بازدید 15732
مرور روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۶ اسفند؛

سناریونویسی روزنامه‌ها برای بعد از یک توافق احتمالی هسته‌ای

چندین روزنامه، شرایط اقتصادی ایران را با فرض نزدیک شدن به یک توافق احتمالی هسته‌ای ‌بررسی کرده‌اند. فاصله بین رئیس و نایب رئیس مجلس، توصیه یک روزنامه به رئیس مجمع تشخیص در‌باره پرونده فرزندش، تحلیل یک روزنامه اصلاح‌طلب درباره مسئولیت‌پذیری در قبال شکست احتمالی دولت روحانی و بررسی ابعاد استراتژیک مذاکرات هسته‌ای، دیگر مطالب مهم روزنامه‌های سه‌شنبه هستند.
کد خبر: ۴۸۴۳۹۷
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۰ 17 March 2015

چندین روزنامه، شرایط اقتصادی ایران را با فرض نزدیک شدن به یک توافق احتمالی هسته‌ای ‌بررسی کرده‌اند. فاصله بین رئیس و نایب رئیس مجلس، توصیه یک روزنامه به رئیس مجمع تشخیص در‌باره پرونده فرزندش، تحلیل یک روزنامه اصلاح‌طلب درباره مسئولیت‌پذیری در قبال شکست احتمالی دولت روحانی و بررسی ابعاد استراتژیک مذاکرات هسته‌ای، دیگر مطالب مهم روزنامه‌های سه‌شنبه هستند.

سناریونویسی روزنامه‌ها برای بعد از یک توافق احتمالی هسته‌ای


چند روزنامه با نگاه‌های متفاوت به بررسی اقتصاد ایران در آستانه یک توافق هسته‌ای احتمالی پرداخته‌اند. ابتکار در سرمقاله خود به قلم محمد خوش‌چهره به «تحلیل آثار مذاکرات بر شکنندگی بازار ارز» پرداخته و نوشته است: در بحث اثرگذاری موضوع توافق احتمالی در مذاکرات هسته‌ای بر بازار و اقتصاد ایران و به ویژه نرخ ارز باید چند نکته را مد نظر قرار داد. پیش از آن البته ضروری است، تأکید بر اینکه نمی‌توان تأثیر روند مذاکرات را بر کاهش نرخ ارز و سکه در بازار داخلی نادیده گرفت یا ضریب تاثیر آن را یک دانست. زیرا روند مذاکرات نشان داده که در نرخ گذاری انواع ارز به ویژه دلار و همچنین سکه اثرگذار است. اما تحلیل این اثرگذاری مستلزم آگاهی از یک نگاه عقلانی‌تر و اقتصادی است. اساس ارزش گذاری پول ملی در هر کشوری مبتنی بر میزان و توان تولید داخلی آن کشور است. در و‌اقع اگر توان و ظرفیت عملیاتی تولید در کشوری بالا باشد، ارزش پول ملی آن در مقایسه با ارز‌های دیگر بالا خواهد بود.

در این میان، نکته قابل توجه‌ به برخی کشورهای نفت خیز خاورمیانه مربوط است که با تکیه بر فروش نفت خام توانسته‌اند ارزش پول ملی خود را تا حدودی بالا نگه داشته و این میزان را به ثبات نسبی برسانند اما نکته قابل توجه درباره این کشور‌ها مقطعی بودن این استراتژی است. کشورهایی نظیر کویت، قطر، امارات و عربستان از این دسته هستند. برای مثال نفت کشور عربستان طبق برآورد‌ها تا سی سال آینده به پایان می‌رسد و برهمین اساس می‌توان گفت این کشور در سی سال آینده به احتمال بسیار با بحران ارزش پول ملی مواجه خواهد شد.

اما درباره ایران قضیه کمی متفاوت است. ارزش پول ملی ما متأثر از دو موضوع، دچار آسیب‌های جدی شده است. مهم‌ترین این موضوع‌ها تولید ناخالص ملی است. کشور ما هم اکنون از کمتر از ۵۰ درصد ظرفیت و توان تولیدش استفاده می‌کند. این در حالی است که برخی از بخش‌های تولیدی ما زیر ۳۰ درصد ظرفیت، تولید دارند و این یعنی تولید در کشور ما بیمار است.

بنابراین با بی‌رونقی تولید در کشور، نمی‌توان انتظار کاهش قیمت ارز به ویژه دلار آمریکا را از مذاکرات هسته‌ای داشت، زیرا علت اصلی این ارزش‌گذاری به موضوعی مهم‌تر و کلان‌تر به نام تولید ملی برمی گردد.

