همسر شهید امیرعبداللهیان: مردم داغدیده از شهادت همسرم را دلداری می‌دادم

چون ایشان کارش را برای خدا انجام داده بود، به دل مردم نشسته بود. وقتی خانواده‌ها یا فرزندان یا دوستانشان می‌آمدند، می‌گفتند ما این‌ها را آورده‌ایم شما به آن‌ها دلداری بدهید که گریه و بی‌تابی نکنند. من هم با آن‌ها صحبت می‌کردم و می‌گفتم می‌دانم که شهید به چیزی که دوست داشت رسید.
کد خبر: ۱۳۰۶۷۲۵
|
۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۳ 21 May 2025
|
2545 بازدید

همسر شهید امیرعبداللهیان: مردم داغدیده از سانحه هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور و شهادت همسرم را آرام می‌کردم

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی تابناک، ۳۰ اردیبهشت سالروز شهادت آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی و همراهانش در سانحه هلی‌کوپتر در منطقه ورزقان است. یکی از همراهان شهیدجمهور در آن‌سانحه، حسین امیرعبداللهیان وزیر وقت امور خارجه است که در مدت خدمت‌رسانی در این‌جایگاه، خدمات قابل توجه و تاثیرات مهمی در حوزه روابط خارجی ایران در کارنامه خود ثبت کرد. 

 در سالروز سانحه هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور و وزیر خارجه و پیداشدن بالگرد مفقودشده در صبح ۳۱ اردیبهشت، فرصتی دست داد تا با همسر شهید امیرعبداللهیان گفتگوی کوتاهی درباره روش و منش شخصی این‌شهید داشته باشیم.

 مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛

* خانم امیرعبداللهیان، چندسال با شهید زندگی مشترک داشتید؟

۳۰ سال با هم زندگی کردیم.

* علت همدلی و همراهی‌تان در این‌مدت چه بود؟

فکر می‌کنم خلاف رویکرد امروزی، خیلی در قید و بند ظواهر نبودیم. زندگی‌مان را ساده شروع کردیم و به‌مرور به هم نزدیک‌تر شدیم. اگر همدلی و همراهی بوده، به علت مخلص بودن آقای دکتر بود. چون میزان گرفتاری و مشغله‌اش خیلی بود و من هم سعی می‌کردم پا به پایش حرکت کنم.

وقتی کسی کارش را برای خدا انجام دهد، باقی عوامل دست به دست هم می‌دهند تا در راه حقیقت زمینه‌سازی کنند و عمل به وظیفه آن‌فرد، بهتر انجام می‌شود. هرچه در این‌ ۳۰ سال بود، همین بود و همین.

* از نگاه جوانان امروز، آقای امیرعبداللهیان چه ویژگی خاصی داشت که ایشان را برای زندگی انتخاب کردید؟

ایشان خالص و یک‌رنگ بود. چیزی که می‌گفت با چیزی که عمل می‌کرد، واقعا یکی بود. بی‌ریا بودنش برایم خیلی اهمیت داشت و باعث شد ایشان را انتخاب کنم.

* به‌خاطر ماموریت‌ها و سفرهایی که آقای امیرعبداللهیان داشت، طبیعتا دوری‌های زیادی داشته‌اید و مشخص است تحمل چنین‌چیزی برای یک‌زن مشکل است. چه‌چیزی باعث شد این‌سختی و تنهایی را تحمل کنید؟ چه اولویت‌هایی داشتید؟

علتش این بود که جهان‌بینی‌مان یکی بود و می‌دانستم ایشان هدفی عالی دارد. همان‌مساله در راه خدا کار کردن که به آن اشاره کردم در اولویت بود. من هم که این‌مساله را می‌دیدم، سعی می‌کردم هرکاری از دستم برمی‌آید برای کمک انجام بدهم تا مسیرش را تسهیل کنم. نمی‌خواستم دغدغه‌ای به دغدغه‌ها و نگرانی‌های ایشان اضافه کنم. می‌خواستم ایشان متمرکز باشد و همه دغدغه‌هایش روی کارش معطوف باشد.

