بازدید 18619

نادر ابراهيمي، يک عاشقانه آرام

آرين آراني
کد خبر: ۱۲۰۶۱
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۸۷ - ۰۹:۵۶ 10 June 2008
ديروز نادر ابراهيمي به خاک سپرده شد، چه غريبانه! براي او تفاوت نمي‌کرد زيرا که دين خودش را به اين آب و خاک ادا کرد و خوب هم ادا کرد! او غريبانه نرفت، اين حوزه فرهنگي معاصر بود که نشان داد که چقدر نسبت به سرمايه‌هاي خودش بي مهر است.
من نه نوشته‌هاي نادر را مي‌پسنديدم و نه خلق و خويش را، که احتمالا او نيز چنين بود. اين احساسي بود که حتي وقتي با نگاه مبهوتش مرا مي‌نگريست، منتقل مي‌کرد. يک اماي بزرگ اينجا وجود دارد، در هر يک ميليون نفر شايد هزار مانند من پديد آيند و شايد امثال نادر ابراهيمي، واقعا نادر باشند که هستند.

نادر ابراهيمي مي‌خواست باشد و بود، بدون آن که وامدار جايي، کسي، دستگاهي و قدرتي باشد. به جز در مورد همسرش، نمي‌توان او را مديحه گو و يا مديحه سراي کسي دانست و يا ديد. باور دارم که وقتي چيزي نوشت با اعتقاد و باورش نوشت، عاشقانه نوشت.
و آرام... در دوره‌اي که رونق داستان‌هاي جاسوسي، پليسي بود، در دوراني که عاشقانه‌هاي پر از شدت و عطش، بازار گرمي داشت و نادر نيز مي‌توانست از بازار پاورقي‌ها و داستان‌هاي دنباله دار نشريات طرفي بجويد، که نکرد، او آرام و آرام و آرام عاشقانه‌هايي پاک، لطيف و پر معنا نوشت که نه بلکه سرود... او حتي در مبارزه با کژ انديشي‌ها هم نه اهل هياهو بود و نه اهل جنجال، که با همان آرامي عاشقانه هايش، به سراغ درخت مقدس مي‌رود.

تو بايد سي چهل سال پیش باشي و بفهمي، در زماني که هويت محلي و منطقه‌اي در فيلم فارسي در لهجه و تکرار داستان‌هاي شهري و تهراني رج مي‌خورد، به يک باره از هويت و فرهنگ حرف زدن چه کار عظيمي مي‌توانست باشد که «آتش بدون دود» فيلمي ناب در اين زمينه بود که اگر چه مورد کم مهري کوتاه قامتاني مانند من است و هست، اما عاشقانه، ستيز گونه از نوع عاشقانه‌هاي آرام نادر ابراهيمي بود که با خاص و عام ارتباط برقرار کرد، حرف نادر سراپا هويت بود.

کارهاي نادر ابراهيمي سرشار از هويت بود. «سفرهاي دور و دراز» را گردش دو کودک پنداشتن، حرفي نو در روش‌هاي آموزش زدن، را کار نادر ابراهيمي نمي‌بينم، فراتر از اين حرفها، او در پي هويت سازي است. دو کودک، در پي اکتشاف درون و بيرون خود و کشورشان هستند. نه درون و بيرون فضايي ديگر!
نادر ابراهيمي، از رمل‌هاي کوير، جنگل‌هاي حاشيه خزر تا قله علم کوه، و تا پايه‌گذاري موسسه‌اي براي شناسايي هويت ايران زمين ـ آنچه که مي‌تواند به جوان و پير هويت بخشد ـ چه سفرها مي‌کند و او خود را مي‌يابد يا نه، نمي‌دانم، اما مي‌دانم که دلي آرام و قلبي مطمئن مي‌يابد. اين را من نمي‌گويم، نوشته هايش مي‌گويد!... تو بايد عاشقي آرام باشي که زمينه‌ساز و پايه‌گذار شوي و از اين که حمايت نشوي، نرنجي!؟

من نمي‌گويم که پاسداشت براي نادر ابراهيمي گرفته شود که نيازي ندارد و همانطور که نداشت، گمان دارم که او پاداش هايش را در درونش مي‌جست، مي‌دانيم که در دوره‌هايي فعال سياسي بود، اما بازهم عاشقانه و آرام... او حتي در سياست بازي هايش هم چنين بود، گمان دارم که در جستجوي هورا کشان پاي کرسي (تريبون)‌ها نبود. اين بعدي از نادر ابراهيمي است که هنوز ناشناخته است، آري مي‌توان در سياست هم، عاشقانه بود و آرام!

نادر ابراهيمي را بايد به عنوان يکي از کساني که توسط رمان و داستان، هويت را پيگيري مي‌کرد، باور کنيم. داستان‌هاي او چه براي کودکان و چه براي بزرگسالان، بر محور هويت هستند. ترديدي در ارزشهاي والاي کارهاي «دانشور»، «آل احمد»، «باستاني پاريزي»، «دولت آبادي»، «محمود» و... نيست، تمايز نادر ابراهيمي در تلفيق عاشقانه‌ها، اعتراض‌هايي آرام با محور هويت است.
دير زماني است که اين درد وجودم را مي‌خورد و مرگ نادر ابراهيمي موجب شد تا سر باز کند. مگر نه اين که امروز با برخي از جوانانمان مشکلي داريم با نام تهاجم فرهنگي!؟

يک ايراني که کمترين چيزي که در مورد او مي‌توان گفت، اين است که به ايران متعهد بود، درگذشت، در قطعه هنرمندان، بوستاني امثال او ديدم که به گورستان سپرده شده بودند که هر کدام مي‌توانند منشا هويتي باشند، آن هم در اين وانفساي گم گشتگي فرهنگي نه تهاجم فرهنگي!؟
ده پانزده شبي، را ميهمان جام فوتبال ملتهاي اروپايي هستيم! شبي حداقل چهار ساعت! راستي آيا اتريش با آلمان تباني خواهد کرد؟ آن ساق پايي که با لگد ضربه خورد! چند ميليون يورو مي‌ارزد؟ راستي شجره نامه فلاني را متوجه شدي!... راستي بايد نظر کارشناسان را هم گوش کرد... چه مي‌کنه اين... با هويت ما!؟

نادر ابراهيمي عاشقانه و آرام به خاک سپرده شد، اما حالا شايد کلام ابتدايي من که نادر ابراهيمي چه غريبانه! معناي بيشتري بيابد، به نظر شما بازي تيم قطعه هنرمندان و جام فوتبال چند چند تمام مي‌شود؟
نادر ابراهيمي يک هويت است. همين!
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
روحش شاد!
مرد بزرگي بود كه ناشناحته و "غريب" ماند. مردي كه امثالش توي جامعه معاصر خيلي كم پيدا مي شوند. باسواد، فروتن و متعهد به كشور...
من در 20 سالگي با آثارش آشنا شدم و شيفته آنها شدم. شيفته سبك نگارش و طرز فكرش. و حسرت خوردم كه چرا نوجواني خودم رو در خوندن كتابهاي ديگري هدر دادم ، در حاليكه نويسنده اي براي كتابهاي كودك و نوجوان داريم كه دنيايي حرف براي گفتن دارد.
البته شاهكارهاي ايشان فقط در عرصه كتاب كودك و نوجوان نبوده، كافيست كتاب "صوفيانه ها و عارفانه ها" ي ايشان را يك بار بخوانيد يا نگاهي به "يك عاشقانه آرام" بيندازيد تا وسعت فكر و جادوي قلمش رو حس كنيد.
روحش شاد!
لبخند دریچه ای است به سوی فضای زنده و نیلی دوست داشتن..
روحش شاد .. یادش گرامی باد که هرگز از یاد من نمی رود ..
فراموش نمی کنم چگونه با کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم .. عاشقانه گریستم..
و از آن روز هلیا نام غریبی که ابراهیمی ساخته بود نامم شد.
عمو نادر سلام
ببخشید که واسه بدرقه نیومدم. ببخشید که نفهمیدم رفتی. آخه من 2 ساله نه تله ویزیون میبینم نه روزنامه میخونم. 3 روزه که تلفن ها قطع بود و من اینترنت نداشتم. ببخشید که همسایه هامون شما رو نمیشناختند که یکی از ستونهای ادبیات ایران و مخصوصان کودکان سرزمینمان بودی. کاش یک خواننده بودی یا فوتبالیست انوقت زودتر خبردار میشدم که رفتی و واسه خداحافظی می امدم.
عمو نادر
چقدر دلم گرفته .
راستی قصه جدیدم اینطوری شروع میشه.
قدیما قدیمترا بین ابروهای کوه یه خال زرد صبح زود در می اومد. کوچه هامون و نسیم سحری جارو میکرد. باد درویش نشده هو هو میکرد. اون روزا یادش بخیر
یه روزی یه تیکه ابرو روی شلوار تمیز آسمون پینه زدن . یه روزی گندم و داس و دست و از ته بریدند و دزدیدند . یه روزی ...
دیگه یادم نمی یاد...
دیگه یادم نمیادم دیگه یادم نمی یاد
....
عمو نادر بخواب که دیگه دود هیچ آتیشی چشمات و اذیت نمی کنه ....
بخواب عمو
کاش می شد به جای درس های ادبیات فارسی، مثل خیلی از کشورها، از کتاب های اساتیدی مثل نادر ابراهیمی که هم زنده بود و حاضر و هم معاصر که درکش ملموستر از هزار تا کتاب ديگر است استفاده کرد! چه اشکالی داره وقتی کیمیاگر پائلو کوئیلو در دانشگاه های خارج از ایران به عنوان یک واحد درسی به دانشجوها ارائه می شود، کتاب دوباره شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی هم در دانشگاه ها تدریس می شد!!!
تمام روزها، به این فکر می کردم که به چه نحوی، این فاصله عمیق میان ادبیات معاصر و ادبیات کهن ایرانی را از بین برد! وجود افرادی مثل نادر ابراهیمی حتما باید به خاک برسد تا شاید یکی از علمای دانشگاهی هزار سال بعد به این نتیجه برسند که شاید این فاصله ها را آدم هایی مثل نادر می توانستند پر کنند!!! چرا همیشه باید افسوس بخوریم و دریغا سر بدیم از اینکه فلانی را نشناخته از دست دادیم! چرا نباید این آدم ها تا زمانی که هستند دیده نشده و بعد که رفتند، مقدس بشوند!!!
ادبيات نوع ناب زندگی است، انسان تا درد نکشيده باشد، نمی تواند درد را بنويسد نادر ابراهيمی
روحش شاد
بیست و سه سال پیش با نوشته هاش آشنا شدم و بیشتر از 20 بار کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم را خواندم و اکثر نوشته هایش را .
همیشه ارزو داشتم که از نزدیک ببینمش . افسوس که میسر نشد . چند سال پیش شنیدم که بیمار است و افسوس که در ایران نبودم . شاید که می توانستم به عیادت محبوبترین کسی که از نوشته هایش لذت می بردم ،بروم .
اکنون نیز افسوس میخورم که چرا دیگر در بین ما نیست . نگذارید که این محبوبان وقتی که دیگر در بین ما نیستند به یاد برگزاری بزرگداشت برایشان بیفتیم . اینها تا زنده هستند باید پاس داشته شوند . قدرشان را بدانیم . استاد ابراهیمی هم که رفت . لااقل به یاد دیگرانی که مانده اند و دوستشان داریم باشیم
برای دوست داشتن هر نفس زندگی دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز . نادر ابراهیمی
رفتنت یک دنیا غم واسم گذاشت!!
کودکانه گریستم و در بهت نبودنت ماندم!!!.... چه وقت خواهند فهمید تو را که بیش از فهمشان بودی..... !
یادت را تا همیشه در قلبم خواهم داشت.... که نوجوانی و جوانیم را شوری دیگر بخشیدی!
روحش شاد!
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست # سیل