اما شاخص دیگری که نرخ ارز در ایران تحت تأثیر آن است، عمدتا در حوزه سوداگری است. آنچه ‌عموما در رسانه به عنوان تقاضای کاذب از ان یاد می‌شود.

این تقاضای کاذب ناشی از دو رفتار است؛ یکی رفتار کسانی است که با کاهش ارزش پول ملی سعی دارند تا ارزش دارایی‌های خود را حفظ کنند. ان‌ها سرمایه‌های ریالی خود را به ارزتبدیل می‌کنند تا در گذر زمان و با توجه به کاهش ارزش پول ملی که ناشی از بی‌رونقی تولید است، کمترین زیان مالی را داشته باشند.

اما رفتار برخی دیگر سوداگرانه است. آن‌ها در واقع از نوسانات بازار ارز به دنبال منفعت اقتصادی هستند؛ یعنی با هجوم کسانی که به دنبال حفظ ارزش دارایی‌های خود هستند و بالتبع با افزایش نرخ ارز به علت افزایش تقاضا، سعی در کسب سود دارند.

این دو رفتار در بالا و پایین کردن نرخ ارز و به ویژه دلار در ایران نقش مهمی دارد؛ اما نکته قابل توجه درباره آن کاذب بودن و قابل کنترل بودن است.

اثرگذاری روند مثبت مذاکرات هسته‌ای در بازار عمدتا به این بخش مربوط می‌شود، یعنی بخش سوداگرانه ارزش‌گذاری نرخ ارز.

در واقع حباب قیمت ارز، با اثرپذیری از روند مذاکرات هسته‌ای ممکن است کم حجم‌تر بشود و حتی به صفر متمایل شود اما هیچ‌ گاه مذاکرات نمی‌تواند در کوتاه مدت منجر به کاهش معنی دار قیمت ارز و بالا رفتن ارزش پول ملی شود.

با این همه از آن جهت که بخش سوداگرانه نرخ ارز، بسیار متکی بر فضا‌سازی‌های رسانه‌ای است، کنترل و مدیریت این موضوع مستلزم هشیاری مدیران کلان کشوری و البته رسانه‌های رسمی است.

در مقابل حسین شمسیان در بخشی از ستون یادداشت روز کیهان با تیتر «توقع بیجا ممنوع» نوشته: چند روز قبل از دکترمسعود نیلی مشاور اقتصادی رئیس‌جمهور پرسیده شد: «در فضای عمومی این‌طور مطرح می‌شود که در صورت توافق هسته‌ای، شکوفایی در راه است. این گزاره را تا چه حدی درست می‌دانید؟» طبیعتا و با یادآوری جمله کلیدی و فراموش نا‌شدنی رئیس‌جمهور مبنی بر اینکه چرخ سانتریفیوژ‌ها باید بچرخد و چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد، می‌توان حدس زد که پاسخ مشاور وی چه خواهد بود! اما پیش‌بینی ما درست نیست! نیلی با صراحت این خیال و رویا را نفی می‌کند و می‌گوید: «لغو تحریم‌ها هر چند امکاناتی را برای ما فراهم می‌کند اما معجزه نمی‌کند. شاید شکاف بزرگی میان آنچه انتظارات عمومی از اثر لغو تحریم‌ها تلقی می‌کند با آنچه واقعیت دارد، وجود داشته باشد. اگر این شکاف را درست مدیریت نکنیم، ممکن است شرایط، بد‌تر از شرایط فعلی که در تحریم هستیم، بشود. یعنی شکل‌گیری انتظارات فرا‌تر از واقعیت برای شرایط پس از توافق این خطر را دارد که در صورت مواجهه با واقعیت، اعتماد عمومی خدشه‌دار شود... در حال حاضر نه تنها در میان عامه مردم که حتی برخی مدیران نیز تصور می‌کنند با توافق هسته‌ای، همه مسائل کشور حل می‌شود، در حالی که این موضوع صحت ندارد. دچار خوش‌بینی کاذب شدن ممکن است ظرفیت تحمل جامعه را سرریز کند... این موضوع می‌تواند بسیار خطرناک باشد...».

بار دیگر این جملات را مرور کنید، مشاور رئیس‌جمهور نگران چه خطری است!؟ او به درستی معتقد است تکرار پر طنین توهم بزرگ «گشایش اقتصادی پس از توافق با غرب» می‌تواند به از دست رفتن بالا‌ترین سرمایه دولت یعنی «اعتماد عمومی» منجر شود. سرمایه گرانبهایی که بار‌ها و بار‌ها در همین ستون نسبت به مخدوش شدن آن هشدار داده شد اما در اثر بی‌توجهی به آن، شاهد کاهش نگران‌کننده اعتماد به دولت در نظرسنجی موسسات معتبر داخلی و خارجی هستیم.

