بازدید 24218

قصه عمرشبلی و حافظ شیرازی

کد خبر: ۱۱۱۰۹۴
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۶:۴۴ 02 August 2010
"تابناک"/ فریبرز خوب نژاد ـ از دفتر یکی از دوستان فرهیخته‌ام تماس گرفتند که کتابی را جهت بررسی و مذاکره می‌فرستند. پس از دریافت کتاب متوجه شدم، ترجمه‌ای عربی است از دیوان شعر شاعر بزرگ غزل سرای میهن عزیزمان خواجه شمس الدین حافظ شیرازی.

در ابتدا متوجه علت ارسال این ترجمه نشدم چون من سررشته‌ای در شعر و ادب ندارم.مقدمه را که خواندم دریافتم که مترجم یکی از اسرای عراقی جنگ تحمیلی است. برای شناخت بیشتر از مترجم از برخی عزیزانی که سالها مسئولیت نگهداری اسرای عراقی در کمیسیون‌های اسرا را بر عهده داشتند کمک خواستم، معلوم شد او یکی از اعضاء برجسته حزب بعث عربی شاخه لبنان است که مثلا برای دفاع از ایدئولوژی حزب بعث در کنار ارتش عراق علیه ایران وارد جنگ شده بود و در آخرین گروه‌های اسرا مشمول رافت اسلامی قرار گرفت و به کشورش لبنان تحویل داده شد.

سری هم به اینترنت زدم و متوجه شدم او هم اکنون پا به سن گذاشته و در حوزه شعر و ادب برای خود اسم و رسمی دارد و در کنگره‌ها و همایش‌های مختلف جهت سخنرانی و شعر خوانی دعوت می‌شود.

عمر شبلی ترجمه خود را با مقدمه‌ای نسبتا طولانی تحت عنوان «قصتی مع حافظ الشیرازی» آغاز می‌کند و طی آن عشق و علاقه و دلبستگی خود نسبت به این شاعر بلند آوازه را ابراز می‌دارد و به صورت خلاصه شیوه ترجمه اش از شعر حافظ را برای خواننده توضیح می‌دهد. او می‌گوید آنچه مرا تشویق کرد که دست به این ترجمه بزنم احساس وابستگی من و حافظ شیرازی به تمدن و فرهنگ واحدی است که آن تمدن و فرهنگ اسلامی است.
«..و مما شجعنی علی ترجمته هو شعوری بامتنائنا انا وحافظ الشیرازی الی حضاره الانسانیه واحده هی ثقافه الاسلامیه..»

و در ادامه می‌افزاید: «..او را دوست داشتم در حالی که من در کشورش اسیر بودم و او در آرامگاه شیراز کنار نهر رکن آباد در روضه مصلی آرمیده بود..» «لقد احببته و انا اسیر فی بلاده...و هو الهانی فی آرامکاه شیراز قرب نهر رکن آباد و روضة المصلی...».

شبلی وقتی اسیر بود ابیات و غزل‌های مختصری از دیوان حافظ را ترجمه کرد اما وقتی به کشورش لبنان تحویل داده می‌شود عاشقانه و با انگیزه مضاعفی و با مشورت گرفتن از ادباء لبنان کار ترجمه کل دیوان را شروع می‌کند چون معتقد بود حافظ هنوز هم مربوط به آینده است و حتی جلوتر از شعرای امروزی است پس بنابراین شعر چنین شاعری باید به نسل‌های امروزی منتقل شود. «فقد کان حافظ و لا یزال مستقبلیا اکثر من کثیر من الشعراء المحدثین.. ».

او در پایان مقدمه اش هدف اصلی خود از ترجمه را بیان ماندگاری و عظمت فرهنگ در مقابل سلاح و نجات انسان بوسیله فرهنگ می‌داند. «و رمیت الی التاکید علی ان الثقافة ابقی من المدافع و الاسلحة و هی وحدها منقذة الانسان...»

تا اینجای یادداشت مربوط به عشق و علاقه یک شاعر، ولو غیر معروف نسبت به یک شاعر بزرگ غزل سرایی است که شهرتش مرزهای کشورش را درنوردیده و به قول مترجم مربوط به زمان خاصی هم نیست و بزرگترین شعرای جهان مانند «گوته» هم سخت دلبند او و شعرش هستند.

