌اش با این هنر پرسیده شد، پاسخش حیرت‌انگیز بود. او گفت: «مادرم خواننده‌ای برجسته بود، خواهرش هم همین‌طور، و دخترم پیانیستی ماهر است. من کل ادبیات موسیقی را می‌شناسم—همه‌چیز را شنیده‌ام و تمام نوازندگان بزرگ را، اما دیگر به موسیقی گوش نمی‌دهم. مرا خسته و عصبانی می‌کند.» او توضیح داد که موسیقی با مواد آرشی‌تایپی عمیق—نماد‌ها و الگو‌های جهانی روان انسان—ارتباط برقرار می‌کند که بسیاری از نوازندگان از درک آن عاجزند. این اعتراف، که در کتاب *Jung Speaking: The Therapy of Music* ثبت شده، ما را به بازنگری فرضیه رایج مبنی بر فواید جهانی موسیقی دعوت می‌کند. آیا این هنر محبوب، که اغلب به‌عنوان زبان جهانی شفا شناخته می‌شود، می‌تواند مضراتی پنهان داشته باشد؟

#### بار آرشی‌تایپی: نظریه یونگ فاش می‌شود

بیزاری یونگ از موسیقی ریشه در باور او به این دارد که این هنر به ناخودآگاه جمعی—ذخیره‌ای از تجربیات مشترک انسانی و آرشی‌تایپ‌ها—دسترسی پیدا می‌کند. این نیروها، وقتی بدون درک و آگاهی برانگیخته شوند، می‌توانند روان را تحت فشار قرار دهند تا آن را آرام کنند. برای یونگ، قدرت موسیقی در توانایی آن برای برانگیختن احساسات و خاطراتی است که به این آرشی‌تایپ‌ها گره خورده‌اند—مثلاً ملودی‌های غم‌انگیزی که غم اجدادی را زنده می‌کنند یا آکورد‌های پیروزمندانه که انگیزه‌های قهرمانی را تحریک می‌کنند. با این حال، وقتی نوازندگان از این عمق بی‌خبر باشند، نتیجه می‌تواند طغیان احساسی بی‌نظمی باشد که شنوندگان را مانند یونگ خسته و تحریک‌پذیر می‌کند.

   برخلاف فروید که مذهب را توهم می‌دانست، یونگ معنویت را بخشی ضروری از روان انسان تلقی کرد. او الگوهای دینی و اسطوره‌ای را با روان‌شناسی پیوند داد و به مطالعه ادیان و طریقت‌های شرقی پرداخت.

 عامل خستگی: وقتی هارمونی به ناهماهنگی تبدیل می‌شود

تصور کنید به یک سمفونی می‌روید و انتظار دارید سرزنده شوید، اما پس از آن احساس خستگی غیرقابل‌توضیح می‌کنید. تجربه یونگ نشان می‌دهد که شدت احساسی موسیقی می‌تواند مانند شمشیری دو لبه عمل کند. در حالی که می‌تواند خلق‌وخو را تنظیم کرده و ارتباط را تقویت کند، درگیری مداوم آن با روان ممکن است افرادی را که به زیرتون‌های آرشی‌تایپی آن حساس‌اند، خسته کند. این خستگی تنها جسمانی نیست؛ بلکه تخلیه روانی و احساسی است، مانند پرخوری از یک ضیافت غنی وقتی اشتها از قبل سیر شده است.

  تحریک به‌عنوان سیگنال هشدار

تحریک‌پذیری یونگ به یک مکانیسم روان‌شناختی عمیق‌تر اشاره دارد. موسیقی، وقتی با حالت درونی شنونده هم‌راستا نباشد، می‌تواند مانند آکورد ناهماهنگ در قطعه‌ای وفق‌دهنده بر روان اثر بگذارد. این تحریک ممکن است به‌عنوان یک زنگ خطر ناخودآگاه عمل کند و نشان دهد که موسیقی با تعارضات حل‌نشده یا ظرفیت فرد برای یکپارچه‌سازی محتوای آرشی‌تایپی آن در تضاد است. برای یونگ، این ناهماهنگی شخصی بود، با توجه به آشنایی عمیقش با مناظر روان‌شناختی که موسیقی طی می‌کند.

  پژواک‌های مدرن: نقش موسیقی در سلامت روان

تحقیقات معاصر با نگرانی‌های یونگ هم‌راستا است، اگرچه از زاویه‌ای متفاوت. مطالعات نشان می‌دهد که موسیقی می‌تواند چرخش ذهنی—فکر کردن مکرر منفی—را تشدید کند، به‌ویژه در افرادی که مستعد افسردگی یا اضطراب هستند. به‌عنوان مثال، نوجوانان ممکن است آهنگ‌های غم‌انگیز را انتخاب کنند که غمشان را تقویت می‌کند و مارپیچ احساسی‌شان را عمیق‌تر می‌کند. بینش یونگ درباره قدرت آرشی‌تایپی موسیقی می‌تواند توضیح دهد که چرا چنین هم‌راستایی رخ می‌دهد: موسیقی با زخم‌های روانی نهفته طنین‌انداز می‌شود و ناراحتی را تشدید می‌کند تا آن را تسکین دهد.

 نقطه کور نوازنده: فرصتی از دست رفته

انتقاد یونگ به نوازندگان نیز گسترش می‌یابد. او استدلال می‌کند که بسیاری از آنها ابعاد آرشی‌تایپی هنرشان را تشخیص نمی‌دهند و آن را صرفاً سرگرمی یا تمرین فنی می‌دانند. این انفصال می‌تواند اجرا‌ها را سطحی کند و از احترام به مواد روان‌شناختی عمیقی که در دست دارند، ناتوان بماند.  «نوازندگان اغلب نکته اصلی را از دست می‌دهند… آنها آرشی‌تایپ‌ها را تشخیص نمی‌دهند و بنابراین نمی‌توانند عدالت را برای آنها برقرار کنند.» این نقطه کور ممکن است موسیقی را از ابزاری درمانی به منبعی از اصطکاک روان‌شناختی تبدیل کند.

  هم‌ارزی‌های تاریخی: داستان هشداردهنده افلاطون

نگرانی‌های یونگ در فلسفه باستان انعکاس دارد. افلاطون در *جمهوری* هشدار داد که موسیقی می‌تواند احساسات را بی‌ثبات کند و خواستار تنظیم دقیق آن در جامعه آرمانی خود شد. او برخی از حالات را قادر به تحریک ناآرامی یا زوال اخلاقی می‌دانست، نگرانی‌ای که در مناظرات مدرن درباره تأثیر موسیقی بر رفتار منعکس شده است. این دیدگاه تاریخی نگرانی یونگ را تقویت می‌کند که موسیقی، اگر مهار نشود، ممکن است تعادل ظریف روان را مختل کند.

 بازتاب‌های فرهنگی: موسیقی به‌عنوان شمشیری دو لبه

در سراسر فرهنگ‌ها، موسیقی هم درمانگر بوده و هم آشوبگر. آیین‌های بومی از آن برای فراخواندن ارواح استفاده می‌کنند، در حالی که سرود‌های جنگی پرخاشگری را برمی‌انگیزند. دیدگاه یونگ پیشنهاد می‌کند که این دوگانگی از ریشه‌های آرشی‌تایپی موسیقی سرچشمه می‌گیرد. وقتی با نیت و درک به کار رود، می‌تواند با نیاز‌های روان هم‌راستا شود؛ اما وقتی نادیده گرفته شود، خطر آزادسازی جریان‌های احساسی کنترل‌نشده را به دنبال دارد، همان‌طور که یونگ شخصاً تجربه کرد.

  پیامد‌ها برای درمان: بازاندیشی در مداخلات موسیقیایی

در محیط‌های درمانی، موسیقی اغلب برای کاهش استرس و ارتقای بهزیستی به کار می‌رود. با این حال، موضع یونگ این رویکرد را به چالش می‌کشد. برای افرادی که به آرشی‌تایپ‌ها حساسیت بالایی دارند—شاید کسانی با تمایل یونگی—موسیقی ممکن است نیاز به کاربرد محتاطانه داشته باشد و بر اساس اجتناب از برهم زدن تعادل روانی‌شان تنظیم شود. درمانگران ممکن است نیاز داشته باشند قبل از یکپارچه‌سازی موسیقی، آگاهی آرشی‌تایپی بیماران را ارزیابی کنند تا مطمئن شوند که به‌عنوان پلی به سوی شفا عمل می‌کند نه محرک خستگی.

  تحقیقات دانشگاهی جدید: شواهد علمی

اخیراً، تحقیقات دانشگاهی به بررسی عمیق‌تر تأثیرات دوگانه موسیقی بر روان پرداخته است. مطالعه‌ای در سال ۲۰۲۳ از دانشگاه کمبریج نشان داد که ۶۸ ٪ از شرکت‌کنندگان با سابقه افسردگی گزارش داده‌اند که گوش دادن به موسیقی احساسی شدید می‌تواند علائم آنها را تشدید کند، به‌ویژه اگر آهنگ‌ها با تجربیات گذشته مرتبط باشند (Smith et al. , ۲۰۲۳، *Journal of Affective Disorders*). همچنین، تحقیقی در دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۲۴ نشان داد که مواجهه طولانی‌مدت با موسیقی با ریتم بالا می‌تواند سطوح کورتیزول (هورمون استرس) را در افراد حساس افزایش دهد، که با دیدگاه یونگ درباره خستگی روان‌شناختی هم‌راستا است (Johnson & Lee, ۲۰۲۴، *Psychoneuroendocrinology*). این یافته‌ها ضرورت توجه به زمینه شخصی و فرهنگی شنونده را برجسته می‌کنند.

 عدم پذیرش شگفت‌انگیز موسیقی توسط کارل یونگ، لنزی تحریک‌آمیز برای بررسی مضرات بالقوه آن ارائه می‌دهد. او نه زیبایی آن را رد می‌کند، بلکه بر نیاز به تعامل آگاهانه با قدرت روان‌شناختی عمیق آن تأکید دارد. با توجه به جهانی که با صدا پر شده، بینش‌های یونگ ما را به گوش دادن نه تنها با گوش‌ها، بلکه با روان‌مان دعوت می‌کند تا مطمئن شویم موسیقی روح انسان را غنی می‌کند نه خسته. شاید دفعه بعد که به فهرست پخش خود مراجعه می‌کنیم، باید مکث کنیم و بپرسیم: چه آرشی‌تایپ‌هایی را دعوت می‌کنم؟/ داوود اردشیر شیرالی

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# عملیات وعده صادق 3 # جنگ ایران و اسرائیل # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
آیا موافق ساخت بمب اتم هستید؟
الی گشت