کیهان پس از مرور مواضع مشابه یک اقتصاددان دیگر در پایان یادداشت روز خود نوشت‌: واقعیت این است که بیان این حقیقت نیازمند شجاعتی مثال‌زدنی است و از عهده هرکسی برنمی‌آید. یعنی باید کسانی که روزگاری وعده گشایش اقتصادی در اثر همراهی با کدخدا داده بودند، صمیمانه و صادقانه به مردم بگویند آنچه در این‌ باره گفتند، اشتباه بوده و چنین چیزی رخ نخوهد داد. آزمون یک سال و نیم اخیر بر همگان روشن کرد که برای ما از آن ‌سوی آب‌ها فرجی حاصل نمی‌شود و باید خودمان فکری به حال خودمان بکنیم. گفتن همین چند جمله شجاعتی تاریخی می‌خواهد. چرا که ممکن است تصور کنند این سخنان به دلخوری مردم و حرف‌های دیگر منجر شود. اما مردم نشان داده‌اند کسانی که با آن‌ها صادق و صریح هستند، بیشتر دوست دارند و اگر کسی صادقانه در‌این‌باره با آن‌ها سخن بگوید و حقیقت را بیان کند، از او می‌پذیرند. حتی اگر این کار در بدو امر به دل‌خوری منجر شود بهتر از ریزش اعتماد عمومی و از دست رفتن اصلی‌ترین سرمایه اجتماعی دولت است. اما متأسفانه برخی مشاوران دلسوز و حاذقی که باید این حرف‌ها را مشفقانه به دولتمردان بگویند، به سرگرمی و گردش در شبکه‌های اجتماعی و ژست رابطه مستقیم با مردم مشغولند!

آیت‌الله هاشمی می‌تواند پیروز این پرونده باشد!


جوان از معدود روزنامه‌هایی است که امروز هم صدور حکم دادگاه مهدی هاشمی را مورد توجه قرار داده است. عبدالله گنجی در سرمقاله امروز جوان نوشته: «این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچ‌کس قائل نیست و خدا می‌داند که شخصاً برای خود ذره‌ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر بزند مهیای مؤاخذه‌ام» (صحیفه امام، جلد ۲۱ ص۲۸۲).

داستان محاکمه مهدی هاشمی و محکومیت اولیه وی اگر به عنوان یک عنصر مستقل به رسمیت شناخته می‌شد، از ضریب سیاسی ـ رسانه‌ای کمتری برخوردار بود اما پیوند نسبی وی با یکی از مؤثر‌ترین شخصیت‌های انقلاب اسلامی باعث شد تا تحلیل‌های متفاوت و متعارضی در عرصه عمومی و بین‌المللی طرح شود. برخی که در کج زاویه جریانات نشسته‌اند و علقه عاطفی به آیت‌الله هاشمی دارند، این حکم را کاملاً سیاسی و در راستای برخورد با پدر دانسته و محتوای پرونده را فرع ماجرا می‌دانند.

طبیعتاً این نگاه ظلم به نظام جمهوری اسلامی و قوه‌قضائیه است، چرا که بازی نظام با آبروی یکی از عناصر محوری خود چه نفع و عایداتی می‌تواند داشته باشد؟ و اصولاً این محکومیت چه تأثیری بر صلاحیت‌های سیاسی و حکومتی آیت‌الله هاشمی می‌گذارد؟ قطعاً هیچ تأثیری نخواهد داشت. دسته دوم کسانی هستند که هاشمی پدر را در وقوع جرائم فرزند بی‌تأثیر نمی‌دانند یعنی عدم کنترل، تذکر یا انتصاب در پست‌هایی را که جوهره و صلاحیت برتری می‌طلبیده است، به حساب پدر می‌گذارند و یا جلوگیری پدر از رسیدگی به پرونده را عامل قطوری پرونده و گسترش جرم و تخلفات بعدی می‌دانند. این دسته چه از روی تلخی و چه از روی کینه آسیب دیدن پدر را متوجه خود وی می‌کنند و اینگونه خود را توجیه می‌نمایند.

