میگی چیزی نمونده که از دست بدیمیگی حرفی نداری که از قصد بگی نمیشینه تو فکرت حتی یه لبخند ریزحواست هست که نباید دست کسی نقطه ضعف بدی چیزی نمیمونه از عشقت چیزی نمیمونه از حس توپر تاریکی شده ذهنت خودتم خسته ای از دست تو یه حبابه همش یه خوابه میگی از مرزی که ساختی نمیخوای رد بشیمیگم قانون بازی اینه که توام بد بشی هی با خودت میجنگی نمیخوای سرد بشیاونی که بیشتر فکر کرد بیشترم درد کشید چیزی نمیمونه از عشقت چیزی نمیمونه از حس توپر تاریکی شده ذهنت خودتم خسته ای از دست تو یه حبابه همش یه خوابه