«پرسپوليس» يا «پيروزي»؟

واکاوي تاريخي براي نام تيم محبوب پايتخت
کد خبر: ۱۲۷۵۲
|
۰۳ تير ۱۳۸۷ - ۱۸:۱۲ 23 June 2008
|
13131 بازدید
دو ماه پس از بالا گرفتن دعوا بر سر نام باشگاه محبوب پايتخت که به تازگي قهرماني ليگ برتر را نيز از آن خود کرد، يک پژوهشگر اجتماعي پيشنهاد کرد، به جاي «پرسپوليس» يا «پيروزي»، نام «پارسه» براي تيم قرمز تهران برگزيده شود.
وي در گفت‌وگو با «تابناک» با اشاره به پيشينه تاريخي نام پرسپوليس و باشگاه پرسپوليس گفت: پرسپوليس که معادل غربي بناي تاريخي و باشکوه «تخت جمشيد» است، لقبي است براي آتنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ويران‌كننده شهرها» معني مي‌دهد. اين لقب را آشيل، شاعر يوناني سده پنجم ق.م. در چكامه مربوطه به پارسيان، به حالت تجنيس و بازي با الفاظ، در مورد «شهر پارسيان» به كار برده است.

وي گفت: اگر ايرانيان زمان هخامنشي که پديدآورنده قديمي‌ترين تمدنهاي باستاني در جهان است، مي‌دانستند که بازماندگان آنان نام تعيين شده توسط متجاوزان يوناني را بر بزرگترين اثر بر جاي مانده از دوران اقتدار خود بر مي‌گزينند، به راستي چه واکنشي از خود نشان مي‌دادند. اين ترجمه نادرست عمدي، به صورت ساده‌ترش، يعني پرسه پليس، در كتب غربي رايج گشته و از آنجا به مردم امروزي رسيده است. حال آنکه غربي‌ها پس ازشکست خود، با هدف تخطئه تمدن ايران، لفظ «پرسپوليس» را به کار بردند.
اين پژوهشگر اجتماعي اضافه کرد: البته آنچه متأسفانه در جدال رسانه‌اي سازمان تربيت بدني با برخي هوادارن اين تيم و رسانه‌ها ديده شد، معمولا يک رويکرد تحميلي و شعاري براي استفاده از نام «پيروزي« بود و طبيعتا با واکنش منفي جوانان و رسانه‌ها نيز روبه‌رو شد؛ در حالي که اگر با جوانان کشورمان با نگاهي منطقي، ايجابي و مستدل برخورد شود، ميزان پذيرش آن افزايش مي‌يابد.

وي در پايان پيشنهاد کرد، به جاي کلمات «پرسپوليس» و «پيروزي» از کلمه «پارسه» استفاده شود تا هم اصالت ايراني حفظ شود و هم شائبه تحميل به جوانان پيش نيايد.

تاريخچه پارسه
خود ايرانيان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش كردند؛ چون كتيبه‌ها را ديگر نمي‌توانستند بخوانند و در دوره ساساني آن را «صدستون» مي‌خواندند. البته مقصود از اين نام، تنها كاخ صدستون نبوده است، بلكه همه بناهاي روي صفه را بدان نام مي‌شناخته‌اند. در دوره‌هاي بعد، در خاطره مردم فارس، «صدستون» به «چهل‌ستون» و «چهل‌منار» تبديل شد. جُزَفا باربارو، از نخستين اروپايياني كه اين آثار را ديده است (سال 1474 ميلادي)، آن را ِچْل‌‌مِنار (چهل‌منُار) خوانده است. (3) پس از برافتادن هخامنشيان خط و زبان آنها نيز به تدريج نامفهوم شد و تاريخ آنان از ياد ايرانيان برفت، و خاطره‌ شان با ياد پادشاهان افسانه‌اي پيشدادي و نيمه تاريخي كياني در هم آميخت، و بناي شكوهمند پارسه را كار جمشيد پادشاه افسانه‌اي كه ساختمان‌هاي پرشكوه و شگرف را به او نسبت مي‌دادند دانستند و كم‌كم اين نام افسانه‌اي را بر آن بنا نهادند.

نام اصلي اين شهر پارْسَهْ بوده كه از نام قوم پارسي آمده است. پارسه به همين صورت، در سنگ نوشته خشيارشاه بر درگاه «دروازه ملل» نوشته شده و در لوحه‌‌هاي عيلامي مكشوفه از خزانه و باروي تخت جمشيد هم آمده است. يونانيان از اين شهر آگاهي کمي داشته‌اند، به دليل اين كه پايتخت اداري نبوده و در جريان‌هاي سياسي، كه مورد نظر يونانيان بوده، قرار نمي‌گرفته است. علاوه بر اين، احتمال دارد كه به خاطر احترام ملي و آييني شهر پارسه، خارجيان مجاز نبوده‌اند به اين مكان‌ها رفت‌ و آمد كنند و همين عامل باعث شده درباره آن آگاهي‌هاي زيادي به دست نياورند؛ آنچنان‌كه تا پايان دوره قاجار، سياحان اروپايي كمتر مي‌توانستند درباره امام‌زاده‌هاي ايراني تحقيق كنند.

سر تخت جمشيد جاي تو باد
سرير سران خاک پاي تو باد (نظامي)

تخت جمشيد (Ttakht -e- Jamshid) نام محلي پايتخت داريوش اول است که از لحاظ وسعت، عظمت و شکوه، مهمترين مجموعه باستاني هخامنشي در ايران است. اين مجموعه بي‌نظير در دامنه کوه رحمت (کوه مهر)، در مقابل جلگه مرودشت و 55 کيلومتري شمال شرقي شيراز قرار دارد. يونانيان و به تبع آنها اروپاييان، گاهي آن را «پرسه پليس»، «پرسَپُليس» (با کسر «پ» اول، فتح «سين» اول و ضم «پ» دوم) يا «پرسپوليس» (persepolis) مي‌خوانند؛ اما نام تاريخي آن که در کتيبه‌هاي کاخ‌ها ثبت شده پارسَه (parsa) به معناي شهر مردمان پارسي است.

تخت‌جمشيد در دل استان فارس، يعني ميهن هخامنشيان بنا شده است. داريوش اول در حدود 518 ق.م. صخره بزرگي را در حدود شمال غرب كوه مهر (= كوه رحمت) برگزيد تا كوشك شاهانه‌اي بر روي آن بنا نهد، وي و پسرش خشيارشا، و پسرزاده‌اش اردشير يكم، بناهاي با شكوه تخت‌جمشيد را بر آنجا بنا كردند. بر اين نكته بايد تأكيد كرد كه هدف داريوش اول از ساختن اين كوشك در سرزمين فارس، ساختن يك پايتخت اداري و سياسي نبوده، زيرا كه اين مكان از مركز دولت دور بوده، بلكه مي‌خواسته است مركزي براي تشريقات ايراني درست كند.
ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld كه در سالهاي 1930 در تخت‌جمشيد حفاري مي‌كرد، گفته است: «چنان مي‌نمايد كه تخت‌جمشيد جايي بوده است كه به دلايل تاريخي و علايقي ريشه‌دار در زادگاه دودمان هخامنشي ساخته شده و نگهباني گشته و تنها در مواقع برگزاري مراسم و تشريفاتي خاص از آن استفاده مي‌شده است» بسياري از محققان معتقدند كه تخت‌جمشيد تنها براي برگزاري جشن نوروز، كه هم عيدي شاهي و هم جشني ديني و هم آييني ملي بود، به كار مي‌رفت. استاد و. لنتس W. Lentz استدلال كرده است كه داريوش اول جايگاه و جهات اين كوشك را بر طبق محاسبات نجومي ساخته است و محور تابش خورشيد به هنگام دميدن، در روزهاي معيني از سال با محورهاي عرضي و طولي تخت‌جمشيد رابطه مي‌يابد.