دسته سومی هستند که توقع دارند نظام با جرائم یا تخلفات مهدی هاشمی با تساهل برخورد نماید. زحمات پدر برای نظام و انقلاب را حجت برای این تساهل و تسامح می‌دانند و اعمال اغماض را نوعی قدردانی و سپاسگزاری از زحمات آیت‌الله هاشمی برای نظام می‌دانند. اما جمله صدر این نوشتار از حضرت امام این حق و امتیاز را به مسئولان نظام نمی‌دهد و آن را آسیب و لطمه به حیثیت نظام جمهوری اسلامی می‌دانند.

دسته چهارمی هستند که برخورد نظام با منسوبین و عناصر محوری خود را دلیل عدالت نظام و موجب تقویت اعتماد عمومی به اجرای عدالت و رفع تبعیض می‌دانند. دسته پنجمی هستند که زمینه تخلفات مهدی هاشمی را به خاطر حضور پدر در قدرت می‌دانند و اصولاً اگر چنین وابستگی و انتسابی وجود نداشت اصلاً جرمی به وقوع نمی‌پیوست، بنابراین اصل وقوع جرم را به هویت و جایگاه سیاسی ارجاع می‌دهند. بنابراین وقوع جرم را در «حوزه قدرت» قلمداد می‌کنند و دسترسی‌ها یا رانت‌های احتمالی را از دسترسی‌های حوزه قدرت می‌دانند، بنابراین شدت عمل بیشتری در مواجهه با آن را درخواست می‌نمایند تا زمینه کنترل و پیشگیری برای دیگر اصحاب قدرت به وجود آید. اما حقیقت ماجرا را باید طور دیگری دید تا شأن آیت‌الله هاشمی در سطح منازعات جناحی افول نکند. می‌توان گفت آنقدر تقوا در مدیران عالی قضایی وجود دارد که پیوند بین سیاست و حقوق برقرار ننمایند و دوگانه‌های احمدی‌نژاد ـ رحیمی و آیت‌الله هاشمی ـ مهدی هاشمی را مدنظر قرار ندهند.

اما نکته مهمی که کمتر مورد توجه تحلیلگران قرار می‌گیرد، آورده‌های این پرونده و این نتیجه برای آیت‌الله هاشمی است. اگر آیت‌الله هاشمی را جزء لاینفک نظام جمهوری اسلامی بدانیم ـ که باید بدانیم ـ این حکم بازی برد، برد برای هاشمی و نظام است.

وقتی دلایل آن را با عینک توده‌های مردم نگاه کنیم قابلیت فهم و درک بیشتری خواهد داشت، اگر محکومیت مهدی هاشمی قطعی و اجرا شود افکار عمومی آن را دلیل عدالت نظام می‌دانند که در صدر این نوشته از قول امام راحل بدان اشاره شد. یعنی وقتی مردم مشاهده می‌کنند که یکی از استوانه‌های نظام با سینه فراخ و روی گشاده به استقبال عدالت می‌رود، خوشحال می‌‌شوند و افتخار می‌کنند که چنین شخصیت‌هایی در نظام وجود دارند که در اجرای عدالت «ذره‌ای حق و مصونیت» برای خود قائل نیستند و این عدم تبعیض هم جایگاه اجتماعی حضرت آیت‌الله را ارتقا می‌دهد و هم به عمق‌بخشی به جایگاه مردمی نظام جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. اگر احیاناً مهدی هاشمی تبرئه شود یا تخفیف مجازات دریافت کند، باز به نفع هاشمی است، یعنی مردم می‌پذیرند که فرزند یکی از استوانه‌های انقلاب و ایضاً خانواده وی از سلامت برخوردارند و هاشمی اجازه داد تا این سلامت به اثبات برسد. بنابراین هر دو روی سکه این پرونده نوعی پیروزی برای آیت‌الله هاشمی است.

اگر هاشمی را از دریچه نظام ببینند این باور به وجود می‌آید که بین ارکان نظام و مردم عادی در اجرای عدالت تفاوتی نیست؛ لذا نتیجه آن هم برد برای نظام است و هم برای هاشمی است. و اگر از زاویه شخصی و خانوادگی نگاه شود باز هم مردم انتساب به نظام و قدرت را دلیل بر تبرئه و تبعیض نمی‌دانند و باز هم برد آن با هاشمی است. نمونه‌های تاریخی نیز وجود دارد که مسئله آن تلخ‌تر از پرونده مهدی هاشمی است اما نه تنها آن پرونده‌ها موجب تقلیل جایگاه اجتماعی – سیاسی پدران نشد، بلکه ارتقای محبوبیت پدران را نیز به همراه داشت. سرنوشت فرزندان آیت‌الله جنتی و محمدی گیلانی و... نه تنها موجب کوچک شدن پدران نشد که حقانیت آنان را در اعتقاد حقیقی به انقلاب اسلامی ارتقا داد.

