۱. آیا زن و مرد در قانون اسلام مساوی هستند؟ آیا زن میتواند در سیاست و کارهای مملکتی دخالت کند و با مرد مساوی باشد؟
در آغاز پیدایش اسلام جامعه بشری در خصوص زن یکی از دو عقیده را داشتند: دستهای با زن معامله حیوان اهلی میکردند. زن پیش آنان عضو جامعه نبود، ولی میشد که از نگهداریش استفادههایی مانند استیلا و خدمت به نفع جامعه کرد.
دستهای دیگر که متمدنتر بودند با زن معامله عضو ناقص میکردند و زن پیششان مانند کودک یا اسیر طفیلی جامعه بود و حقوقی به حسب حال خود داشت که به دست مردان اداره میشد. اسلام بود که برای اولین بار در جهانِ انسانی، عضویت کامل زن را در جامعه اعلام کرد و عمل او را محترم شمرد: "من ضایع نمیکنم کار هیچ کار کنندهای را از شما، مرد باشد یا زن، همه یک آفرینش دارید” [۱].
فقط در سه موضوع از موضوعات اجتماعی به زن در اسلام حق دخالت داده نشده: حکومت و قضاوت و جنگ به معنای کشتار (نه سایر قسمتهای مربوطه) که حکمت آن- چنان که از مدارک دینی به دست میآید- این است که جنس زن موجودی است عاطفی و احساسی، به خلاف مرد که موجودی تعقلی است؛ و این سه موضوع مربوط به تعقّل میباشد نه احساس و بدیهی است یک موجود احساسی را در کاری که صد در صد تعقلی است نباید دخالت داد و طبعاً رشد نمیکند. بهترین گواه این نظر مساعی مشترکی است که عالم غرب در تعلیم و تربیت مشترک مرد و زن به کار میبرد، مع الوصف تا کنون در این سه بخش از شئون اجتماعی نتوانسته رقم قابل توجهی از زنان بار بیاورد و در فهرست نوابغ قضاوت و سیاستمداران و سرداران جنگی نسبت زنان به مردان بسیار ناچیز است، چه برسد به تساوی (برخلاف مثلا پرستار و ستاره سینما و نقاش و آهنگ ساز).
۲. چرا ارث به زن کمتر از مرد میرسد؟
زن روی هم رفته در اسلام از ارثیه، یک سهم و مرد دو سهم میبرد و (چنان که در روایت است) سببِ آن این است که هزینه زندگی زن به عهده مرد است (نفقه)، و این حکم نیز از عاطفی بودن زن و تعقّلی بودن مرد سرچشمه میگیرد. توضیح این که:
در هر عصر، ثروت روی زمین متعلق به نسلی است که در آن عصر زندگی میکنند و نسل بعدی جایگزین نسل قبلی گردیده، موجودی ثروت را به وراثت خواهند برد و، چون روی هم رفته آمار زن و مرد پیوسته متفاوت است،
از نظر اسلام مالکیت ۲۳ ثروت عمومی از آنِ مرد و ۱۳ آن متعلق به زن خواهد بود و از طرف دیگر بر اثر عهده دار بودن مرد نسبت به هزینه زن، با مرد در سهم وی بالمناصفه در مصرف شریک میباشد، در حالی که ۱۳ ثروت را که سهم خودش است دارد و در نتیجه ۲۳ ثروت از جهت مصرف در اختیار زن و ۱۳ در اختیار مرد قرار میگیرد و در نتیجه ۲۳ ثروت از جهت مالکیت از آنِ تعقّل، ۱۳ از آنِ عاطفه و بالعکس، ۲۳ از جهت مصرف از آن عاطفه و ۱۳ از آنِ تعقّل میباشد و این خود بهترین تقسیم عادلانه است. گذشته از این که این ترتیب در تشکیل خانواده آثار عمیق و نافع دارد. چنان که در پاسخ بند ۹ نیز اشاره خواهد شد.
۳. چرا حق طلاق در اختیار مرد است؟
از لحن بیانات دینی برمی آید که این مسئله نیز مربوط به تعقّلی بودن مرد و احساسی بودن زن میباشد و در عین حال در شرع اسلام راههایی وجود دارد که به وسیله آنها زن میتواند در موقع ازدواج اختیارات مرد را تا حدی محدود سازد یا برای خود اختیاراتی برطلاق کسب کند.
۴. آیا زن میتواند در امور اقتصادی و مالی مستقل باشد؟
زن در اسلام در امور اقتصادی و مالی مربوط به خود استقلالی کامل و تام دارد.
۵. چرا مرد میتواند چند زن اختیار کند؟
البته معلوم است که اسلام، تعدّد زوجات را ایجاب نکرده است، فقط اجازه داده است که مرد با بیشتر از یک زن تا چهار زن ازدواج نماید، آن هم فقط در صورتی که بتواند در میان آنان با مساوات و عدالت رفتار نماید و چنین حکمی تنها زمینه میخواهد، یعنی باید به طوری باشد که نظم جامعه به واسطه کمبود زن و تراکم مردان به این امر مختل نشود و هرج و مرج لازم نیاید. اما از ناحیه مردان واضح است، زیرا بر اثر این که مسکن و هزینه زندگی زن و اولاد به عهده مرد است و عدالت شرط شده، اقدام به این امر تنها برای معدودی از مردان مقدور است نه برای همه. از طرف دیگر نیز پیوسته طبیعت و حوداث خارجی از جنس زن صلاحیت دار برای ازدواج، بیشتر از مرد تهیه میکند.
اگر سال معینی را مبدأ قرارداده، موالید متساوی زن و مرد را مقایسه کنیم، در سال شانزدهم عدد زنانی که صلاحیت ازدواج دارند هفت برابر مرد صلاحیت دار خواهد بود و در سال بیستم عدد زن با عدد مرد- به نسبت ۱۱- ۵ خواهد بود و در سال بیست وپنجم تقریباً سال معمولی ازدواج است به نسبت ۱۶- ۱۰ خواهد بود.
گذشته از آن، عمر زن بیشتر از مرد است و پیوسته زنِ بیوه در جامعه، بیشتر از مرد زن از دست داده است. گذشته از آن، تلفات جانی در مردان به نسبت قابل توجهی بیشتر از زنان است و مخصوصاً تلفات سنگین جنگهای مهم و عمومی بر این مطلب، گواه خوبی است. در این چند سال اخیر در روزنامهها و مجلهها مکرّر خواندیم که جمعیت زنان آلمانی از دولت تقاضا کردهاند که قانون تعدد ازدواج اسلام را در آلمان اجرا کرده، بدین وسیله نیاز زنان بی شوهر را رفع نماید، ولی دولت به علت مخالفت کلیسا اجابت نکرد.
از طرف دیگر، مخالفت زنان با تعدد ازدواج، مستند به یک احساس غریزی طبیعی نیست، زیرا مردانی که زن دوم یا سوم و چهارم میگیرند به زور نمیگیرند و زنانی که زن دوم و سوم یا چهارم میشوند از آسمان نباریدهاند و از زمین نروییدهاند، بلکه از همین زنان معمولی میباشند و همین رسم، صدها و هزارها سال در میان بسیاری از ملل و اقوام دایر بوده، نه فساد غریزهای لازم آمده و نه کمبودی در جنس زن حس شده است.
۶. آیا قبول دارید که دین اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دین باید مطابق خواست زمان و مکان باشد؟
این که "اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دینی مطابق خواست زمان و مکان باشد” سخنی است که به تفکر شعری شبیهتر است تا تفکر فلسفی.
زمان و مکان تغییری نکرده که موجب تغییر قوانین اجتماعی انسانی باشد. روز و شب همان روز و شب است و زمین و هوا و ... هماناند که هزاران سال پیش بودند. آنچه هست طرز زندگی انسان با پیشرفت روزافزون خود تغییر کرده و روز به روز به توقعات و خواستههای انسان افزوده یا تغییر داده و میدهد. نیروی فعاله انسان بر اثر افزایش شگرف خود، به خود جرأت میدهد که انواع خوش گذرانیها و بهره مندیهایی که شاهان دیروز به فکرش نمیافتادند، گدایان امروز به فکرش بیفتند و بخواهند.
این تحوّل فکری در جامعه عیناً مانند تحول فکری در یک فرد است که به واسطه احوال مختلفه زندگی او پیش میآید. یک فرد بی بضاعت دست خالی تنها در فکر شکم خود میباشد و همه چیز را فراموش میکند. همین که نان روزانه اش تأمین شد به فکر پوشاک میافتد و پس از تأمین آن به فکر منزل و تشکیل خانواده و پس از آن اولاد و پس از آن توسعه زندگی و تکثیر ثروت و بسط افتخارات و تشریفات و خوش گذرانیهای گوناگون و به همین ترتیب قوانین اجتماعی امروز خواست اکثریت افراد جامعه را پشتوانه خود قرار میدهد اگر چه مطابق مصلحت واقعی جامعه نیز باشد و خواست اقلیت را بی اثر میشمارد اگرچه مطابق مصلحت واقعی جامعه نیز باشد.
ولی طرز تفکر اسلامی جز این است. اسلام در تشریعات خود انسانی طبیعی (به اصطلاح قرآن کریم فطرت انسانی) را پشتوانه قرار میدهد؛ یعنی ساختمان وجودی انسان را با تجهیزات ویژهای که به آنها مجهّز است مدّ نظر قرار میدهد و نیازمندیهایی که این ساختمان با تجهیزات خود نشان میدهد مراعات نموده، در برابر آنها قوانین مربوطه وضع میکند. در نتیجه، نظر اسلام از قوانین موضوعه خود تأمین مصلحت واقعی جامعه میباشد، خواه باخواست اکثریت وفق دهد و خواه نه و همین قوانین است که اسلام آنها را به نام شریعت نامیده و قابل تغییر و تبدیل نمیداند، زیرا پشتوانه آن آفرینش طبیعی انسان است و قابل تغییر نیست و تا انسان، انسان است نیازمندیهای طبیعی آن ثابت میباشد. اسلام غیر از قوانین ثابته خود (شریعت) مقررات قابل تغییر نیز دارد و آن مقرراتی است که مربوط به تحولات زندگی است و بر اثر پیشرفت مدنیت و نسبت این مقررات قابل تغییر به قوانین شریعت، مانند نسبت قوانین قابل نسخ مجلس شوراست به قانون اساسی غیرقابل تغییر.
اسلام به والی حکومت دینی اختیار داده در شعاع قوانین شریعت، در مورد لزوم، طبق مصلحت وقت و با صوابدید شوری، تصمیمات مقتضی گرفته، اجرا نماید و این مقررات تا مصلحت مقتضی است، اعتبار دارند و با ارتفاع مصلحت منسوخ میشوند، برخلاف قوانین شریعت که قابل نسخ نمیباشد.
بنابر آنچه گفته شد اسلام دوگونه مقررات دارد: یکی مقررات ثابته که پشتوانه آنها طبیعت ثابت انسان است و به نام شریعت نامیده میشوند و دوم مقررات قابل تغییر که پشتوانه آنها مصلحت وقت میباشد و با تغییر و تحول مصلحت قابل تغییر میباشند؛ مانند این که بشر طبعاً از انتقال از نقطهای به نقطه دیگر بی نیاز نیست، ولی سابقاً که مسافرت و پیمودن فواصل، پیاده یا به وسیله اسب و الاغ بود، وضع مقررات زیادی مورد نیاز نبود، ولی اکنون که به واسطه توسعه یافتن وسایل، خطوط صحرایی و دریایی و زیرزمینی و هوایی پیش آمده، مقررات بسیار و دقیقی لزوم پیدا کرده است.
از این جا روشن است که گفتن این که اسلام گذشت زمان را درک نکرده است، بسیار بی اساس میباشد. تنها چیزی که معترضی میتواند بگوید این است که احکامی را از اسلام که با مصلحت واقعی این عصر وفق نمیدهد نشان داده، به ثبوت برساند یا از مصلحت حکم سؤال کند. این بحث دامنه دراز دارد و تا اندازهای که وضع این نوشته اجازه میداد تعقیب کردیم و در عین حال اگر در اطراف بحث ابهامی باقی بماند یا اشکالی بوده باشد، ممکن است تذکر بدهید تا به بحث ادامه دهیم.
۷. فکر میکنید خیلی از قوانین اسلامی مطابق خواست زمان و مکان در ۱۴۰۰ سال پیش به وجود آمده و باید تغییر کند؟
پاسخ این پرسش از پاسخ بند گذشته روشن است و پایه تکیه گاه قوانین "شریعت” اسلام، فطرت و آفرینش مخصوص انسان است نه دلخواه اکثریت افراد. خدای متعال میفرماید: «در پذیرش دین معتدل اسلام استوار باش، دینی که مطابق آفرینش است که خدا مردم را براساس آن آفریده و آفرینشِ خدایی، قابل تغییر و تبدیل نیست”. [۲]۸- آیا قبول دارید که حضرت زینب علیها السلام مقام ولیعهدی داشت؟ و اگر داشت به علاوه بقیه کارهایی که به عهده اش بود، نشان این نیست که زن میتواند در اسلام پا به پای مرد پیش رود اگر لیاقتش را دارد؟
هیچ گونه مدرکی برای این مسئله نیست و اساساً در اسلام عنوانی به نام ولیعهدی نداریم و اگر منظور از ولیعهدی جانشینی باشد، طبق مدارک قطعی، جانشین امام سوم، امام چهارم است نه خواهر گرامیش حضرت زینب علیها السلام. بلی از روایات درمی آید که حضرت زینب در نهضت حسینی که علیه سلطنت استبدادی یزید و ستمگران بنی امیه بود، طبق وصیت سیدالشهدا وظایف سنگینی به عهده داشت و در عمل به وظیفه، لیاقت علمی و عملی و شخصیت فوق العاده دینی خود را به ثبوت رسانید.