* ظاهرا شهید ماموریت‌هایی به عراق و بحرین داشته و زمان ماموریت عراق، به ایشان ماموریت لندن هم پیشنهاد داده شده است. اما شهید امیرعبداللهیان عراق را انتخاب کرده است. چرا عراق؟ و چرا لندن نه؟

ایشان ماموریت‌های مختلفی به کشورهای مختلف داشت اما دلیل انتخاب عراق، این بود که گفت بهتر است در ابتدای کار، به دعوت امام حسین (ع) لبیک بگوییم.

وقتی فرزندانمان بزرگ‌تر شدند، خلوص و خدمتگزاری پدرشان را به چشم می‌دیدند.

* تنش را چه‌طور مدیریت می‌کردید؟

تنش نداشتیم.

* شهادت و فقدان ایشان چه؟

بله در شهادت ایشان، آن تجربه‌ای که همه مردم در از دست دادن عزیزانشان دارند، تجربه کردم. اما همین‌که عنوان شهید پیش از نام همسرم قرار گرفت، احساس آرامش کردم چون دیدم عاقبت‌به‌خیر شده است. همیشه یکی از دعاهایش عاقبت‌به‌خیری و شهادت بود. در نهایت هم به چیزی که می‌خواست رسید و این‌مساله برای من در حکم التیام بود.

* خانم امیرعبداللهیان، روش و برخورد شما با مردمی که بعد از شهادت ایشان به خانه شما آمدند. جالب بود. کمی در این‌باره صحبت کنیم.

کار ویژه‌ای انجام ندادم. زمانی که آقای امیرعبداللهیان خودش بود البته معتقدم هنوز هم هست در خانه به روی همه باز بود. مهمان‌دوستی ایشان همیشه زبانزد همه بود و با آغوش باز از مهمان پذیرایی می‌کرد. من هم سعی کردم همان‌کار ایشان را انجام بدهم و مهمان‌های عزادار را با احترام، گرامی بدارم.

* چندی پیش خانواده‌ای با ظاهر متفاوت به منزلتان آمدند و در مراسم ختم هم شرکت کرده بودند.

به‌نظرم این‌مساله به ذهنیت‌ها برمی‌گردد. چون برای ما تفاوتی نمی‌کند چه‌کسی بیاید.

آقای دکتر به وزارت امور خارجه به این‌چشم نگاه می‌کرد که خدا موقعیتی در اختیارش گذاشته که بتواند بهتر و بیشتر خدمت کند. شخص همان شخص است. فقط عنوان وزارت پیش از اسمش قرار گرفته و تفاوتی ایجاد نشده است. همیشه هم می‌گفت من حسین امیرعبداللهیان هستم نه وزیر امور خارجه. این‌وزارت برایم ارزشی ندارد. در این‌منصب هستم تا بتوانم خدمت کنم.

* ما طبیعتا به اندازه شما از ایشان شناخت نداریم. چه‌وظیفه و مسئولیتی در قبال این‌شخصیت برای خودتان تعریف کرده‌اید؟

راستش در کلام نمی‌گنجد. چیزی که در این ۳۰ سال زندگی آموختم، سرلوحه کار است و سعی دارم همان را اجرا کنم. به‌نظرم رویه شهید، خدایی بود و من هم سعی دارم از این‌خط خارج نشوم.

* کمی از رفتار آقای امیرعبداللهیان در منزل بگویید. با فرزندانش و شما چه‌طور بود؟

مهربان، مهربان، مهربان! برایش هم فرق نمی‌کرد روبرویش چه‌کسی است. با غریبه و آشنا مهربان بود و به همه احترام می‌گذاشت؛ حتی اگر فرد مقابل بدی کرده بود. احترام به دیگری، جزء جداناشدنی زندگی‌اش بود. برایش هم فرق نمی‌کرد طرف بچه یکی‌دوساله است یا مرد پخته و سالخورده.

*‌ یکی از راننده‌های وزارت خارجه می‌گفت اگر به آقای امیرعبداللهیان سلام می‌کردم، ایشان مسیرش را عوض می‌کرد و به سمتم می‌آمد و می‌پرسید با بنده کاری داشتید؟ ظاهرا ایشان دغدغه رسیدگی به امور زیردستان و دیگران را هم داشته است!

ایشان خودش بود؛ چه زمان دانشجویی چه زمان کارشناسی و چه زمان وزارت. آدم‌ها برایش فرقی نداشتند. ممکن هم بود چنین‌رفتاری از او در عین وزیربودن برای عده‌ای عجیب باشد اما ایشان این‌طور بود. خیلی چیزها ازجمله میز وزارت برایش ارزش نداشتند. معاون و وزیر و کارشناس هم برایش تفاوتی نداشتند و با انسان‌ها یکسان رفتار می‌کرد.

همسر شهید امیرعبداللهیان: مردم داغدیده از سانحه هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور و شهادت همسرم را آرام می‌کردم

* کمی هم درباره برقراری تعادل بین مدیریت خانه و بیرون از خانه توسط ایشان صحبت کنیم!

جان کلام همان‌حرف است که ایشان همیشه خودش بود. خودش را ساخته بود و چون خودساخته بود، در موقعیت‌های مختلف تغییر نمی‌کرد. کار و نیتش هم که همیشه خدایی بود و می‌گفت کار باید طوری باشد که خانواده شهدا و مردم راضی باشند و باید بتوانیم نفعی به آن‌ها برسانیم. از همه دانش و تجربه‌اش هم در این‌مسیر استفاده می‌کرد.

* چه‌چیزی بیش از همه در فقدان ایشان باعث دلتنگی و بی‌تابی شما شد؟

همین‌که او را نمی‌بینم. البته احساس می‌کنم در زندگی‌ام تغییر ایجاد شده است؛ پیش‌تر او را با چشم سر و چشم ظاهر می‌دیدم اما حالا باید با چشم دل او را ببینم.

*‌این‌جا خانه خودتان است؟

بله.

* همین‌جا زندگی می کردید؟

بله.

* از این‌نوع زندگی و سبک و سیاق به‌عنوان همسر وزیر امور خارجه راضی بودید؟

چرا راضی نباشم؟ هر دو همیشه از خدا خواستیم سقفی بالای سرمان باشد و ظواهر و تجملات برایمان اهمیت نداشت. خدا را شاکرم.

* پایان گفتگو است. هرچه دوست دارید برایمان بگویید!

از شما متشکرم. خوشحالم که عشق و علاقه مردم به این‌شهدا مشخص شد. شاید خودم هم انتظارش را نداشتم. همدلی مردم برایم خیلی آرامش‌بخش بود. احساسم این بود که این‌شهدا که یک‌عمر برای خدا کار کردند، به‌علت کار خالصانه‌شان به دل مردم نشستند و این را واقعا در برخورد با مردم دیدم.

* بین همه مهمان‌هایی که آمدند، احتمالا خاطرات خیلی زیادی ثبت شده‌اند. آن‌خاطره که برای شما ماندگار شده کدام است؟

چون ایشان کارش را برای خدا انجام داده بود، به دل مردم نشسته بود. وقتی خانواده‌ها یا فرزندان یا دوستانشان می‌آمدند، می‌گفتند ما این‌ها را آورده‌ایم شما به آن‌ها دلداری بدهید که گریه و بی‌تابی نکنند. من هم با آن‌ها صحبت می‌کردم و می‌گفتم می‌دانم که شهید به چیزی که دوست داشت رسید. بنابراین گریه‌های شما او را ناراحت می‌کند. ایشان بیشتر دوست دارد شما جای گریه سعی کنید راهش را ادامه بدهید. 

* پس شما بودید که به دیگران دلداری می‌دادید!

بله.

فاطمه فتحعلی

تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

اشتراک گذاری
برچسب ها
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت طلا # مذاکره ایران و آمریکا # قیمت سکه # کالابرگ # حقوق بازنشستگان # انفجار بندرعباس
نظرسنجی
توافق نهایی ایران و آمریکا تا چه زمانی انجام می شود؟
الی گشت