این الگو و این سرمایه اجتماعی اکنون به عنوان یک آزمایش سرمایه سوز یا سرمایه‌ساز در مقابل چشمان آیت‌الله هاشمی است.

شکست روحانی شکست کیست؟


گفت‌و‌گوی اخیر ویژه‌نامه نوروزی اعتماد با سعید حجاریان با واکنش قابل تأمل عباس عبدی مواجه شده است. در بخش‌هایی از مطلبی که وی در روزنامه اعتماد در این باره نوشته، آمده است؛

ـ در این گفت‌و‌گو به موضوعات متنوعی اشاره شده است. در این میان برخی نکات آن برجسته‌تر شده و در سایر رسانه‌ها نیز به صورت ناقص بازنشر یافته است که ممکن است به دلیل وجود برخی کلمات موجب سوء تعبیر شود. یک نکته مهم آن گفت‌و‌گو، درباره مشکلات پیش روی دولت روحانی است و گفته‌اند که: «روحانی چند ماه دیگر گرفتاری‌های عجیب وغریبی خواهد داشت: بی‌پولی، پروژه‌های عمرانی، اخراج کارگران، ناتوانی در پرداخت یارانه، حتی بخشی از حقوق کارمندان و...». سپس در جای دیگری متذکر شده‌اند که «باید از روحانی دفاع کنیم. چاره‌ای نداریم. ما از او حمایت کردیم تا رییس جمهور شود، حالاهم باید حمایتش کنیم تا ادامه دهد.» و در ادامه در برابر این سوال که: و اگر شکست بخورد اصلاح طلبان هم شکست خورده‌اند؟ پاسخ می‌دهد که: «نه. شکست روحانی شکست ما نیست. او اصلاح طلب نبوده است».

همچنین درباره این سؤال که به نظر شما اصلاح طلبان الان دچار بحران استراتژی و راهبرد هستند، پاسخ می‌دهد که: «بله، تا حدودی هستند. در کل می‌دانند چه باید کرد اما نمی‌دانند از چه طریقی.» تمام بحث این یادداشت درباره این چند بخش از گفت‌و‌گو است. به طور کلی ذهنیت موجود در پس این گفتار که شکست روحانی را شکست اصلاح طلبان نمی‌داند، ناشی از‌‌ همان فقدان راهبردی است که در بخش دیگر سخنان جناب حجاریان وجود دارد. در واقع چگونه می‌توان گفت نیرویی که دچار بحران در راهبرد است، می‌تواند نسبت خود را با دولت موجود بدان حد دقیق تعریف و مرزبندی کند که با قاطعیت، شکست آن را شکست خود نداند؟ گروهی که تا این حد مرزبندی دارد، حتما راهبردی قابل فهم هم دارد. این همه مرز کشیدن میان اصلاحات و دولت و حتی حکومت، ناشی از فقدان راهبرد است، چون درک مشخصی از دلایل روی کار آمدن این دولت وجود ندارد و به همین دلیل است که حمایت از آن را ناشی از اجبار و نه انتخاب می‌داند.

همچنین توضیح داده نمی‌شود که اگر نیرویی دچار بحران در راهبرد است به طوری که حتی اختیار و اراده کافی برای خروج از اجبار سیاسی ندارد، چگونه می‌توان به آینده آن امیدوار بود؟ واقعیت این است که مسأله امروز ما در سطح سیاست، مسأله ملی و نه رقابت‌های جناحی و حزبی است و هنگامی که مسأله ملی است، شکست دولت و حکومت، شکست همه است و نه یک جناح مشخص. این طور نیست که بتوان جریده رفت و خود را از زیر بار مسوولیت‌‌ رها کرد و با خوش خیالی مدعی شد که شکست فلانی ربطی به ما ندارد زیرا که ما از روی اجبار آن را انتخاب و حمایت کرده‌ایم. هیچ کس اصلاح طلبان را مجبور نکرده بود که از کسی حمایت یا او را انتخاب کنند. اصولابه کار بردن چنین استدلالی برای نیروی سیاسی که خود را پیشرو می‌داند، متناقض نماست.