اصولًا باید دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه به علم و تقوا (خدمات دینی فردی و اجتماعی) است و سایر امور که در اجتماعات دیگر وسیله امتیاز و نفوذ میباشند، مانند ثروت و عظمت، عشیره و اتباع و شرافت خانوادگی و تصدی مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکری، هیچ گونه ارزش و امتیازی ندارند که ملاک افتخارشان گردیده و آنان را مافوق دیگران قرار دهد. در اسلام هیچ امتیازی را نباید ملاک نفوذ اعمال قدرت قرار داد؛ بنابراین یک بانوی اسلامی میتواند در امتیازات دینی پا به پای مردان پیش رود و اگر عُرضه داشته باشد از همه مردان جلو افتد، چنان که میتواند به استثنای سه مسئله حکومت و قضا و جنگ، در همه مشاغل اجتماعی با مردان شرکت نماید. خدای متعال میفرماید: «گرامیترین شما پیش خدا با تقواترین شماست» [۳]؛ و میفرماید: «هرگز کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابر نمیشوند». [۴]
۹. اسلام درباره ازدواج و تشکیل فامیل چه نظر دارد؟
نظر اسلام درباره ازدواج و تشکیل خانواده و کلیات قوانین آن با ذکر مدارک آنها از عهده این مقاله بیرون است. آنچه در این جا به طور اجمال و اختصار میتوان گفت این است که اسلام ازدواج و تشکیل خانواده را عامل اصلی پیدایش و بقای جامعه بشری تشخیص میدهد؛ به این معنا که آفرینش برای این که در میان افراد انسان، اجتماع برقرار کند، انسان را با دستگاه مردانه و زنانه تناسل و سپس با میل غریزی مجهّز نموده که به هم نزدیک شده، بچهای که هر دو در ماده پیدایش آن شریک هستند به وجود آورند و به واسطه عواطف و احساساتی که نسبت به پاره تن خود دارند، در حال بارداری و پس از زایش به نگهداری و پرورش نوزاد خود پردازند و روز به روز بر اثر رنج آمیخته به لذّت که میبرند، عواطف و احساساتشان مضاعف و در نتیجه فعالیت، تربیتشان دو چندان شود تا نوزاد را به اوان رشد برسانند و در عکس العمل این عواطفِ پدر و مادر، نوزاد نیز با عواطفِتر و تازه خود به پدر و مادر بگراید و بدین ترتیب اجتماع خانوادگی و پس از آن اجتماع خویشاوندی و سپس شهری و کشوری پدید آید.
بدیهی است که در این صورت برای بقای جامعه و حفظ آن از انحلال باید میل غریزی محدود شود و مرد از زن رسمی خود و زن از شوهر رسمی خود تعدّی نکنند و پدر نوزاد مشخص باشد (چون زن ضامن طبیعی برای تشخیص مادری خود دارد و آن وضع حمل است)؛ و در غیر این صورت جوانان تا میتوانند میل غریزی خود را از راه غیر رسمی اقناع کرده، زیر بار محنت و رنج تشکیل خانواده نخواهند رفت و پدران و فرزندان به ارتباط نسبی خود اطمینان و اعتماد نخواهند داشت و در نتیجه عواطف خانوادگی رو به ضعف خواهد رفت، بالاخره بر اثر شیوع قهری زنا، گذشته از مفاسد بهداشتی و اجتماعی و اخلاقی و قطع نسل و خیانتهای بی شمار که زاییده این فحشاست، عاطفه خانوادگی به کلی از بین خواهد رفت،
چنان که میبینید در کشورهایی که در موضوع ارتباط جنسی آزادی عمل موجود است، روز به روز عواطف خانوادگی در تحلیل است و پیشرفت این وضع آینده بشریت را به طور قطع تهدید میکند. چند سال پیش در جراید و مجلات خواندند که سالیانه در آمریکا بر اثر آمیزش زن و مرد به طور توافق اتفاقی، بی عشق بازی قبلی، سیصد هزار نوزاد بی پدر متولد میشوند و بدین ترتیب تکلیف جامعه بشری در صد سال دیگر روشن است.
از این نظر اسلام آمیزش جنسی زن و مرد را از غیر راه ازدواج به کلی ممنوع کرده و هزینه زندگی بچه را به عهده پدر گذاشته و او را مسئول زندگی فرزند شناخته است. در اسلام ازدواج میان آنان که در اجتماع خویشاوندی، معاشرت طبیعی دارند ممنوع است: مادر، عمّه، خاله، خواهر، دختر برادر و خواهر بر مرد حرام است و هم چنین زن پسر و مادر زن و دختر زن به شرط آمیزش با مادرش و خواهر زن با وجود داشتن خواهرش و هم چنین هر زن شوهردار و خویشاوندان شیری نیز مانند خویشاوندان نسبی میباشند؛ و برای زن نیز مردان به همان نسبت حراماند. مدارک آنچه ذکر شد، آیاتی است که در قرآن کریم در سوره نساء است و هم چنین اخباری است که از پیغمبر اکرم و ائمه علیهم السلام منقول و در کتب مضبوط میباشد.
۱۰. طلاق از نظر اسلام چطور است؟
طلاق یکی از مفاخر قانون گذاری اسلام است و خاتمه دهنده بدبختی جاویدی است که از عدم سازش میان زن و مرد پیش میآید و از متانت این قانون است که دولتهای غیراسلامی نیز یکی پس از دیگری تدریجاً آن را پذیرفتهاند و اجمالی از آن در پاسخ بند ۳، گذشته است. طلاق یکی از ضروریات اسلام است و نیازی به ذکر مدرک ندارد و تفصیل قوانین طلاق و ذکر مدارک آنها از عهده این مختصر بیرون است.
۱۱. آیا زن در اسلام مطابق مرد حق انتخاب همسر دارد یا نه؟
زن در اسلام در انتخاب همسر آزاد است.
۱۲. در صورت طلاق بین پدر و مادر، فرزند به چه کس تعلق دارد؟
زن مطلقّه حق دارد که بچه خود را تا ۷ سال نگه دارد و هزینه زندگی بچه در این مدت به عهده مرد است. در مدرک حکم باید به فقه اسلامی مراجعه کرد.
۱۳. قبول دارید که حضرت علی گفته است: فرزندانتان را برای آینده بار آورید؟ در این صورت این نشان این نیست که قوانین اسلامی مطابق خواست زمان و مکان باید تغییر کند؟
این حدیثی است مرسل که در کتاب نهج البلاغه به آن حضرت نسبت داده شده است و مراد از آن این است که تربیت اطفال را روی اساس آداب و رسوم روز نباید استوار ساخت، زیرا انجماد در آداب و رسوم روز انسان را از پیشرفتهای زندگی باز میدارد، مانند کسی که به مسافرت با اسب و الاغ یا پای پیاده عادت کرده و قناعت کند، وی هرگز به فکر اختراع و استعمال ماشین و هموار کردن پست و بلندیهای و اسفالت کردن جادهها نخواهد افتاد؛ بنابراین مراد این نیست که فرزندانتان را به قوانین شریعت (که به نصّ قابل تغییر نیستند) پای بند نسازید و اگر راستی مراد این بود، ناگزیر بودیم حدیث را ردّ کنیم، زیرا دستور صریح و قطعی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سایر ائمه علیهم السلام داریم که هر حدیثِ مخالف قرآن را رد کنیم و نپذیریم و از این روی، هر حدیثی را اول باید با قرآن سنجید و پس از آن پذیرفت.
۱۴. اگر این طور است چرا اولیای امور دینی این امر را همیشه به عقب انداختهاند؟
اولیای امور دینی کمترین اختیاری در تغییر قوانین خدایی (شریعت) ندارند و وظیفه شان منحصر است به استنباط مسائل دینی از مدارک اصلی کتاب و سنت، مانند یک نفر حقوقدان که تنها میتواند مسائل حقوقی را از قانون کشوری استنباط کند، نه این که یک ماده قانونی خاص را از قانون اساسی تغییر دهد.
در مورد قوانین شریعت علمای دینی سهل است، حتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله -کسی که آورنده شریعت است- و جانشینان وی که امامان و نگاهداران و آموزگاران شریعتاند کمترین اختیاری از خودشان ندارند. این گونه سؤالات و اعتراضات از یک طرز تفکر غربی که جامعه شناسان غربی دارند سرچشمه میگیرد و آن این است که پیامبران صاحب شریعت یک عده نوابغ و متفکرین اجتماعی بودهاند که به نفع جامعه خود قیام نموده، مردم را به راه راست دعوت کردهاند و قوانینی به حسب اقتضای وقت که تراوش فکریشان بوده وضع کرده و مردم را یاد دادهاند و خودشان را فرستادگان خدا و افکار پاک خود را وحی آسمانی و سخن خدا و شریعت و دین خدا و سرچشمه افکار بی آلایش خود را جبرئیل و ملک وحی نامیدهاند.
بدیهی است طبق چنین نظری قوانین ادیان آسمانی و من جمله شریعت اسلام به محاذات مصلحت وقت باید تنظیم شده باشد و اعتراضاتی که از لابه لای این سؤالات نمودار است، به جا خواهد بود. ولی این صاحب نظران در نظریه خود راه خطا پیمودهاند و بی این که به دعاوی پیامبران رسیدگی کنند، از روی حدس بی اساس قضاوتی نمودهاند. اگر چنانچه سند کتب آسمانی دیگر و تاریخ زندگانی پیامبران گذشته خالی از ابهام و تاریکی نباشد، متن قرآن کریم که کتاب آسمانی اسلام و تاریخ حیات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بیانات قطعی الصدور آن حضرت و جانشینانش در دست است و این نظر را تکذیب و تخطئه مینماید.
ما حالا نمیخواهیم از اسلام طرفداری کنیم یا از حقانیت آن دفاع نماییم، ولی کسی که کمترین آشنایی با مدارک این دین داشته باشد و مروری به قرآن کریم و بیانات اولیای دین و خاصه پیغمبر آورنده این کتاب بنماید، خواهد دید که سرتاسر آنها این نظریه را رد میکند. قرآن کریم صریحاً میگوید: "پیغمبر اکرم هیچ گونه اختیارات و آزادی عمل در دین خدا ندارد و تنها رساننده پیام خداست”، و صریحاً میگوید: "دین خدا تراوش فکر بشری نیست، بلکه احکام و قوانینی است که خدای جهان به سوی بندگان خود توسط پیامبر نازل نموده است”. صریحاً در برابر کسانی که میگفتند قرآن ساخته پیغمبر است و به خدا نسبت میدهد، میگوید: "قرآن براستی کلام خداست و کلام بشر نیست و نه مضامین آن تراوش فکر و پرداخته مغز بشری است” و صریحاً میگوید: "وحی آسمانی و نبوت با پیغمبر اکرم خاتمه مییابد و احکام قرآن تا روز قیامت معتبر و غیرقابل نسخ میباشد”.
بنابر آنچه گذشت، کسی که پارهای از قوانین اسلام را به زندگی روز غیرقابل تطبیق تشخیص دهد باید به اصل حقانیت اسلام که آنها را احکام و قوانین جاودانی معرفی میکنند خرده بگیرد، در صدد چاره جویی برای تغییر آنها برآید.
۱۵. آیا فکر نمیکنید گناهِ پشت کردن جوانان تحصیل کرده مسلمان به دین، به گردن قوانین عقب افتادهای است که نمیتواند با دنیای صنعت و علم امروزی وفق دهد؟
خوب بود به جای این دعوی خالی، نمونه چندی از قوانین عقب افتاده اسلام ذکر میگردید تا بحث به طور مدلل تعقیب میشد. اسلام قوانین عقب افتادهای ندارد، ولی مسلمانان عقب افتاده از قوانین چه بسیار! ادیان آسمانی و به خصوص دین اسلام از یک حیات ابدی و سرمدی انسان و ارتباط جهان انسانی با ماورای طبیعت بحث میکند و این طرز بحث چه ارتباط دارد به علم و صنعت امروز؟ موضوع بحث علم امروزی ماده و خواص ماده میباشد و صنعت امروزی نیز در اطراف ماده کار میکند و از این روی حق هیچ گونه اظهار نظر در ماورا از جهت رد یا قبول ندارد.
گناه پشت کردن جوانان تحصیل کرده مسلمان ما به گردن قوانین دینی نیست و گواه مطلب این که انسان نه تنها از دین روگردان است بلکه چنانچه مشهود است مقررات وجدانی و انسانیت را نیز زیر پا میگذارد، دروغ و خیانت و چاپلوسی و بی عفتی و بی بند و باری در میان جوانان تحصیل کرده ما دایر است و این خود گواه است که آنان غالباً با هرگونه پاکی و راستی و درستی دشمن میباشند نه تنها با دین. از طرف دیگر شماره زیادی از جوانان تحصیل کرده (اگرچه نسبت به دیگران کم میباشند) داریم که با اخلاق پسندیده آراسته و به معارف آشنا و به همان قوانین عقب افتاده (!) مواظب و عامل میباشند و هرگز اسلام با علم و صنعتشان منافات ندارد و هیچ گونه در زندگی احساس رنج و ناراحتی نمیکنند. پس در حقیقت گناه اعراض جوانان تحصیل کرده مسلمان ما از دین به گردن طرز تعلیم و تربیت فرهنگی و اولیای بی عنایت وظیفه نشناس فرهنگی ماست، نه به گردن قوانین دینی و نه به گردن فضایل انسانی و مقررات اخلاقی.
۱۶. چرا در امر فحشا که مرد و زن هر دو به طور مساوی شریک هستند، زن بیشتر مورد سرزنش است؟ اگر قبول دارید که مرد موجود بهتر و قویتر است، در این صورت او باید قادر باشد اعمال خود را بهتر کنترل کند و اگر نکرد باید بیشتر مورد سرزنش باشد؟
از یک چنین دستوری در اسلام خبری نیست.
۱۷. میگویند حضرت محمد صلی الله علیه و آله سفارش کرد اگر کسی را به فرزندی قبول کردید، عیناً مثل فرزند حقیقی با او باشید، صحیح است یا نه؟ در این صورت چرا او مایل بود با زنِ طلاق گرفته پسری که او را به فرزندی قبول کرده بود، ازدواج کند؟
هرگز چنین سفارشی از آن حضرت صادر نگردیده است، بلکه تهمتی است که مخالفین اسلام و به خصوص مسیحیان غرب به ایشان میزنند و ازدواج آن حضرت با زن پسرخوانده خود روی همین اصل بود که این رسم ناستوده را ابطال و بطلان آن را اعلام کند. چرا که در غالب کشورهای آن روز سنت الحاق فرزند از یک خانواده به خانواده دیگر و معامله خویشاوندی حقیقی با وی دایر بود و آیات چند در قرآن کریم در سوره احزاب در این باره داریم.
۱۸. چرا حضرت محمد صلی الله علیه و آله که یک معلم بزرگ برای تربیت بشر به مقام بزرگ آدمیت بود و باید اعمالش سرمشق انسانهای دیگر باشد، در اوان پیری با دختر نه سالهای ازدواج کرد؟
ازدواج زن جوان با مرد پیر اگر عیبی داشته باشد همین خواهد بود که آمیزش با شوهر پیر برای زنی جوان لذت بخش نمیباشد یا این که به واسطه عدم تعادل و تقارب سن عادتاً شوهر پیش از سن پیری زن میمیرد و زن در سن جوانی بیوه میماند. ولی روشن است که مقاصد ازدواج به این دو مقصد منحصر نیست و از این روی هیچ دلیلی بر ممنوع بودن این رویه نداریم، چه بسا مقاصد دیگری بسیار مهمتر از مقاصد نامبرده بالا مقارن ازدواج گردد و مرجح چنین ازدواجی شود.
چند سال پیش که آیزن هاور رئیس جمهور آمریکا بود، در نشریهها خواندیم که از نشریههای کثیرالانتشار آمریکا این سؤال را مطرح کرده و از دوشیزگان کشور پرسیده بود که: "دوست دارید با که ازدواج کنید”، اکثریت دوشیزگان آمریکا در پاسخ خود آیزن هاور را ذکر کرده بودند، در حالی که نه جوان بود و نه قیافه زیبایی داشت. راجع به ازدواج پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی که از تاریخ زندگی آن حضرت کم و بیش اطلاع دارد میداند که وی مردی هوسران و خوش گذران نبود و کارهایش روی اساس تعقل بود نه احساس، و چنین کاری از آن حضرت برای بیان جواز بوده و در پیشرفت دعوتش تأثیر بسزا داشته است.
۱۹. درباره امر صیغه که اهل تسنّن مخالف آن هستند، چه نظر دارید و مقصود از این عمل چیست؟ فکر نمیکنید که این امر برخلاف قوانین انسانی است و زن را به صورت چیزی درمی آورد که به راحتی مرد میافزاید؟
مشروعیت نکاح متعه در قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۲۴ تثبیت شده است و شیعه به مخالفت اهل تسنّن اعتنا نمیکند، زیرا این عمل در قرآن کریم ثابت و در طول زمان حیات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و دوران خلافت خلیفه اول و چندی از زمان خلافت خلیفه دوم معمول بوده است و پس از آن خلیفه دوم منعش کرد و واضح است حکم قرآنی را تنها قرآن میتواند نسخ کند و حکومت اسلامی حق ندارد در مورد قوانین شایسته (شریعت) اظهار نظر نماید.
مقصود از نکاح متعه ازدواج موقت است و مشروعیت آن از نظر اسلام چنان که در بالا گفته شد بی تردید است. از نظر فلسفه احکام مشروعیت طلاق نشان میدهد که ازدواج میتواند موقت بشود. در صورتی که ازدواج موقت از حیث آثار طوری تنظیم شود که محذورات و مضاری به دنبال خود نداشته باشد، دلیلی ندارد که ممنوع گردد و این که گفته شده: "این عمل زن را به صورت چیزی درمی آورد که به راحتی مرد میافزاید” زورگویی است، زیرا زن این عمل را به اختیار میپذیرد نه به اجبار و مقاصدی که در این عمل برای مرد میتوان فرض کرد، در جانب زن نیز میتوان فرض کرد. اگر مصاحبت است و اگر لذت است و اگر تهیه اولاد است و اگر سایر بهره برداریهای زندگی است، در هر دو طرف وجود دارد، بنابراین دلیلی ندارد که یکی از دو طرف را بازیچه دیگری بشمارید. گذشته از آن، اگر به نظر عمومی و وسیعی به جهان انسانی نگاه کرده، دقت نمایید، عیاناً مشاهده خواهید کرد که آمیزش جنسی جامعه بشری را به نکاح و ازدواج دائمی نمیتوان محدود ساخت و هرگونه آمیزش دیگری را غیرقانونی شمرد و هرگز دایر بودن ازدواج دائمی نمیتواند این غریزه جنسی را ارضا نموده، پاسخ کافی دهد.
دولتهای رسمی در هیچ یک از کشورهای جهان متمدن و نیمه متمدن با هیچ وسیلهای نتوانستهاند از شیوع آمیزشهای موقتی جلوگیری نمایند و در همه شهرهای بزرگ مراکزی آشکارا یا پنهانی برای این عمل وجود دارد. در این صورت مذهبی که میخواهد آمیزش جنسی را محدود به ازدواج نماید و مطلقاً از زنا جلوگیری نماید، ناگزیر است ازدواج موقتی را با شرایط خاصی که مفاسد زنا را رفع میکند در قانون خود بگنجاند تا پاسخ کافی به اقتضای این غریزه عمومی بدهد.
در کلام حضرت امیرالمؤمنین است: "اگر خلیفه دوم ازدواج موقت را ممنوع نمیکرد، تنها کسانی زنا میکردند که از گمراهی مشرف به هلاکت بودند” و از این جا روشن میشود که این امر را خلاف قوانین انسانی شمردن چه اندازه از حقیقت دور است.
البته مراد از قوانین اسلامی قوانین باستانی پیش از اسلام مانند قوانین روم قدیم و قانون حمورابی نیست، زیرا در این قانون با زن، معامله حیوانی و یا معامله اسیر میشد، بلکه مراد قوانین غربی است. ما جهان انسانی را همان جهان غرب و جامعه بشری را جامعه غرب و انسان را همان غربیها میدانیم و تحت تأثیر هرگونه اوامری بوده (واقع بینی، تلقین، تقلید، تبلیغ و خطا) فعلًا تنها این فکر در مغز بی قید و شرط حکومت میکند. ولی باید دید که این انسانهای پرافتخار در بیرون محیط ازدواج، در معاشرتهای عمومی و مختلطشان به جای این امر خلاف قوانین انسانی! (متعه) چه گذاشتهاند و در کشورهای متمدن مخصوصاً آنها که از همه متمدن ترند، در میان زنان و مردان و پسران و دوشیزگان و در میان خود مردان و جوانان چه میگذرد؟ و کمبودی که از راه ازدواج دائم لازم میآید از چه راه تأمین میشود و آمار حیرت آوری که دراین باره منتشر میشود از چه حکایت میکند؟
۲۰. غربیها معتقدند که اسلام دینی است که فقط برای مردم ساده و زارع و صحرانشین و آنها که با تمدن ماشینی امروز جلو نرفتهاند میباشد و میبینیم که حتی یکی از کشورهای مسلمان جزو کشورهای مترقّی پیشرفته نیست و اسلام در کشورهای ماشینی و متمدن اصلًا پیشرفت نکرده است. دلیلش چیست؟ آیا فکر میکنید قوانین اسلامی را میتوان طوری تغییر داد یا ترجمه کرد که قابل قبول برای افراد تحصیل کرده باشد و با علم وفق دهد؟
در این که کشورهای اسلامی جزو کشورهای مترقّی و پیشرفته نیستند تردید نیست ولی باید دید که در کدام یک از این کشورهایی که نام کشور اسلامی دارند، قوانین اسلامی اجرا میشود؟ و بیشتر از این که اسم دین اسلام روی اینها گذاشته شده، از مسمای اسلام چه بهرهای دارند؟ و جز این که برخی از مردم این کشورها پارهای از عبادات اسلامی را مانند نماز و روزه و حج به صورت و از روی عادت دیرین به جا میآورند، از قوانین فردی و اجتماعی و جزائی و حقوقی اسلام کدام را زنده نگه داشتهاند. در این صورت آیا مسخره نیست که انحطاط کشورهای اسلامی را به گردن اسلام بگذاریم؟
ممکن است گفته شود که اگر اسلام دینی مترقی بود و قوانینش عرضه و لیاقت اصلاح و اداره جامعه را داشت، برای خود در جامعه جایی باز میکرد و متروک نمیشد!
ولی این پرسش پیش میآید که اگر عدم پیشرفت در جامعه گواه انحطاط قوانین اسلام است، چرا روش دموکراسی مترقّی غربی که بیشتر از نیم قرن است در این کشورها پذیرفته شده، جایی برای خود باز نکرده و کمترین تأثیری در پیشرفتشان ننموده و جز صورت سازی اثری نداده است؟ و چرا شرقیها مانند غربیها نمیتوانند از این روش مترقّی بهره برداری نمایند؟ و چرا همین رژیم انسانی (دموکراسی) پس از آن که سالیان دراز در مهد انسانیت (غرب) برای خود جا باز کرده بود و به جای خون در شرائین جمعیت جریان داشت، نتوانست زمزمه کمونیستی را خاموش کند تا کار به جایی کشید که در کمتر از نیم قرن رژیم کمونیستی تقریباً نصف جمعیت کره را فراگرفت و حتی در قلب اروپا و آمریکا نفوذ کرد و هر روز سنگر تازهای از دست همین انسانهای مترقّی (غربی ها) میگیرد. آیا با همین دست آویز میتوان نظر داد که رژیم و قوانین کمونیست مترقی با رژیم و قوانین دموکراسی منحط و روش صحرانشینان میباشد.
گذشته از این همه، انحطاط و عقب افتادگی تنها نصیب کشورهای اسلامی نیست تا به گردن اسلام بسته شود، بلکه سایر کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز که در میان آنها همه مذاهب از برهمنی و بودایی گرفته تا مسیحیت و اسلام که از آن یاد میشود دچار این سرنوشت شوم میباشند و همانا گناه دو قاره ثروت خیز آسیا و آفریقا این است که در برابر غرب و مطامع بیکران آنها واقعاند. تا این دو قاره بی نیاز میتوانند انبار مواد اولیه زیرزمینی و روی زمینی برای صنعتهای غرب و بازار محصولات بی کران کارخانههای غرب و زادگاه بردگان بی، چون و چرای غرب نیازمند باشند، هرگز کشورهای آنها جزو کشورهای مترقّی (یعنی غربی) قرار نخواهند گرفت و هرگز اهالی آنها اعم از مسلمان و غیرمسلمان به آقایان خود ملحق نخواهند شد و چنان که تاکنون دیدهایم روزی به نام استعمار و روزی به نام استملاک و روزی به نام اشتراک منافع و روزی به نام کمکهای اقتصادی سوار ما خواهند بود؛ و آنچه در ذیل سؤال گفته شده که "آیا اسلام را میتوان طوری تغییر داد یا توجیه کرد که قابل قبول برای افراد تحصیل کرده باشد و با علم وفق دهد” چنان که گفته شد، معارف اسلامی که کتاب و سنّت متضمن آن است به تصریح همین کتاب و سنّت قابل تغییر نبوده و تأویل بردار نیست و چنانچه اسلام دین حق است، نیازی به قبول طبقه تحصیل کرده ندارد، بلکه طبقه نامبرده به حق و واقع بینی نیازمند میباشد. خدای تعالی میفرماید: «در دین اجباری نیست و راه راست روشن است» [۵]، و باز باید گفت که بهتر بود برای اثبات مخالفت اسلام با علم، نمونه چندی ذکر میشد تا مستدل شود و به دعوی خالی "اسلام با علم مخالف است” قناعت نمیشد.
۲۱. آیا قبول دارید که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام هر دو متذکر شدهاند که یک انسان ارزشش بسته به اعمال خودش است نه این که اولاد کیست و یا از کدام خانواده است و چه رنگی دارد؟ در این صورت چرا شیعه، اولاد حضرت علی علیه السلام یا حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تا هر نسلی که ادامه پیدا کند بهتر و پاکتر از دیگران میداند؟
از نظر اسلام همه در برابر قانون و عدالت برابرند و از این جهت فرقی میان شاه و گدا و غنی و فقیر و قوی و ضعیف و زن و مرد و سیاه و سفید، حتی میان پیغمبر و امام که معصوماند و سایر مردم نیست و با استثنا و هیچ امتیازی نمیتوان علیه کسی اعمال نفوذ کرد و آزادی قانونی را از وی سلب نمود. ریشه اصلی احترام سادات آیهای است در قرآن کریم که به موجب آن خدای تعالی به پیغمبر خود امر میکند که از مردم بخواهد با خویشاوندان وی معامله دوستی و مودت نمایند [۶]، و سرّ این درخواست پس از رحلت پیغمبر اکرم روشن شد و مردم با اولاد آن حضرت معاملهای کردند که در تاریخ با نسل هیچ رهبر و پیشوایی نشده است! پس از رحلت پیامبر، قرنها سلسله سادات هیچ گونه تأمینی نداشتند، کشته میشدند، سرهای بریده ایشان را به عنوان ارمغان از شهری به شهری میبردند، آنان را زنده زنده در زمین دفن میکردند، دسته دسته در پس ساختمانها و در لای دیوارها میگذاشتند، سالها در قعر زندانهای تاریک شکنجه میدادند و مسموم میکردند. پس از قرنها که از هجرت گذشت و شیعه کم و بیش استقلال و آزادی مذهب پیدا کرد، در برابر مظالمی که از اهل سنّت به اولاد رسول و دوستدارانشان گذشته بود، عکس العمل نشان داده و در احترام سادات میکوشند.
۲۲. چرا خوردن گوشت خوک در اسلام حرام است؟
گوشت خوک تنها در اسلام حرام نیست، بلکه چنانچه از انجیل درمی آید و هم چنین از تورات پیداست، در ادیان آسمانی پیش از اسلام نیز حرام بوده است. حکمتی که برای حرمت گوشت خوک ذکر شده، مضرات بهداشتی و نجاست خواری او است.
۲۳. چرا مشروبات الکلی در اسلام حرام است؟
اسلام اساس تعلیم و تربیت خود را روی تعقل گذاشته که تنها مایه امتیاز انسان است بر سایر حیوانات، و روشن است که مشروبات الکلی و هر مسکر دیگر این امتیاز را که پایه و اساس زندگی انسان است ضایع میکند و بدون استثنا مقاصد تعلیم و تربیت دینی را نقش بر آب مینماید. جنایتهای گوناگون و تصدیات و تخلّفات غیرقانونی و بی بند و باریهایی که مشروبات الکلی تنها عامل یا سهیم در آنهاست و همچنین تلفات و مضار بهداشتی روحی و جسمی و آثار سوء وراثتی که روزانه در عالم بشریت زایده مشروبات الکلی میباشد، قابل اغماض نیست. [۷]۲۴. اسلام درباره عشق و روابط جنسی بین زن و مرد چه نظر دارد؟
روابط عاشقانه اعم از آمیزش یا مقدمات آن در غیر محیط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولًا باید دانست که حکمت تحریم در اسلام، مسئله سلب آزادی طبقات یا مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران نیست تا طرفین با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام کنند، بلکه محاسبهای است که سابقاً در بحث مربوط به انعقاد اجتماع و شناسایی پدر و مواریث گذشت و از این نظر اقسام زنا فرقی ندارد و باید همه ممنوع شوند و در این محاسبه لواط نیز مانند زناست.
۲۵. به طور کلی آیا معتقدید که قوانین اسلامی قابل تغییر و تبدیل است یا نه؟ در این تغییرات معتقدید سران دینی باید پیش قدم شوند یا این که وقتی تغییرات پدید آمد با آن سازش کنند؟
چنان که در گذشته بیان کردیم، قوانین شریعت (احکام ثابته خدا) به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ گونه اختیاری به سران دینی داده نشده است تا پیش قدم باشند یا پس قدم یا در موردی به طور موقت یا غیر موقت سازش کنند. خدای متعال به پیغمبر اکرم میفرماید: "اگر نبود این که ما از تو نگهداری کردیم، مایل میشدی که به نفع اسلام در مواردی با کفار سازش کنی و در این صورت دو برابر بدبختی دنیا و آخرت را به تو میچشانیدیم”. [۸]
۲۶. آیا شخصاً به تمام این قوانین و عادتهای اسلامی بدون سؤال و جواب معتقدید؟
عادات و آداب و رسومی که در میان مسلمانان پیدا شده، اگر از کتب و سنت مدرکی نداشته باشند ارزشی ندارند، ولی قوانین شریعت که در کتاب و سنت مدرک قطعی دارند، واجب القبول میباشند و تخلف از آنها جایز نیست.
۲۷. حضرت علی علیه السلام گفته است مسلمان نباشید به خاطر پدر و مادرتان، بلکه به خاطر این که خودتان به آن ایمان پیدا کنید و قبول کنید هر چه را که میتوانید با عقلتان قبول کنید. در این صورت فکر نمیکنید هر مسلمان آزادی این حق را دارد که هر کدام از قوانین اسلامی را خواست قبول کند و بقیه را که نمیتواند با عقل قبول کند به کنار بگذارد؟
کلام آن حضرت ناظر به معارف اعتقادی اسلام است که از راه عقل باید به آنها ایمان آورد، نه قوانین علمی که باید به آنها عمل کرد و تبعیض در عمل به قوانین معنا ندارد.
نه تنها در قوانین اسلام تبعیض جایز نیست، بلکه قوانین اجتماعی دیگر نیز همین حال را دارند و تبعیض در مورد آنها جز منهدم ساختن و متلاشی کردن اجتماع متشکل نتیجهای ندارد؛ مثلًا در کشوری که رژیم دموکراسی حکومت میکند نمیتوان اجازه داد که اشراف آزادی داشته باشند که موادی که با عقلشان سازگار نیست نپذیرند و در نتیجه گروهی از مردم مواد قانونی مربوط به مالیات را کنار بگذارند و دستهای قوانین تجارت را و طایفهای قوانین جزائی را و برخی احکام انتظامات را، بدیهی است چنین وضعی جز هرج و مرج و انحلال جامعه اثری در بر نخواهد داشت، بلکه هر فردی با پذیرفتن رژیم دموکراسی و انتخاب وکیل قانون گذاری همه مواد قانون را پذیرفته و هر یک از مواد قانون را غیرقابل رشد شمرده است.
هم چنین در اسلام کسی که از راه عقل معارف اعتقادی اسلام را پذیرفته است، در ضمن تصدیق به صحّت نبوت کرده و ایمان آورده است که قوانینی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده و به خدا نسبت داده، قوانینی است که به راستی واضع آنها خداست و هرگز خدا در احکام و فرامین خود خبط و خطا نمیکند و جز حفظ منافع و رعایت مصلحت بندگان خود غرضی ندارد و البته کسی که چنین ایمان اجمالی پیدا کند، صحت و اعتبار هر یک از قوانین اسلام را اجمالًا تصدیق نموده و آنها را غیرقابل رد شمرده است، اگرچه به هر یک از آنها و مصالح آنها علم تفصیلی پیدا نکند؛ بنابراین پذیرفتن برخی و کنار گذاشتن برخی دیگر معنا ندارد.
۲۸. آیا فکر نمیکنید این نشان این است که هر بشری آزادی دارد که هر دینی را که خواست قبول کند و فرد مسلمان باید همه ادیان را محترم شمارد؟
حقیقت دین عبارت است از یک رشته اعتقادات راجع به آفرینش جهان و انسان، و یک سلسله وظایف عملی که زندگی انسان را به آن اعتقادات تطبیق دهد؛ بنابراین یک امر تشریفاتی نیست که در اختیار انسان باشد و انسان هر دینی را دلش خواست بپذیرد، بلکه واقعیتی است که انسان و اختیار انسان تابع اوست و باید پیرو آن قرارگیرد، چنان که مثلًا این مسئله که "ما از نور خورشید استفاده میکنیم” حقیقت و واقعیتی است که هرگز انسان آزاد در برابر آن مختار نیست هر روز یک نظر بدهد، بلکه ناگزیر است که ثبوت آن را پذیرفته و مسائل زندگی را روی آن استوار سازد و راستی اگر دینی این نظر را بدهد که: "هر بشری آزاد است که هر یک از ادیان مختلف را که خواست بپذیرد” با این نظر، به تشریفاتی و غیرواقعی بودن خود اعتراف کرده و خط بطلان به گرداگرد خود کشیده است.
