gholamalirajaee@yahoo.comدرست است که ميگويند نامهاي ما انسانها از آسمان آمده و ميآيند. آن از روح الله، که به اعتراف همه در کالبد مردم خود و غير خود روحي تازه دميد و آن از سيد محمد بهشتي، شهيد مظلوم که از هر جهت ستوده بود و اين هم از مصطفي چمران که برگزيده و انتخاب شده خدا در نسل من و پس از من است.
برخلاف آنچه معروف است، مادرش ميگويد نه در ساوه که در قم، در هنگامي که براي زيارت عمه امام زمان (ع) حضرت معصومه (س) به قم مشرف شده بود متولد شده است و از اين جهت چمران قمي است.
و خوشا به حال اهل قم و ساوه و تهران که چون مصطفايي را در دامان خود ديدهاند. همو که امام، که بسيار حساب شده و کم زبان به مدح و برشمردن فضايل افرادي که ميشناخت ميگشود؛ آنهم غالبا پس از کوچشان از کالبد خاکي و خاک، او را جنگجويي پرهيزکار و معلمي متعهد ناميد که کشور ايران به او و امثال او نياز مبرم داشت و ديگران را به اين توصيه فرا خواند که مثل چمران بميرند!
چمران، همو که برادرش مهندس مهدي، روزي در حالي که از مصطفي برايم ميگفت و اشک ميريخت به نقل از او گفت: برادرم مصطفي با غم ـ نه از جنس مادي آن ـ چنان مانوس بود که به من ميگفت مهدي، من خداي دردم!
چمران، همو که مادرش ميگفت، او و تمامي فرزندان خود را بدون وضو شير نداده است.
چمران، همو که مادرش از روح تدين و تعبد سرشار او در دوران دانشجوييش ميگفت که در کميابي گوهر ديانت در دانشگاه، تکه فرشي را با خود به دانشگاه ميبرد تا بر روي آن در برابر چشمان بسياري مسلمان نماي بينماز، که به اين عمل او به ديده تحقير و استخفاف مينگريستند و در حقيقت حقارت خود را در نگاهشان ريخته و نثار او مي کردند نماز بخواند!
چمران، همو که برادرش مهدي ميگويد در زندگي چنان زاهدانه ميزيست که پس از آنکه با رأي نمايندگان ملت بر مسند وزارت دفاع نشست، جايي نداشت و در زيرزميني در نخست وزيري شب را به سحر ميرساند.
چمران، همو که دوست لبنانيش «عادل عون»، ميگويد با او در مصر آشنا شده است، آن هنگام که از آمريکا که در آن يکي از متخصصان برجسته فيزيک هستهاي بود، به سرزمين پيامبران خدا ـ مصر ـ آمده بود تا به مدت دوسال در جهت کسب آمادگي مبارزه با دشمنان دين و بشريت آموزش نظامي و چريکي ببيند.
چمران، همو که به عشق خدمت به يتيمان جنوب لبنان که کسان خود را در بمبارانهاي اسرائيل از دست داده بودند همسر و فرزندش را به رغم علاقه مفرطي که به آنها داشت در آمريکا تنها گذاشت و خود تنها بيآنکه همسرش را طلاق دهد مهاجر لبنان شد تا در کنار ايتام لبناني و همچون آنان روزگار بگذراند و با اد اره مدرسهاي که در آن درس ميخواندند برايشان پدري کند!
همو که در مدرسه ايتام جنوب لبنان با آنها غذا ميخورد و در کنار آنها تن خسته از فعاليتهاي بيشمارش را در روز، مهمان لحظاتي خواب ميکرد.
همو که عادل عون ميگويد اگر ميديد دانشآموزي در درسي ضعيف است به رغم فعاليتهاي طاقت فرساي نظامي در طول روز خود تا پاسي از شب بيدار ميماند و با او کار ميکرد.
چمران، همو که در لبنان هنر نقاشي خود را در خدمت به ايتام لبنان به کار گرفت و در اوقاتي که فراغتي پيدا ميکرد نقاشي ميکشيد و آنها را ميفروخت و درآمدش را از اين کار در جهت خدمت به ايتام مصرف ميکرد.
چمران، همو که در جنوب لبنان روستا به روستا ميرفت و جوانان را جذب مقاومت مينمود و به آنها درس ايستادن در برابر اسرائيل را ميآموخت.
همو که مردم لبنان که شاهد خدمات صادقانهاش در جهت اعتلا و عزت شيعه خوار شده در لبنان بودند او را سلمان فارسي عصر خود ناميده و بعضي از شدت اشتياقي که به او داشتند پس از شنيدن خبر شهادتش نام او را بر روي فرزندان خود ميگذاشتند.
همرزم لبناني او گفته است در سال 1977 که به دليل فرارسيدن عيد قربان بين مسلمانها و مسيحيان در حال جنگ آتش بس موقتي برقرار شد در يک عمليات شناسايي که دو مسيحي را در حال خواب ديد نه تنها از کشتن آنها صرف نظر نمود؛ بلکه مرا نيز از کشتنشان بازداشت و در پاسخ سوال سراسر تعجبش به او گفت ما در آتش بس هستيم و نبايد به اينها خيانت کنيم.
همو که در ميدان نبرد با دشمن، اولين کسي بود که به قلب دشمن يورش ميبرد و داوطلبانه خود را در محاصره دشمن ميانداخت تا او را عقب براند. همو که مرگ بارها با خواري از برابر او در ميدانهاي جنگ ميگريخت!
مردي که با آغوش باز از مرگ استقبال ميکرد و در نوشتههايش از پاهاي خويش ملتمسانه ميخواست در لحظه ديدارش با فرشته مرگ محکم و استوار باشند تا او به کمک آنها در برابر مرگ رقصي زيبا داشته باشد!
همو که قلبي رووف داشت و جز به خداي خويش اعتماد و اتکال نداشت و تمام قلههاي عبوديت را يکي پس از ديگري فتح نمود.
مردي که خود را به چيزي نميانگاشت و آيت اخلاص بود.
مردي که با تمام وجود به علي (ع) عشق ميورزيد و خلوت خويش را با ياد او معطر ميساخت.
همو که دلي به وسعت دريا داشت، دلي عاري از کينه و لبريز ازمحبت.
هموکه خداوند را زيبا ميديد و دل لطيفش عاشق هرچه زيبايي بود، زيباييهايي که خداوند در عالم خلقت به وديعت نهاده است.
چمران، برگزيده خدا در بين مابود و اگر چه سالهايي کوتاه با ما زيست اما عاقبت در دهلاويه خوزستان، سهم خدا شد!
آه که در اين زمانه قحطي انصاف و محبت و گذشت چقدر به چمران محتاجيم.