نيستي که بگويي، نيستي که ناله كني از رفيقان نيمه راهت؛ پس بگذار من، من که نه، قلمم حرفهاي دلت را بنويسد؛ اين گونه:
اي هم پيمانان من، شما را چه شده؟ چه بر سرتان آمده که اينگونه شديد و به اين سادگي پا روي همه قول و قرارهايمان گذاشتيد؟ چندي است حركات و سخناني از شما ميبينم و ميشنوم که هنوز نتوانستهام به خود بقبولانم که اينها همان يارانم هستند که ميخواستند تا آخرين نفس پاي قول و قرارشان بايستند. پس چه شد آن وحدتي که ميخواستيد به آن برسيد؟ پس چه شد آن مقاومتها و ايستادگيهاي يکپارچهتان در مقابل شيطان بزرگ؟ چه شد آن نفرتها که همه از عشقي پاک، نشات گرفته بود و در دلهاي شما ميجوشيد و شما را به زينت غيرت و تعصبي عاشقانه مزين کرده بود؟ چه شد آن همه شور و شعور براي پيشرفت و اعتلاي اسلام ناب و انقلاب اسلامي؟ چه شد آنهمه فرياد كه بر سر آمريكا ميزديد و حالا بر سر مسئولان خودمان ميزنيد؟ چه شده كه بعضيها اينقدر غربزده و شيطانزده شدهاند؟
حال چه ميبينم؟
نمي دانم در برابر شما ديگر چه بايد بگويم، شرمم ميآيد که بيش از اين و با صراحت حرف دلم را بگويم، شما چهتان است؟ چه كردهايد شماها؟ شماها چرا بايد تحت تاثير تبليغات خارجي واقع شويد؟ چرا نبايد وحدت داشته باشيد؟ شما كه اين نبوديد! من بعضيتان را ميشناسم. شما اينطور نبوديد! نميدانم تا چه حد از آرمانهاي پاک و مقدستان دور شدهايد، اما ميدانم هنوز در گوشه دلتان جاي اميدي هست و نور ضعيفي که هنوز سوسو ميکند. پس کارتان را به خدا حواله ميکنم که حجت را بر شما تمام کرده و اينچنين فرموده:
«اي اهل ايمان، يهود و نصاري را (که دشمن اسلامند) به دوستي مگيريد، آنان بعضي دوستدار بعضي ديگرند و هرکه از شما مومنان با آنان دوستي کند به حقيقت از آنها خواهد بود، همانا خدا ستمکاران را هدايت نخواهد نمود.» (مائده/51)
ولي چه شد که قرآنها را بر سر طاقچهها گذاشتيد و وحدت از بين شما رخت بربسته که حالا هر کدام سازي ميزنيد. كجايند دوستان و عزيزان من كه زماني با هم قول وحدت و همدلي دادند كه تا آخرين قطرة خون براي اسلام و انقلاب بجنگند و با دشمنان اسلام دشمن باشند و با دوستان اسلام دوست. ولي مدتي است چيز ديگري ميبينم!
«گروهي منافق که دلهاشان ناپاک وناخوش است را خواهي ديد که در راه دوستي با دشمنان ميشتابند و ميگويند ما از آن ميترسيم که مبادا در گردش روزگار آسيبي از آنها به ما برسد .» (مائده /52)
و آنان که اين پيمانشکنيها را به وضوح ميبينند و سخت جگرشان آتش ميگيرد، همانهايي که رفيق تمام راه ما بوده و هستند و غصه شما آنان را روز به روز پيرتر ميکند:
«و اهل ايمان گويند آيا اينان هستند که با جديت و مبالغه بسيار به خدا سوگند ياد ميکردند که ما از شما هستيم (اکنون چگونه رياکاري آنها پديدار شد) و اعمالشان باطل گرديد و سخت زيانکار شدند.» (مائده/53)
چرا ميخواهيد تفرقه ايجاد كنيد، شما را چه شده؟ كجا ميرويد؟ چرا كاري ميكنيد كه آمريكا و كاخ سفيد و دشمنان اسلام و خدا و قرآن در بين شما نفوذ كرده و شما را تأیيد ميكند و پشت سرتان خوشحالي ميكند؟
و حال با اينكه ميدانم در آيات خدا هم دقيق نميشويد پس بگذاريد بگويم که خدا براي ايمانتان شرطي تعيين کرد که از عاقبت کار خود بترسيد و به دستورش عمل کنيد (كه شما نکردهايد و در حيرتم که باز خود را از ما ميدانيد) و اميدوارم كه به خود آئيد.
«اي اهل ايمان با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دين شما را به فسوس و بازيچه گرفتند دوستي مکنيد و از خدا بترسيد اگر به او ايمان آوردهايد.» (مائده /57)
آري امام عزيزم! هرچند ميدانم حرف براي گفتن زياد داري اما فکر ميکنم همين کافي است براي بيغيرتيهاي که دل جانشينت و نایب صاحب الزمان را خون کردهاند و دم از دوستي با دشمنانت ميزنند و ادعاي مسلماني هم ميکنند. در جايي که خداوند متعال به زيبايي در سوره مبارکه مائده حجت را بر آنها تمام کرده نميدانم در مقابل سخن خدا هم حرفي براي گفتن دارند؟
و العاقبه المتقين