خدای متعال میفرماید: "دین پیش خدا اسلام است” [۹]و میفرماید: "هر کس که غیر از اسلام دینی را اتخاذ کند از وی پذیرفته نخواهد شد” [۱۰]. اسلام در میان ادیان سه دین را محترم شمرده است: نصرانیت، یهودیت و مجوسیت و معنای این احترام (چنان که از آیات قرآن کریم روشن است) این است که اهل این ادیان سه گانه میتوانند در دین خود باقی بمانند، نه این که حق میباشند.
۲۷. چرا "هلال” نشانه اسلام است؟
اسلام نشانهای به نام "هلال” ندارد، ولی "هلال و ستاره” در مقابل صلیب مسیحیان، پس از جنگهای صلیبی، به عنوان علامت مشخصه مسلمانان در بلاد اسلامی مرسوم شد و هم اکنون نیز پرچم اغلب کشورهای اسلامی آن را دارند.
۲۸. راجع به رفتن به ماه (سفری که خیلی نزدیک برای بشر میسر میشود) چه نظر دارید؟
از نظر اسلام مربوط به سفر ماه یا غیر آن نظری نداریم، فقط قرآن کریم از این کرات آسمانی به عنوان این که آیات الهی هستند و با نظم شگفت انگیز خود شواهد و دلایل توحید میباشند و برای انسان مسخر شدهاند، سخن میگوید.
۲۹. چرا زبان عربی را جزو لزومات ایمان و اعتقاد به اسلام کردهاند. قرآن و نماز و اینها باید عربی باشد یا به هر زبان دیگر ممکن است؟
نظر به این که قرآن کریم از جهت لفظ معجزه است (چنان که از نظر معنا معجزه است) باید لفظ عربی آن حفظ شود و حفظ عربیت نماز از جهت این است که در آن مقداری از قرآن (سوره حمد با یک سوره دیگر) در هر رکعت باید قرائت گردد و از طرف دیگر، آیات و اخبار که مدارک اصلی دین هستند، به لغت عربی است. وجه عنایت مسلمین به زبان عربی همین است.
۳۰. بعضی مسلمانها معتقد بودند که یهودها هیچ وقت نمیتوانند از خودشان کشور مستقلی داشته باشند، البته کشور اسرائیل که در این مدت کوتاه یکی از پیشرفتهترین کشورهای آسیایی شده است، نشان غلط بودن این عقیده است. آیا فکر میکنید خیلی از حدیثها و روایتهای دیگر هم مثل این ممکن است اثر نفوذ سیاستهایی باشد که در گذشته میخواستند مردم این قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنی نگه دارند؟
آری، بخش کوچکی از فلسطین یک بندر دریایی و پایگاه نظامی برای دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا میباشد و دولت پوشالی و دست نشاندهای به نام دولت اسرائیل در آن جا حکومت میکند و در این مدت کوتاه هرچه توانستهاند به تقویت و تجهیزش پرداختهاند و با تمام نیرو نگذاشتهاند که دول اسلامی علیه ایشان متحد شوند. (چنان که همه این حقایق را جریانهای چند سال اخیر آفتابی ساخت).
این فکر غلط (که دولت یهود دولتی است مستقل و مترقّی و علی رغم احادیثی که در اسلام وارد شده و وعده داده که یهود هیچ گاه کشور مستقلی نخواهد داشت رشد کرده است) اثر نفوذ سیاستهایی است که در گذشته و هم اکنون میخواهد مردم این قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنی و بدبینی به آیین مقدس اسلام نگهدارند، زیرا این فکر مربوط به روایت نیست تا بگوییم مجهول است، بلکه مربوط به قرآن کریم و آنچه در قرآن کریم است نه به این نحو است که ذکر شده، بلکه به نحوی است که باید یکی از پیش گوییهای قرآن شمرده شود.
خدای متعال پس از شمردن مظالم و جنایتهای یهود و خیانتها و ماجراجوییها و پیمان شکنیهایی که با اسلام و مسلمین کردهاند و پس از آن که مسلمانان را پند میدهد که اتفاق کلمه داشته باشند و قوانین دینی را حفظ کنند و با بیگانگان طرح دوستی نریزند و از ایشان اطاعت نکنند، میفرماید: "یهود دچار غضب پروردگار شدهاند و برای همیشه در حقشان خواری و پستی نوشته شد و نخواهند توانست کار قابل توجهی علیه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه سببی که به مردم و سببی که به خدا پیوند داشته باشند. ” (خلاصه آیه ۱۱۲ آل عمران و قبل از آن) و در آیه دیگر این سبب مربوط به مردم و مربوط به خدا بیان شده است. میفرماید: "با یهود و نصاری طرح دوستی مریزید و سرسپرده مشوید و کسانی که از شما سرسپرده ایشان شوند از ولایت و سرسپردگی خدا و جانبداری وی برکنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از این امر برحذر میدارد” [۱۱]و نیز میفرماید: "امروز کفار از این که استقلال دینی شما را از بین برند مأیوس شدند، از این پس دیگر از ایشان مترسید و تنها از من بترسید. ” [۱۲]چنان که ملاحظه میکنید، خدای متعال پیشرفت اسلام و سرکوبی یهود را به مسلمانانی وعده میدهد که قوانین اسلام و اتفاق کلمه را حفظ کنند، نه کشورهایی که جز اسم اسلام چیزی در دست ندارند و هم چنین آیات دلالت دارند بر این که اسلام در معرض این قرارداد که روزی با اجانب طرح دوستی بریزند و سرسپرده ایشان شوند و در این صورت معامله خدایی با ایشان معکوس خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سیادتشان نصیب دیگران خواهد گردید.
و، اما این که احادیث و اخبار ممکن است در میانشان مجعول و ساخته وجود داشته باشد این مسئله را علمای اسلام به خوبی میدانند و در ثبوت آن نیازی به این گونه مدرکهای بی اساس نیست، بلکه مسلّم است در صدر اسلام عدهای از منافقین و یهود در کسوت مسلمین درآمده و اخبار دروغی جعل و روایت میکردهاند؛ و از این روی علمای اسلام هر خبری را هر طور باشد اخذ نمیکنند، بلکه با به کار انداختن ممیزات فنّی خبر قابل وثوق را تشخیص داده، میپذیرند. در پیش بینی جعل حدیث (چنان که در روایات زیاد است) رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: "پس از من چیزهایی بسیار از من نقل خواهند کرد، از آنها آنچه با قرآن مطابق است بپذیرید و آنچه مخالف است رد کنید”.
________________________
پی نوشت:
۱. آل عمران، آیه ۱۹۵،
۲. روم، آیه ۳۰،
۳. حجرات، آیه ۱۳،
۴. زمر، آیه ۶،
۵. بقره، آیه ۲۵۶،
۶. قرآن کریم، سوره شوری، آیه ۲۳،
۷. سوره مائده، آیه ۹۱،
۸ اسراء، آیه ۷۵،
۹. آل عمران، آیه ۱۹،
۱۰. آل عمران، آیه ۸۵،
۱۱. آل عمران، آیه ۱۲،
۱۲. مائده، آیه ۳
منبع: بررسیهای اسلامی، جلد ۲؛ سید هادی خسرو شاهی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.