 ـ نیرویی که خود را سرآمد و پیشرو می‌داند، در هر مقطعی به صورت غیرمسئولانه مدعی نفی انتخاب خود نمی‌شود. جالب اینکه همه آنان وقتی بحث انتخاب دولت می‌شود، خودشان را عامل پیروزی روحانی می‌دانند و حتی خواهان حضور اصلاح طلبان هم در دولت می‌شوند که حضور هم دارند ولی وقتی که موقع شکست می‌شود، جاخالی می‌دهند که این دولت ما نیست. کسی که جلوی آنان را نگرفته، می‌توانستند دولت خودشان را بر سر کار آورند. اگر نتوانستند، قرار نیست که دیگران جلوی نیروی سیاسی مدعی پیشگامی و پیشرو بودن فرش قرمز پهن کنند و با سلام و صلوات آنان را به صندلی قدرت برسانند.

 ـ مشکل گروه‌های بی‌راهبرد این است که همه چیزهای خوب را می‌خواهند، یکجا هم می‌خواهند، بدون آنکه به تبعات آن‌ها ملزم باشند. هم می‌خواهند آورنده روحانی محسوب شوند و هم مسئولیتی را در شکست‌های احتمالی او نپذیرند. هم می‌خواهند مسائل را در سطح ملی و فراجناحی مطرح کنند و هم می‌خواهند هنگام تحلیل، از منظر گروهی و جناحی ابراز عقیده کنند. هم می‌خواهند در همه سطوح قدرت حضور داشته باشند و هم اینکه همچنان فاصله خود را افزایش داده و مرزبندی‌ها را شدید کنند. هم می‌خواهند کار‌ها درست شود و به نام آنان باشد، هم اینکه خود را در پیشبرد آن کار‌ها منفعل معرفی کنند و در ‌‌نهایت بگویند که «نگذاشتند». کسی هم نیست که بگوید اگر می‌گذاشتند که دیگر نیازی به اصلاح طلبان نبود. آقای حجاریان به درستی متذکر شدند که اصلاح طلبان می‌دانند چه باید کرد اما نمی‌دانند از چه طریقی باید اقدام کرد. ولی نکته اینجاست که کار اصلی سیاستمداران همین بخش دوم است. خب اگر نمی‌دانند از چه طریق این کار‌ها را انجام دهند، دیگر چه داعیه‌ای به عنوان یک نیروی سیاسی در میان است؟

 ـ نکته مهم دیگری که آقای حجاریان گفته‌اند این است که «روحانی اصلاح طلب نیست». این گزاره اگر به معنای عضویت وی در گروه اصلاح طلبان است، قطعا درست است ولی اصلاح طلبی به معنای صفت رفتاری، سرقفلی کسی نیست و بر حسب اینکه هر فرد یا گروهی تا چه حد به پروژه اصلاحات کمک می‌کند، باید درباره او قضاوت کرد. چه بسا افرادی که اصلاح طلب بوده باشند ولی در عمل خلاف آن رفتار کرده باشند و برعکس. امروز پرونده اصلاح طلبی فرا‌تر از چارچوب اصلاح طلبانی است که به قول آقای حجاریان، از نظر راهبردی در بحران هستند.

 ـ نکته آخر اینکه آقای حجاریان به درستی اشاره می‌کند که «اصلاحات عملابا ضعف‌هایی که آخر کار نشان داد، پل‌های پشت سر را خراب کرد. با آمدن احمدی‌نژاد هم خیلی پل‌ها خراب شد و به عقب رفتیم.» پرسشی که در این میان باید طرح کرد این است که آیا اکنون و پس از خراب شدن پل‌ها به این گزاره رسیده‌ایم یا‌‌ همان زمانی که این پل‌ها تخریب می‌شد و در بازی دیگران افتادیم چنین دامی را حس کردیم؟ اگر الان فهمیده‌ایم پس ایراد اصلی به درک نادرست ما از این فرآیند است که این درک نادرست می‌تواند کماکان وجود داشته باشد ولی اگر آن زمان متوجه شدیم چرا‌‌ همان زمان برای جلوگیری از عوارض بیشتر، این خطر را گوشزد و بیان نکردیم؟

برداشت‌های متفاوت از ابعاد کلان مذاکرات هسته‌ای


مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز و ناصر هادیان در روزنامه اعتماد نگاهی متفاوت به ابعاد کلان مذاکرات هسته‌ای دارند.

محمدی در مطلبی با تیتر «در توصیف وضعیت مذاکرات هسته‌ای؛ ۳ اصل راهبردی» به طور خلاصه نوشته است: کمتر از ۳ هفته مانده به پایان ضرب‌الاجل تعیین‌شده برای حصول توافق سیاسی میان ایران و ۱+ ۵، علائم حکایت از آن دارد که احتمال نهایی شدن یک توافق میان ایران و ۱+ ۵ بیش از احتمال شکست مذاکرات است. البته دو طرف می‌توانند بدون دستیابی به توافق در مهلت مقرر، مذاکرات را تا ماه ژوئن تمدید کنند اما ظاهرا هیچ یک از دو طرف تمدید مذاکرات را به نفع خود نمی‌داند و آن را به ‌عنوان یک گزینه اصلی در نظر نگرفته است. ایران عقیده دارد تمدید مذاکرات به این معناست در حالی که تحریم‌ها سر جای خود باقی است، بخش‌های بیشتری از برنامه هسته‌ای‌اش تعطیل شود.

آمریکایی‌ها متقابلاً تمدید توافق را به نوعی پذیرش وضع فعلی برنامه هسته‌ای ایران تلقی می‌کنند؛ یعنی‌‌ همان چیزی که از روز نخست پس از توافق ژنو گفته‌اند زیر بار آن نخواهند رفت. احتمالا همین طرز تلقی از طولانی شدن زمان مذاکرات است که باعث شده هر دو طرف روی حصول توافق تا روز ۱۱ فروردین ـ به هر قیمت ـ متمرکز شوند. مهم‌ترین عاملی که تعیین می‌کند در هفته‌های آینده میان دو طرف توافقی حاصل خواهد شد یا خیر، این است که اولاً: آیا فرمولی برای توافق که همزمان به خطوط قرمز هر دو طرف متعهد باشد قابل دستیابی است، ثانیاً: آیا دو طرف خطوط قرمز خود را تا پایان مذاکرات حفظ خواهند کرد یا اینکه یک طرف در ‌‌نهایت از موضع خود کوتاه می‌آید و ثالثاً: بستگی دارد به اینکه کدام طرف هزینه توافق نکردن را بیش از تن دادن به یک توافق نصفه و نیمه می‌داند؟

بدون آنکه قصد ورود به جزئیات مذاکرات را در اینجا داشته باشیم، چند مسأله کلی وجود دارد که اختلاف درباره آن‌ها حصول یک «توافق خوب» در مذاکرات را تهدید می‌کند. این مسائل عموما بحث‌ناشده باقی مانده، چراکه بیشتر جنبه نظری و کلی دارد و ما به ازای عینی آن محسوس نیست. با این حال، عقیده دارم این مسائل بسیار مهم است و دیدگاه دو طرف درباره آن را باید به مثابه مبانی رفتارشان در نظر گرفت.

یک: نخستین مسأله این است که آیا یک توافق نهایی ـ صرفنظر از جزئیات آن ـ قرار است جانشین حقوق ایران در ان‌پی‌تی شود؟ معاهده ان‌پی‌تی برای همه اعضای خود‌ از جمله ایران، حقوق و تکالیفی معین کرده است. بدون تردید، حقوق و تکالیفی که ایران در توافق نهایی از آن بهره‌مند یا بدان متعهد خواهد شد، غیر از چیزی است که در معاهده آمده والا اگر قرار بود توافق نهایی تکرار ان‌پی‌تی باشد، دیگر نیازی به این همه مذاکره و بحث درباره آن نبود. این یک مسأله مهم و سرنوشت‌ساز است که آیا امضای یک توافق جامع هسته‌ای با ۱+۵ که احتمالا به سرعت از سوی آن‌ها در چارچوب یک قطعنامه الزام‌آور به تصویب شورای امنیت هم خواهد رسید، به این معناست که ایران پذیرفته است تا اطلاع ثانوی از حقوق خود طبق معاهده محروم است و این توافق، حقوق و تکالیف آن را معین می‌کند؟

دو: به‌رغم همه تلاش‌هایی که تاکنون صورت گرفته است، به نظر می‌رسد تیم مذاکره‌کننده ایران یک درک شفاف و نهایی از راهبرد کلان آمریکا درباره ایران ندارد. در بهترین حالت تیم مذاکره‌کننده و حتی رئیس‌جمهور روحانی تصور می‌کنند دولت اوباما یک تافته جدابافته در جامعه سیاسی ایالات متحده است که در مقابل صهیونیست‌های وحشی، قهرمانانه ایستاده و می‌خواهد به یک توافق خوب با ایران برسد. این نوع نگاه به مسأله که خود را در اظهارات ۳ روز پیش هاشمی‌رفسنجانی نشان داد، بیش از هر چیز ناشی از نوعی سردرگمی راهبردی در قبال آمریکاست. هیچ‌کس بهتر از یک مقام عالیرتبه ایرانی نمی‌تواند شهادت دهد ساختار و استراتژی امنیت ملی آمریکا و اسرائیل تا چه حد در هم آمیخته است. اگر دیگران فقط چیزهایی در این باره شنیده یا حداکثر در یکی ـ دو نشریه یا اندیشکده آمریکایی مقالاتی در این باره خوانده‌اند، مقام‌های ایرانی هر روز در حال زندگی با این ائتلاف ناگسستنی هستند.