آنچه مرا وادار به نگارش این یادداشت کرد اذعان این اسیر بعثی غیر عراقی که برای خود رسالتی در دفاع از آرمانهای پوشالی حزب بعث قائل است، به عظمت فرهنگ و تمدن ایران و رفتار نیکویی است که در طول سالهای طولانی اسارتش نسبت به او روا داشته شد.

شبلی یک اسیر معمولی نیست او قبل از اسارت هم از متنفذین حزب بعث عربی بود اما در زندان ایران مقهور فرهنگ و تمدن و رفتار نیکوی نگهبانان و فرماندهان پادگانها و اردوگاههای محل نگهداری اسرای عراقی می‌شود.نقطه اوج مقدمه شبلی هدیه این ترجمه به فرمانده و معاون اردوگاهی است که او در آن اسارت خود را می‌گذراند. «کان آمر المعسکر مصطفی خزاد رجلا طیبا و برا بالاسری هو و مساعده خوشهنک ..و ان یقبلا امتنانی و تقدیم هذا الدیوان المترجم اهداء لهما».

و در صفحه اول کتاب با دست خط خود متن زیبا و احساسی برای امیر سرتیپ عبدا.. نجفی رئیس وقت کمیسیون‌های اسرا در ایران می‌نویسد.امیر نجفی پس از مرحوم نظران به فرماندهی کل اسرا منصوب می‌شود و شیوه شهید نظران که همانند پدری مهربان و دلسوز با اسرای عراقی رفتار می‌کرد را به بهترین و انسانی ترین شکل ممکن ادامه داد.
 
متن شبلی خطاب به امیر نجفی و احساس او نسبت به فرمانده اردوگاه و معاون او را که خواندم ناخودآگاه به سالهای اسارت خود و دوستان آزاده ام بازگشتم به شکنجه ها، بی حرمتی ها، بی ادبی‌ها و وحشی گری بعثی‌ها نسبت به آزادگان مجروح و بیمار، پیرمردها و حتی اسرای غیر نظامی و برخورد وحشیانه سرتیپ نزار فرمانده کل اسرای ایرانی در عراق با اسیر جانباز قطع پای گلستانی و کتک زدن او...

هر چه بیشتر فکر می‌کردم و آن روزها را به یاد می‌آوردم سوالات ذهنم بیشتر می‌شد اما دیدم مقایسه سرتیپ نزار و شهید نظران و امیر نجفی هیچ وجه تناسبی ندارد. آنها عاشق و دست پرورده یزید زمان بودند و اینها مطیع و مرید حسین زمان.

از حال و روز فعلی عمر شبلی اطلاع اندکی دارم.از سرنوشت سرتیپ نزار و سرگرد خمیس و سرگرد محمودی و دیگر فرماندهان اردوگاه‌های اسرای ایرانی هم بی‌خبرم اما این را می‌دانم آنها امروز منفور ملت خود هستند و احتمالا روی دیدن زن و فرزند و بستگان خود را هم ندارند. در مقابل شهید نظران و نجفی و فرماندهان و رزمندگان 8 سال دفاع مقدس محبوب ملت و سند افتخار مردم قدرشناس ایران زمین هستند.

شبلی در مقدمه خود چندین بار به غزل الا یا ایها الساقی اشاره می‌کند و ترجمه شعر حافظ را به فرماندهان اردوگاه محل اسارتش هدیه می‌کند.

من نیز دوست دارم به فرماندهان اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق به ویژه سرتیپ نزار و فرماندهان آن روز ارتش عراق که به دستور استکبار و به فرماندهی دیکتاتور رو سیاهی چون صدام، سرمستانه و به امید فتح چند هفته‌ای ایران جنگ را شروع کردند و از سر دلخوشی بدترین برخوردها را با اسرای ایرانی داشتند اولین بیت از دیوان حافظ شیرین بیان را هدیه کنم که:
«الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها  ***  که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»


تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل