آن قدر ترسيده بودم که صداي قلبم را مي شنيدم ولي هر چه به اطراف نگاه مي کردم راه فراري نداشتم. شيرين و همدستش تمام وجوه نقد، کارت عابربانک و رمز آن و مدارکم را گرفتند. در اين لحظه من چاقوي مرد قوي هيکل را که در گوشه اي افتاده بود برداشتم و ضربه محکمي به شکم او زدم. شيرين با ديدن اين صحنه شروع به داد و فرياد کرد و همسايه ها براي کمک وارد عمل شدند.