سه: دیگر مسأله اساسی که به دلایل مبهم تا امروز به آن به نحو عجیبی کم‌توجهی شده، اعلام صریح آمریکایی‌هاست مبنی بر اینکه توافق هسته‌ای را پایه و اساس یک سلسله اقدامات بشدت رادیکال و براندازانه در محیط داخلی ایران می‌دانند. در روزهای اخیر نخست از زبان صهیونیست‌ها و بعد از زبان خود مقام‌های آمریکایی مکررا شنیده‌ایم که گفته‌اند از دید آن‌ها توافق هسته‌ای مقدمه‌ای برای روی کار آمدن یک نظام سیاسی متفاوت در ایران خواهد بود.

وی در پایان نوشته: کاملا روشن است آمریکایی‌ها تا امروز هم از این خواب و خیال‌ها فراوان داشته‌اند اما در اجرای آن پی‌درپی شکست خورده‌اند. مهم فرآیندی است که این بار استراتژیست‌های غربی درباره «راهبرد نوین براندازی پس از توافق هسته‌ای» از آن سخن می‌گویند. این فرآیند بر چند اصل کلیدی مبتنی است:

اول ـ تسخیر افکار عمومی در ایران پس از توافق هسته‌ای

دوم ـ تقویت بی‌سابقه جریان غربگرا در ایران

سوم ـ اعتبارزدایی از گفتمان مقاومتی پس از توافق هسته‌ای

چهارم ـ تولید فشار اجتماعی «انتخابات پایه» برای سرایت دادن مدل تفاهم دوجانبه با آمریکا به سایر حوزه‌های درگیری راهبردی ایران و غرب

پنجم ـ به دست آوردن حداکثر مقدار واگذاری و ارائه حداقل مقدار امتیاز از طریق تقسیم کار با بازیگرانی مانند رژیم صهیونیستی.

این مدل جدید، از دید آمریکایی‌ها‌‌ همان براندازی است، چرا که به جای دادن زحمت تغییر رژیم در ایران به سرویس‌های غربی، بر تغییر رفتار دولت‌ها در ایران یا اگر نشد، تشدید شکاف‌های درونی در ایران متمرکز می‌شود و انتظار دارد خروجی آن‌‌ همان نوع تغییرات ـ یا شاید هم بیشتر از آن ـ باشد که قرار است پس از تغییر رژیم رخ بدهد.

نادیده گرفتن این جنبه از موضوع که آمریکا برای محیط داخلی ایران خواب‌های جدی دیده است و اساسا اگر نبود یک طراحی ویژه برای آینده قدرت در ایران، تن به یک توافق هسته‌ای نمی‌داد، یکی از اصلیترین عوامل شکل‌گیری برخی غفلت‌های راهبردی فعلی است.

در مقابل، روزنامه اعتماد در شروع گفت‌و‌گویی با هادیان با تیتر «نبود آلترناتیو جذاب برای مذاکرات، توافق را ممکن می‌سازد» نوشته: مذاکرات هسته‌ای ایران با گروه ١+۵ به روزهای حساس و سرنوشت ساز خویش رسیده است. انتظار‌ها نیز برای رسیدن به توافق بیش از هر زمان دیگری است. در هفته‌های اخیر هم روند مذاکرات هسته‌ای با آهنگ بیشتری ادامه یافته است و مذاکره کنندگان نیز از روز یکشنبه دیگر بار پای میز مذاکره نشستند. ناصر هادیان در گفت‌و‌گو با اعتماد، اعتقاد دارد که کلید رسیدن به توافق جامع نهایی، تصمیم گیری در خصوص چگونگی برداشته شدن تحریم هاست.

این تحلیلگر ارشد مسائل سیاست خارجی تأکید دارد ‌باید میان آنچه می‌دهیم و آنچه ‌می‌گیریم، تناسب وجود داشته باشد. اگر آن‌ها به هر دلیلی نمی‌توانند تحریم‌ها را لغو کنند و می‌خواهند به تعلیق تحریم‌ها روی آورند، باید سطح انتظاراتشان را هم تقلیل دهند. استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران وجود اختلافات کم میان طرفین، سرمایه گذاری بیش از حد تصور درباره مذاکرات هسته‌ای و عدم وجود آلترناتیو جذاب برای مذاکرات زمینه ساز به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته‌ای است.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست