«تابناك» در بخش دوم گزارش «بررسي پديده درسآموز بنيصدر» به قلم فتاح غلامي، به موضوع انتخاب نخستوزير، مواضع امام خميني درباره بنيصدر، ماجراي عزل و رأي عدم كفايت به بنيصدر و سرانجام ديدگاههاي ابوالحسن بنيصدر ميپردازد.
نكته جالب توجه در اين گزارش آن است كه چگونه امام خميني كه زماني حمايتهاي بيدريغ خود را نثار بنيصدر كرده و حتي اين حمايتهاي ايشان برخي يارانشان چون بهشتي، رجايي، هاشمي رفسنجاني و ... را نگران ميكرد، سرانجام به عزل نخستين رئيسجمهور ايران رسيدند.
جالب آنكه امام در مقطعي براي حاكم كردن آرامش بر كشور، علاوه بر ابوالحسن بنيصدر، سه تن از چهرههاي انقلابي طرف مقابل يعني رجايي، هاشمي و بهشتي، نخستوزير، رئيس مجلس و رئيس دستگاه قضائي وقت را هم از سخنراني برحذر داشتند.امام حتي اندكي مانده به اواخر خرداد، زماني كه بنيصدر از يك سانحه هوايي جان سالم به در برد، نجات او را لطف الهي دانستند و به او پيام دادند.
نامه تاريخي امام در فروردين 67، روشن ميكند كه برخلاف برخي ظواهر، امام از ابتدا به بنيصدر عقيدهاي نداشتند، اما آنچه ايشان را به حمايت از او واميداشت، اصل حمايت از مسئول منتخب مردم بود؛ اصلي كه خود ايشان و رهبر بعدي انقلاب، همواره به آن پايبند بودند.
در بخشي از اين گزارش آمده است: همگان ميدانستند كه چالش اصلي ميان مجلس و رئيسجمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بنيصدر با رندي سعي در جلب نظر امام و بيت ايشان براي بهرهبرداريهاي سياسي داشت و به همين خاطر مرحوم احمد خميني را به عنوان نخستوزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد... .
در نهايت تصميمگرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شوراي انقلاب و رئيسجمهور براي تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلي رجايي به توافق رسيد. گرچه از همان ابتدا بنيصدر با انتخاب وي به عنوان نامزد پيشنهادي براي نخستوزير موافق نبود و حتي به رجايي لقب «خشك سر» داد.
جالب اينجاست كه به رغم عدم عضويت محمدعلي رجايي در حزب جمهوري اسلامي، وي با آراي نسبتاً بالايي در مجلس موفق به كسب راي اعتماد شد... .
امام خميني و بنيصدر
در اين ميان تلاشهاي امام براي حفظ وحدت ميان مسئولان و سران قوا حاوي نکاتي جالب توجه بود. رهبر انقلاب از همه ابزارها و روشها براي ايجاد يکدلي و يکپارچگي در ميان کارگزاران نظام استفاده کرد و اين مسئله از همان آغازين روزهاي انتخاب بني صدر به عنوان اولين رئيس جمهوري اسلامي ايران مشهود بود... .
زماني که لانه جاسوسي اشغال شد و تهديد نظامي آمريکا شدت گرفت، امام براي سرو سامان دادن به وضعيت نظامي، رئيس جمهور را با عنوان فرماندهي کل قوا به نيروهاي نظامي و انتظامي معرفي کرد و در حکمي به شرح ذيل نوشت:
جناب آقاي بني صدر، رئيس جمهوري ايراندر اين مرحله حساس که احتياج به تمرکز قوا بيشتر از هر مرحله است، جنابعالي به نمايندگي اينجانب، به سمت فرماندهي کل نيروهاي مسلح به ترتيبي که قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تعيين کرده است، منصوب ميشويد.(همان،ج 11، ص 274)... .
بنيصدر براي فرار از دستگيري از روز 25 خرداد به مخفيگاه رفت و در ايام اختفا، براي امام خميني نامهاي نوشته و ايشان را به رعايت قانون دعوت ميکند.
در روز 26 خرداد سازمان مجاهدين خلق با انتشار اطلاعيهاي تهديد آميز اعلام کرد:
«هموطنان مبارز، مردم قهرمان تهران، مقدمهچينيها و صحنهسازيهاي رسوا و مفتضحانه را كه شب گذشته در تلويزيون با شعار «مرگ بر بنيصدر» ترتيب داده بودند، ديديد. ظاهراً سينهچاكان ريايي و انحصارطلب «قانون» آنقدر در به ثمر رساندن كودتاي ارتجاعي امپرياليستي شتاب زدهاند كه بيمحابا «اعدام و مرگ» رئيسجمهور قانوني را سر لوحه دستگاههاي خبري و ارتباط جمعي خود ساختهاند. بنابراين جان رئيسجمهور عليالقاعده در خطر جدي است و فرد فرد شما از جانب تمامي مردم ايران در دفاع از آزاديها و مقاومت در برابر ديكتاتوري و اختناق سياه وظيفه داريد تا براي نجات جان دكتر بنيصدر هر لحظه هوشيار و آماده باشيد.»
