کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیستهرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست حسین غریب یا مظلوم به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسیدآنچه مانده است بر آن نیزه پشیمانی نیست حسین غریب یا مظلوم کارم این است که تا صبح فقط در بزنمغربتی سخت تر از بی سر و سامانی نیست حسین غریب یا مظلوم جگرم تشنه آب و لب من تشنه توستبین کوفه به خدا مثل من عطشانی نیست حسین غریب یا مظلوم من از این وجه شباهت به خودم میبالمآبله سنگ زدن حل نبدن دانی نیست حسین غریب یا مظلوم من روی بام چرا تو لب گودال چرادل من راضی از این شیوه قربانی نیست حسین غریب یا مظلوم