چرا یک فیلم را بارها تماشا میکنیم یا یک موسیقی را بارها گوش میکنیم؟

«تابناک»؛ مهدی خرم دل؛ این احتمالاً تجربه آشنایی است که موسیقی را بارها شنیدهاید یا فیلمی را بارها دیدهاید و با آن حس خوشایندی دارید. سورن کییرکگور مینویسد: «آنچه تکرار میشود، بوده است، در غیر این صورت نمیتواند تکرار شود، اما همین واقعیت که بوده، تکرار را به چیزی جدید تبدیل میکند».
درباره تکرار، عمده نظریهها تقریباً در چهار دسته قرار میگیرند: عادتها، اعتیادها، رسوم، و سوگیری وضع موجود. عادتهایی مانند دویدن برای شروع روز، منظم و خودکارند و حتی مجبور نیستیم به آنها فکر کنیم و این بخشی از ارزش آنهاست. اعتیادها، مانند سیگار کشیدن بد هستند. آنها غیرقابل کنترلند و منجر به وابستگی فیزیکی میشوند. رسوم و آیینها برخلاف اعتیاد را معمولاً خود راساً انتخاب میکنیم تا اینکه توسط آنها اداره شویم. در نهایت سوگیری وضعیت موجود نظیر اینکه مردم تمایل دارند به تصمیمات قبلی پایبند باشند، زیرا هزینه رسیدن به یک تصمیم جدید از نظر ذهنی خسته کننده است. شاید نظیر این را شنیده باشید: «من این شغل را دوست ندارم، اما هرچه باشد، نمیخواهم به دنبال شغل جدیدی باشم.»
وقتی کریستل آنتونیا راسل و سیدنی لوی با افرادی که کتابی را بازخوانی یا فیلمی را دوباره تماشا کرده بودند، مصاحبه کردند، تجربیات آنها در هیچ یک از این دسته بندیها قرار نمیگرفت. در عوض، راسل و لوی دریافتند که مردم به دلایل خاصی به دنبال سرگرمیهای آشنا هستند؛ برای مثال، برای بازگرداندن احساس از دست رفته، یا قدردانی از گذشت زمان. با خلاصه کردن تحقیقات آنها، در اینجا چهار دلیل وجود دارد که چرا بسیاری از مردم ترجیح می دهند سرگرمی خود را تکرار کنند.
سادهترین دلیل میتواند چیزی باشد که «مصرف بازسازی / reconstructive consumption» خوانده میشود. به نظر میرسد تماشای چندباره چیزی باعث میشود که آن سرگرمی جذابیت اولیهاش را از دست بدهد اما روانشناسان دریافتهاند پردازش فیلمی که قبلاً چندبار دیدهایم، بسیار آسان است و انرژی ذهنی کمتری برای پردازش نیاز دارد و وقتی فکر کردن به چیزی آسان است، ما تمایل داریم آن را خوب در نظر بگیریم. اصطلاح علمی برای این «اثر نوردهی صرف / mere exposure effect» است؛ به این معنی که ما چیزی را بیشتر دوست داریم، فقط به این دلیل که قبلاً در معرض آن بودهایم.
دلیل دوم نوستالژی است؛ ترکیبی از دو واژه یونان باستان «بازگشت به خانه / nostos» و «درد / algos» که در قرن هفدهم میلادی برای توصیف یک بیماری عصبی رایج میان مزدوران سوئیسی که در خارج از سوئیس میجنگیدند. در قرن حاضر این عارضه تبدیل به یک مدل تجاری و بخشی از پاپ کالچر شده است. ما تکرار تجربیات فرهنگ پاپ را دوست داریم زیرا به ما کمک می کنند گذشته را به یاد بیاوریم و عمل به یاد آوردن گذشته احساس خوبی دارد. هایدگر آن را «لایروبی دوباره / redredging» نامید و متخصصین برای آنها اصلاح دیگری دارند: «مصرف مجدد عودکننده / regressive re-consumption».
دلیل سوم درمان است. اینکه زوجی بعد از چهل سال دوباره به فلورانس سفر کنند و در همان مکان ها، هتلها و رستورانها توقف میکنند تا بانک حافظهشان را دوباره پر کنند. مصاحبهشوندگان این تجربه را «نوعی زیارت» و یک سفر احساسی خواندند، تا خود را با این زمان از زندگی آشتی دهند. یک مطالعه در مورد نوستالژی نشان داد که باعث افزایش گرمای فیزیکی میشود. یکی از ویژگیهای مثبت فیلمهای قدیمی این است که نمیتوانند ما را غافلگیر کنند. ما میدانیم که آنها چگونه به پایان میرسند و می دانیم که وقتی آنها به پایان میرسند، چه احساسی خواهیم داشت. راسل و لوی مینویسند، این باعث میشود که مصرف مجدد سرگرمی کمی شبیه «تنظیم عاطفی» باشد. کتابها، فیلمها و برنامههای تلویزیونی جدید میتوانند هیجان را به ارمغان بیاورند، اما همچنین میتوانند وقت ما را تلف کرده و ما را ناامید کنند. فیلمها و آهنگهای قدیمی هرگز ما را ناامید نمیکنند: ما پیرتر میشویم، آنها در همان سن میمانند. بازگشت به سرگرمهای آشنا از نظر احساسی کارآمد است. ما دقیقاً همان بازده احساسی مورد نظر خود را دریافت خواهیم کرد.
دلیل چهارم، دلیلی وجودی است. گوش کردن یک آهنگ که بارها در مرور زمان گوش کردهایم، خاطرات ما را به هم متصل میکند. راسل و لوی مینویسند: «پیوندهای پویا بین تجربیات گذشته، حال و آینده فرد از طریق مصرف مجدد یک شی، درک وجودی را امکان پذیر میکند... درگیر شدن مجدد با یک شی -حتی فقط یک بار- امکان پردازش مجدد تجربیات را فراهم میکند، زیرا مصرف کنندگان لذتهای خاص خود و درک خود را از انتخابهایی که انجام دادهاند در نظر میگیرند.»
منابع:
https://www.theatlantic.com/entertainment/archive/2014/09/rewinding-rewatching-and-listening-on-repeat-why-we-love-re-consuming-entertainment/379862
http://www.gwern.net/docs/culture/2012-russell.pdf
https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/22390713
منظورم را درک خواهید کرد.
نکته مهم دیگر این است که آن روح را چه نوع سرگرمی راضی می کند... آهنگ های تتلو و شهرام شب پره یا بوچلی و اندی ویلیامز وجاش گروبن و شهرام ناظری و....
موزیک که دیگه نگو
به خاطر همین اجبارا موزیک تکراری گوش میدیم تا یه روزی یه نفر یه جایی یه کار قشنگ تولید کنه یه مدت هم دلمشغول اثرش بشیم
بنده آهنگی که بهم حس خوب میده و یا آهنگ هایی که فقط جنبه سرگرمی نداره و من رو به فکر وادار میکنه بارها گوش میدم.
آهنگ ای ایران از استاد بنان
آهنگ اینجا تهرانه از هیچکس
آهنگ مرغ سحر استاد شجریان
آهنگ بارکد از یاس و ...
جدا از تنوع سبک ، هر کدوم نوعی حس خوب یا ایجاد تفکر به معنای آهنگ در انسان ایجاد میکنه که برای لحظاتی ما رو از دنیای اطرافمون جدا و به فکر فرو میبره
سریال ها و فیلم هایی هست که به دلیل خوش ساخت بودن ، فرم ، داستان و .... می شه بارها و بارها دید و لذت برد و یا ازش پند گرفت.
در مورد کتاب ها هم همین نکته صدق میکنه مثلا کتاب سینوحه پزشک فرعون رو بارها خوندم اما هر بار نکته ای جدید رو در این کتاب عجیب متوجه شدم.
به هر حال تکرار به خودی خود بد نیست . اگر تکرار ما رو به یاد آوری ارزش ها و خوبی ها و تفکر در راه و هدف زندگی دعوت کنه بسیار مفیده.
اون قسمت از تکرار مخرب هست که هیچ پیام جدیدی برای یادگیری به مغز ارسال نکنه
من چندین سال نزد استاد تعمیرات لوازم خانگی شاگردی کردم و خودم امروز تعمیرکارم. ولی هر چند وقت یکبار نزد اون استاد میرم و هنگام کارکردنش به دست هاش هنگام انجام کار نگاه می کنم و به جزئیات جدید تری پی میبرم و جدا از جنبه آموزشی این کار برام لذت بخش و یادآور خاطرات دوران شاگردی هست.
سپاس