اين مسئله نشان ميداد که اين سازمان به منظور مقابله با تصميم مجلس و امام درصدد اقدامي متقابل و خشونتآميز است... .
در روز 31 خرداد سال 60 بحث عدم كفايت سياسي در صحن علني مجلس مطرح شد و شمار زيادي از موافقان در اين زمينه داد سخن دادند. در اين ميان موسوي خوئيني نطق آتشيني ايراد كرد. وي در فرازي از سخنانش، بخشهايي از اسناد لانه جاسوسي را درباره بنيصدر قرائت كرد، ولي پيش از آن خاطرنشان ساخت كه هدف از افشاي اين اسناد، آن نيست كه بگويد بنيصدر جاسوس آمريكاست و هيچكس هم حق ندارد بگويد وي جاسوس است.
خوئيني سپس اضافه كرد: همه كساني كه در خط آمريكا عمل ميكنند، اجباراً جاسوس آمريكا نيستند. اظهارات كوبنده خوئيني و ساير موافقان طرح، رمقي براي مخالفان به منظور دفاع از عملكرد بنيصدر باقي نگذاشت و بيشتر نمايندگان به بركناري اولين رئيسجمهور رأي دادند. در مواقع ديگر، مجلس به چنين اكثريت مطلقي دست نمييافت... .
او مخالفان خود را به خوارج تشبيه ميكرد و در همين باره ادعا ميكرد كه: «امروز كساني كه بويي از مكتب نبردهاند، مقابل منتخب مردم و فردي كه عمر خويش را در مطالعه مكتب گذرانده و كوشيده است نظام پراكنده شده اسلامي را جمع آوري كند، ايستادهاند و به نام مكتب با او ميستيزند». (انقلاب اسلامي، 13/5/59)... .
او هميشه بنا را بر شكوه و شكايت از مجلس و حزب جمهوري و منتقدان خود ميگذاشت و در صورتي كه همه طبق تكليف امام موظف به پرهيز از اشاعه اختلافات و عنوان كردن آن با مردم بودند، او بياعتنا، سخن از ناسازگاري و وجود اختلافات به ميان ميآورد.
جالب اينكه در همان مواقع، از موضع بالا برخورد ميكرد و هميشه قيافه حق به جانب ميگرفت.
نكته ديگر آنكه وي در طول دوران رياست جمهوري خود اظهارات ضد و نقيضي را عنوان ميكرد. در زمان اشغال لانه جاسوسي در سرمقاله روزنامه «انقلاب اسلامي» تصريح كرد: «حق آن است كه اشغال سفارت آمريكا غير از عمل يك گروه كوچك براي يك مقصد است. اين عمل اعتراض يك ملت است.» (انقلاب اسلامي 15/8/59)
اما در جاي ديگر در مصاحبه با يك خبرنگار پاكستاني، از اين حادثه به عنوان يك نقطه ضعف و نه قوت نام برده بود. (26/12/58)... .
او در زمينه انتخاب اعضاي كابينه هم با توجه به نارضايتي كه از رفتار مجلس داشت، تلاش ميكرد دامن خود را از هر گونه انتساب دولت به خود مبرا سازد و در قبال آن مسئوليتي نپديرفت و حتي در نامه صادر شده از سوي وي در تاريخ 3/6/59 خطاب به رجايي آمده بود كه: «به وزرايي كه فهرست آنها را براي اينجانب آوردهايد، همانطور كه روز اول گفتم كاري ندارم، خود ميدانيد. درباره وزراي دفاع و كشور، به لحاظ حساسيت وضع كشور تصويب خود را لازم ديدهام.» اما به فاصله گذشت چند ساعت در همان روز نامهاي ديگري با محتواي كاملا مغاير با مضامين نامه پيشين خود براي رجايي ارسال داشت و ضمن گلايه از او كه چرا در انتخاب وزيران نظر او را ملحوظ نكرده است، اعلام كرد: در امتحان مكتبي عمل كردن و وفاداري به قانون اساسي، شما و كساني كه شما را نخستوزير ساختهاند، رد و رفوزه شديد...
متن كامل را در ستون «گزارش» بخوانيد.