از سوي ديگر كارل نيلندر Carl Nylander معتقد است شواهدي براي برگزاري جشن نوروز در تخت‌جمشيد در دست نيست و كالمير Peter Calmeyer نقوش تخت‌جمشيد و متون يوناني را مقايسه كرده و به همان نتيجه رسيده است. برخي هم با توجه به اسناد ديواني و كاربرد برخي از بناها (مثلاً حرمسرا) و وسعت كاخ‌ها و هزينه گزافي كه بر سر ساخت آنها به كار رفته است، تخت‌جمشيد را مركزي سياسي و ادراي و بازرگاني مي‌دانند كه تناسبي با آيين‌هاي مذهبي نداشته است. اما حقيقت آن است كه اسناد ديواني، هزينه‌هاي كارگري و سازندگي و نقش‌تراشي و نيز رفت‌و‌آمدهاي پيك‌ها و مأموران دولتي در تخت‌جمشيد همه به زماني تعلق دارند كه داريوش و خشيارشا و اردشير آنجا را بنا مي‌كرده‌اند، يعني فعاليت ساختماني در آنجا زياد بوده است. وجود جشن نوروز در زمان هخامنشي هم از شواهدي ثابت مي‌شود: مثلاً وجود جشن مهرگان، زيرا كه در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست ميانه سال را جشن مي‌گرفته‌اند؛ همچنين ايجاد تقويم اوستايي، كه شامل جشن‌ها از جمله نوروز بوده (در دوره هخامنشي) و نيز وجود دعاي مخصوص زرتشتي بسيار كهن براي نوروز، كه با اعتقادات هخامنشيان پيوند ناگسستني دارد. از سوي ديگر در زمان ساساني نيز با آن‌‌كه استخر ‌ـ جانشين پارسه‌ ـ محل اصلي ساسانيان و جايگاه مذهبي و برگزاري آيين‌هاي دولتي (مثلاً تاجگذاري) بود، هيچ‌‌گونه مركزيت سياسي نداشت. با اين دلايل جشن ما هنوز نظريه آييني‌ بودن تخت‌جمشيد را مرجح مي‌دانيم.

صفّه‌ پارسه
تخت‌جمشيد بر روي صفّه‌اي بنا شده است كه كمي بيشتر از 125 هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متكي به صخره‌اي است كه از سمت شرق پشت به كوه‌ مهر (= كوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پيش رفته و شكل آن را مي‌توان يك چهار ضلعي دانست كه ابعاد آن تقريباً چنين است: 455 متر در جبهه غربي، 300 متر در طرف شمالي، 430 متر در سوي شرقي و 390 متر در سمت جنوبي كتيبه برزگ داريوش بر ديوار جبهه جنوبي تخت، صريحاً گواهي مي‌دهد كه در اين مكان هيچ بنايي قبل از وي موجود نبوده است.

كارهاي ساختماني تخت‌جمشيد به فرمان داريوش اول در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه مي‌بايست اين تخت بسيار بزرگ را براي برآوردن كوشك شاهي آماده سازند: بخش بزرگي از يك دامنه نامنظم سنگي را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معيني كه مورد نظرشان بود، تراشيدند و كوتاه و صاف كردند و گودي‌ها را با خاك و تخته‌سنگ‌هاي گران انباشتند، و قسمتي از نماي صفه را از صخره طبيعي تراشيدند و بخشي ديگر را با تخته‌سنگ‌هاي كثيرالاضلاع كوه پيكري كه بدون ملات بر هم گذاشتند، برآوردند و براي آن‌كه اين سنگ‌هاي بزرگ بر هم استوار بمانند، آنها را با بست‌هاي دم چلچله‌اي آهني به هم پيوستند و روي بست‌ها را با سرب پوشانيدند (اين بست‌هاي فلزي را دزدان و سنگ‌ربايان كنده و برده‌اند؛ تنها تعداد كمي از آنها را بر جاي مانده‌اند). اين تخته سنگ‌ها يا از سنگ آهكي خاكستري رنگي است كه از كوه و تپه‌هاي اطراف صفه استخراج مي‌شده و يا سنگ‌هاي آهكي سياهي شبيه به مرمر است كه از كان‌هاي مجدآباد در 40 كيلومتري غرب تخت‌جمشيد مي‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌هاي بي‌مصرف حاصل از تراش و تسطيح صخره را نيز به درون گودها ريختند. شايد در همين زمان بوده است كه با آب انبار بزرگ چاه مانندي در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر (= كوه رحمت) به عمق 24 متر كندند.

پس از چند سال، صاف كردن صخره طبيعي و پر كردن گودي‌ها به پايان رسيد و تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند و در همان زمان دستگاه آب دَركُني تخت‌جمشيد را ساختند. بدين معني كه در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است، آبراهه‌هايي كندند و يا درست كردند، و سر اين آبراهه‌ها را در يك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت ديوار شرقي تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جويبارهايي در جنوب و شمال صفه راه يابد و به در رود. بدين‌گونه خطر ويراني بناهاي روي تخت‌ ناشي از سيلاب جاري از كوهستان از ميان رفت، اما بعدها كه اين خندق پر شد، آب باران كوهستان قسمت اعظم برج و باروي شرقي را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ريخت و آنها را انباشت، تا اين كه در هفتاد سال گذشته، باستان‌شناسان اين خاك‌ها را بيرون ريختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روي خود صفه، آبراهه‌هاي زيرزميني كنده‌اند كه از ميان حياط و كاخ‌ها مي‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هايي كه مانند لوله بخاري و با آجر و ملاط قير در درون ديوارهاي ستبر خشتي تعبيه كرده بودند، وارد آبراهه‌هاي زيرزميني مي‌شد و از زير ديوار جنوبي به دشت و خندقي در آنجا مي‌رسيد. هنوز قسمت‌هايي از اين آبراه‌هاي زيرزميني و ناودان‌هاي درون ديوارها را در گوشه‌و‌كنار تخت‌جمشيد مي‌توان يافت. هم اكنون نيز آب باران‌هاي شديد زمستاني از اين آبراه‌ها به در مي‌رود.

تاريخچه باشگاه پرسپوليس
پرسپوليس باشگاهي بود که در سال 1342 به دست «علي عبده» بنا شد و در آن رشته‌هاي بولينگ، واليبال و بسکتبال فعال بود. عبده از آمريکا به ايران آمده بود و در جامعه ورزشي آمريکا در رشته بوکس صاحب عناويني آماتوري شده بود، عبده مدت‌ها انديشه ايجاد تيم فوتبال پرسپوليس را با خود داشت و تيم فوتبالي را نيز ايجاد کرده بود که تيمي ضعيف در رده دوم باشگاه‌هاي کشور به شمار مي‌رفت و از اعضاي محبوب و ماندگار آن مي‌توان از محمود خوردبين را نام برد.
پس از انحلال شاهين با هدايت امير مسعود برومند و رايزني‌هاي مرحوم دهداري، چند تن از بازيکنان پيشين شاهين در ترکيب تيم دسته دوم پرسپوليس قرار گرفته و ترتيب يک مسابقه را با تيم جم آبادان (که در آن زمان تيم صاحب نامي بود) دادند و پس از آن تمامي اعضاي شاهين به پرسپوليس پيوستند و محبوبيت شاهين بلندپرواز را به پرسپوليس هديه نمودند.

پرسپوليس بهار خود را در آغازين روزهاي سال 1347 با مربيگري دهداري (کاپيتان پيشين شاهين) و سرپرستي دکتر برومند آغاز کرد. بر پايه مقررات، اين تيم مي‌بايست کار خود را در فوتبال از دسته سوم و يا حداکثر از دسته دوم باشگاه‌ها شروع کند، اما انحلال چند تيم در اين زمان باعث گرديد تا به جاي مسابقات ليگ يکسري مسابقات رده بندي در سطح باشگاه‌هاي پايتخت برگزار شود در آن زمان مسابقات 44 تيم به رقابت پرداختند که 4 تيم پرسپوليس، تاج، عقاب و پاس سرگروه گرديدند.
از آن پس پرسپوليس رسماً وارد مسابقات باشگاهي ايران شد. اين تيم در سال 1347 قدرت‌نمايي کرد و تمام رقيبان را پشت سرگذاشت و به عنوان قهرمان باشگاه‌هاي تهران جهت شرکت در مسابقات آسيايي تايلند عازم بانکوک گرديد.

در سال 1348 کارخانه ايران ناسيونال با مديريت خيامي (از طرفداران تيم شاهين) تازه تاسيس شده بود و تيم فوتبال ضعيفي هم داشت، (علي پروين هم از جمله بازيکنان اين تيم بود) در اين زمان (سال 1348) فکر تبليغ محصول اين شرکت (پيکان) با استفاده از محبوبيت تيم شاهين، خيامي را بر آن داشت تا مذاکراتي با چند تن از شاهيني‌هاي سابق انجام داده و آنان را به تيم پيکان دعوت کند. با رفتن آنها، افراد باقيمانده نيز راهي جز پيوستن به ايشان نديدند؛ بنابراين همه بازيکنان تيم شاهين (به جز عزيز اصلي، دروازه‌بان شاهين) به پيکان مهاجرت کردند و در اين سال عنوان قهرماني باشگاه‌هاي ايران را از آن پيکان نمودند و در همين سال پيکان به جاي تيم ملي در تورنمنت جام دوستي نيز شرکت کرده و در ميان 5 تيم، مقام نخست را از آن خود کرد.
گفتني است که در اين زمان پيکان در برابر پرسپوليس با تک گل علي پروين و نيجه يک بر صفر، پرسپوليس را شکست داد.

در سال 1350 نخستين ليگ حرفه‌اي فوتبال ايران با نام تخت جمشيد شکل گرفت و پرسپوليس هم تلاش نمود خود را با استانداردهاي حرفه‌اي تطبيق دهد، اما به دليل فقدان زيرساخت‌هاي فوتبال حرفه‌اي در کشور، اين ايده به صورت کامل به فرجام نرسيد و باشگاه پرسپوليس علاوه بر اين نقص بزرگ، کم‌کم از مکتب فوتبال شاهين هم فاصله گرفت و رابطه خود را با سازندگي و تغذيه از بازيکنان جوان در آموزش و پرورش کمرنگ کرد و در مسير استفاده کاذب از دسترنج ديگران و آوردن ستاره‌ها از تيم‌هاي ديگر قرار گرفت و هر روز محتاجتر از روز قبل شد و با وجود برخورداري از طرفداران بيشمار، از يک باشگاه به يک تيم تقريباً محلي نزول کرد. ازجنبه فرهنگي هم با آرمان‌هاي اوليه خود که از شاهين به آن منتقل شده بود، دور شد؛ به‌گونه‌اي که اين دو قضيه بزرگ همچنان گريبانگير اين نام بزرگ است.

پرسپوليس در غياب شاهيني‌ها با تصاحب 12 امتياز در رده يازدهم قرار گرفت. حضور در پيکان بيشتر از يک سال به طول نينجاميد و مجدداً بازيکنان در سال 1349 به خانه خود برگشتند و قهرماني اولين دور ليگ تخت جمشيد در سال 1350 را از آن خود کردند. پرسپوليس در 5 دوره برگزاري ليگ تخت جمشيد، با کسب دو قهرماني (ليگ اول و دوم) و سه نايب قهرماني، به عنوان پرافتخارترين باشگاه کشور شناخته شد.

با وقوع انقلاب اسلامي، اين تيم دچار بحران نفرات گرديد و بازيکنانش به کلي عوض شدند و تعداد بسيار اندکي از بازيکنان قديمي باقي ماندند. ولي برگزاري مسابقات جام شهيد اسپندي در سال 1358 و ديگر مسابقات، باعث شد تا بازيکنان مستعد و جوان کشور نگذارند اين باشگاه بلند آوازه از رونق بيفتد.
باشگاه پرسپوليس در سال 1365 تحت پوشش بنياد مستضعفان و جانبازان قرار گرفت که نام آن به آزادي تغيير يافت؛ اما پس از مدت زمان اندکي، بنياد از اداره اين باشگاه خودداري کرد و در اين زمان با توجه به موقعيت اين باشگاه، سازمان تربيت بدني، خود اداره آن را عهده‌دار گرديد و نامش را نيز به پيروزي تغيير دادند که تاکنون نيز با همين نام در ميادين ورزشي حضور مي‌يابد.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
آخرین اخبار
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